[مقدمه: علیبنیقطین متولد سال ۱۲۴ق و متوفای ۱۸۲ق بود. وی با وجود اینکه از اصحاب برجسته امام موسیبنجعفر الکاظم(علیهالسلام) بود، وزیر دارایی و دوم شخصیت حکومت هارون الرشید محسوب میشد! هارونی که به ابرها میگفت هرجا میخواهی ببار که در مملکت من خواهی بارید.]
روزی ابراهیم جمال (ساربان) که یکی از شیعیان موسیبنجعفر بود خواست خدمت علیبنیقطین برسد؛ اما به او اجازه ورود نداد! اتفاقاً همان سال به حجّ مشرف شد و در مدینه خواست خدمت امام کاظم شرفیاب شود؛ اما حضرت اجازه ورود ندادند!
فردای آن روز حضرت کاظم(ع) را در مسیر راه دید، جلو رفت عرض کرد: آقای من، چه خطایی از من سر زده که مرا راه ندادید؟! حضرت فرمود: به این دلیل که برادرت ابراهیم جمال را بهحضور نپذیرفتی! خداوند هم حجّ تو را قبول نمیکند مگر اینکه ابراهیم تو را ببخشد.
عرض کرد: آقای من، مولای من، من در مدینه و ابراهیم در کوفه است، چطور الآن از او رضایت بگیرم؟! حضرت فرمود: شب که فرا رسید بدون اینکه به یاران و غلامانت بگویی تنها به بقیع برو، اسبی زینشده آنجا است، سوار شو تو را به کوفه میرساند!
علیبنیقطین شب به بقیع رفت و سوار بر مرکب شد و مرکب چند لحظه بعد او را در خانۀ ابراهیم جمال پیاده کرد! در را کوبید و ابراهیم صدا زد کیستی؟ گفت: علیبنیقطینم، ابراهیم گفت: علیبنیقطین وزیر کجا و در خانه من کجا! گفت: بندۀ خدا در را باز کن که کار مهمی دارم. پس در را باز کرد و علی وارد خانهاش شد و گفت: برای جریان چندی پیش آمدهام از تو عذرخواهی کنم؛ چراکه اگر مرا نبخشی سرورم موسیبنجعفر مرا بهحضورش نمیپذیرد! ابراهیم گفت: «يَغْفِرُ اللَّهُ لَكَ»، خدا تو را ببخشد.
پس صورتش را روی خاک نهاد و ابراهیم را قسم داد که پایش را روی صورت علی بگذارد! ابراهیم قبول نکرد، علی دوباره قسمش داد، پس ابراهیم پا بر صورت او نهاد و ابنیقطین گفت: «اللَّهُمَّ اشْهَدْ»، خدایا شاهد باش.
پس همان شب به مدینه برگشت و خدمت امام کاظم(ع) رسید و حضرت اجازۀ ورود داده و قبولش کردند.
عیون المعجزات، ص۱۰۰؛ بحار الانوار، ج۴۸، ص۸۵
سلام این مطالب عالی است اما بخواطر نداشتن پاورقی از انها نمیتوانیم استفاده کنیم و یا در منبر ها بیان کنیم لطفا پاورقی را بیذورید