داستان شفایافتن جوان آل‌کبه توسط باب الحوائج

شفای فرزند سقای هیئت

یک آقایی همه‌ساله در ایام محرم داخل هیئت بین مردم دور می‌زد و آب دستشان می‌داد. تعریف می‌کند: خدا به من پسری داد که تا یازده سالگی فلج بود! یک شب تاسوعا مشک آب را روی دوش انداختم تا خواستم از خانه بیرون بروم، پسرم صدا زد: «بابا کجا می‌روی؟» گفتم: عزیزم امشب شب تاسوعا...

شفایافتگان