ویژه‌نامه حضرت امّ‌البنین فاطمه کلابیه

توسط | شهریور ۲۸, ۱۳۹۷ | اعلام‌شناسی

شناخت مختصری از حضرت امّ‌البنین

نامش فاطمه و لقبش امّ‌البنین است. از حیث حسب‌ونسب، پدرش حزام‌بن‌خالد و مادرش ثمامه (یا لیلی) از خانوادۀ سهیل‌بن‌عامربن‌مالک است.

ابعاد مختلف زندگی این بی‌بی درس زندگی است! نوع ازدواج، کیفیت ورود به خانه امیرالمؤمنین، بچه‌داری و…


شاعری حاذق

وی شاعری زبان‌آور و بزرگ بود و پس از شهادت فرزندانش در کربلا، به بقیع رفته و با گریستن و سرودن شعر نسبت به جنایات حکومت وقت روشنگری می‌کرد! مردم گِرد می‌آمدند و دردمندانه می‌گریستند و بر زشت‌کاری‌های بنی‌امیه و رفتارهای پست آنان آگاه می‌شدند و بدین گونه آن بانو توانست ندای فرزندانش و هدفشان را به مردم برساند.


ازدواج امیرالمؤمنین با فاطمه کلابیه

ده سال پس از شهادت رسول الله(ص) و حضرت زهرا(علیهاالسلام) عقیل را فرا خواند و از او خواست که برای او زنی شریف و اصیل از تبار شجاعان و میان قبیله‌های معروف به شجاعت بیابد تا برای او جنگجویانی دلیر بزاید! می‌خواهم فرزندانش در طفّ معین و یاور پسرم باشند.

از آن‌جا که عقیل در تبارشناسی زِبَردست بود، فاطمه دختر حِزام را برگزید و گفت: پدران وی از شجاع‌ترین و پایدارترین و قوی‌ترین عرب‌ها در پیکارند.

وقتی مرتبه اول عقیل برای خواستگاری رفت، پدر و مادر ایشان به عقیل عرض کردند: ما دختری در شأن حضرت نداریم! عقیل برگشت.

دفعه بعد ام‌هانی و فاخته (خواهران امیرالمؤمنین) با خود ایشان آمدند! ام‌البنین می‌شنید که مادرش می‌گوید: برای کنیزی فضه‌تان دختری داریم! وصلت سر گرفت و ولیمه ازدواجشان اطعام فقرا بود.

پیش از خواستگاری نیز برای مادر خوابی که دیده بود را چنین تعریف کرد: «در باغ سرسبز و پردرختی نشسته بودم. نهرهای روان و میوه‌های فراوان در آنجا وجود داشت! ماه و ستارگان می‌درخشیدند و من به آن‌ها چشم دوخته بودم و درباره عظمت آفرینش و مخلوقات خدا فکر می‌کردم… در این افکار غرق بودم که ماه از آسمان فرود آمد و در دامن من قرار گرفت و نوری از آن ساطع می‌شد که چشم‌ها را خیره می‌کرد! در حال تعجب و تحیر بودم که سه ستاره نورانی دیگر را هم در دامنم دیدم! نور آن‌ها نیز مرا مبهوت کرده بود.»

ببینید: قانون وراثت و ژنتیک

ادب نسبت به فرزندان حضرت فاطمه(س)

هنگامی که با امیرالمؤمنین ازدواج کرد و خواست وارد خانۀ حضرت بشود، گفت: فرزندان حضرت فاطمه به من اجازۀ ورود بدهند تا من وارد بشوم! وقتی هم وارد شد بچه‌ها را جمع کرد به ایشان عرض کرد: فکر نکنید من آمدم جای مادرتان را بگیرم، من کنیز شماها هستم! من آمدم خدمتگزار شما باشم.

به فرزندانش هم آموخته بود که مواظب باشید احترام فرزندان فاطمه را نگه دارید، مادر شما کنیز امیرالمؤمنین و شماها هم خدمتگزار فرزندان فاطمه‌اید!

یک بار هم دید وقتی امیرالمؤمنین او را صدا می‌زند، بچه‌ها به‌یاد خاطرات تلخ و مصائب مادرشان فاطمه افتاده و بغض گلوی فرزندان بی‌بی را گرفته و اشک در چشمانشان حلقه می‌زند! به امیرالمؤمنین عرض کرد: آقا یک خواهش دارم از شما، دیگر مرا فاطمه صدا نزنید!

پس حضرت نامش را امّ‌البنین (مادرِ پسران) گذاشتند. عرض کرد من که فرزندی ندارم! حضرت فرمودند: خدا به تو عنایت می‌کند.

نمایه: حضرت ابوالفضل

فرزندان حضرت ام‌ّالبنین

پس حضرت با وی ازدواج کرد و او از حضرت چهار پسر به نام‌های «عباس و عبدالله و جعفر و عون (عثمان)» آورد! عظمت حضرت عباس، نام و یاد ایشان را تحت‌الشعاع قرار داده است، وگرنه همه ایشان والامقام و ارجمند بودند و در کربلا شهید شدند و نسل حضرت ام‌البنین از طریق عبیدالله (فرزند حضرت عباس) ادامه یافت.

همه برادران وقتی پیش امام حسین(ع) می‌آمدند به صورت حضرت نگاه نمی‌کردند، سرشان سمت زمین بود.

وقتی حضرت اباالفضل به دنیا آمد، روزی ام‌البنین وارد اتاق شد، دید علی(علیه‌السلام) عباس خردسال را روی پاهایش نشانده، آستین‌های کودک را بالا زده و بازوانش را می‌بوسد و می‌گرید! حیران و نگران علت را پرسید! حضرت پاسخ داد: به این دو دست نگاه می‌کردم و آنچه بر سرشان می‌آید به یاد می‌آوردم.

پرسید مگر چه بر سر دستان پسرم خواهد آمد؟ حضرت ماجرای کربلا را برایش تعریف کرد و اینکه دستان فرزندش در راه پسر ریحانه رسول قطع خواهند شد! پس گریه امانش نمی‌داد؛ اما شکر خدا را می‌گفت.

حضرت ایشان را به منزلتی که فرزندش نزد خدا دارد، بشارت داد و فرمود: خداوند به‌جای دو دست، دو بال به او می‌بخشد تا با ملائکه در بهشت پرواز کند.


پس از شهادت امیرالمؤمنین(ع)

حضرت امّ‌البنین پس از شهادت امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) کمال وفاداری را از خود نشان داد و با کسی ازدواج نکرد! چنانچه امامه و اسماء‌بنت‌عمیس و لیلی نهشلیه نیز با مرد دیگری ازدواج نکردند.

پس از شهادت امام حسین(ع)

وقتی بشیر آمد و خبر شهادت حضرت ابوالفضل را به ام‌البنین داد، با همه رنجی که بر قلبش وارد شد، گفت: ای بشیر! از امام حسین(علیه‌السلام) چه خبر داری؟ بشیر خبر شهادت بقیه فرزندان او را هم اعلام کرد؛ ولی ام‏‌البنین پیوسته از امام حسین(ع) خبر می‌‏گرفت و با صبر و بصیرتی بی‌نظیر گفت:

«یا بشیر اَخْبِرْنِی عَنْ اَبِی عَبْدِاللّه! أولادی وَ مَن تَحتَ الخَضراء کُلُّهُم فداءُ لأبی عَبدِاللهِ الحُسین» ای بشیر خبر از (امام من) اباعبدالله الحسین بده! فرزندان من و همه آنچه زیر این آسمان مینایی است، همه فدای اباعبدالله باد.

چون بشیر خبر شهادت امام حسین(ع) را به آن حضرت داد، صیحه‌ای کشید و گفت: «قَدْ قَطَّعتَ نِیاطَ قَلبی» ای بشیر! رگ قلبم را پاره کردی و سپس صدا به ناله و شیون بلند کرد.

اولین مجلس نوحه بر اباعبدالله نیز در منزل حضرت ام‌البنین برگزار شد! این علیامخدره در بقیع پنج صورت قبر (به‌یاد امام حسین و چهار فرزندش) ایجاد کرده بود و به بقیع می‌رفت سر قبر اباعبدالله می‌نشست و می‌گریست! مردم مدینه برای شنیدن نوحه او گرد می‌آمدند و به سبب جانسوز بودن نوحه‌سرایی او، همگی اشک می‌ریختند.

باید گفت: آمدن ام‌البنین به بقیع، نوعی انقلاب بر ضد بنی‌امیه و آگاهی مردم از ژرفای مصیبت بود! پس از آگاهی از جریان عاشورا و شهدای آن واقعه، ام‌البنین مجلس سوگواری و مصیبت در خانه‌اش برپا کرد. زنان بنی‌هاشم در آنجا گرد آمده و برای امام حسین(ع) و خاندانش گریه می‌کردند.

وفات حضرت ام‌البنین

سرانجام نیز پس از سه سال و اندی در ۱۳ جمادی الثانیه سال ۶۴ق «مات کمدا» دق‌مرگ شد و در قبرستان بقیع دفن شد.

وقتی خبر وفاتش به امام سجاد(ع) رسید، حضرت داخل کوچه آمد و بلند می‌فرمود: «رحم الله عمنا العباس»! خدای رحمت کند عمویمان عباس را که امروز مادرش از دنیا رفت.

پس کنار جنازه بی‌بی آمد و گریست و بر بدن مطهرش نماز خواند.

ببینید: روضه حضرت امّ البنین

۰ دیدگاه

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *