بررسی واژههای «قوم، عشیره، طائفه، حزب و امن» در لغت و قرآن
یکی از مباحث مهم در علم مفردات و واژهشناسی قرآن، موضوع «ترادف» در قرآن کریم است که آیا در قرآن واژههای مترادف وجود دارد یا خیر؟ این بحث از دیرباز مورد توجه لغویان و زبانشناسان عربی بوده و در این زمینه کتابهای متعددی به رشتۀ تحریر در آمده است.
عدهای آن را ردّ[۱] و عدهای آن را اثبات[۲] نمودهاند؛ اما بسیاری از معاصران از جمله دکتر سید علی میرلوحی بر اساس اصل و حکمت «وضع لغت» وجود «ترادف» در قرآن را ردّ نموده و آن را بر خلاف فصاحت کلام دانسته و معتقد است «بههیچوجه – با توجه به قراین کلامی و آفاق معنوی – نمیتوان واژهای دیگر را که از لحاظ معنایی مشابه است جایگزین واژهای کرد که در آیهای از قرآن بهکار رفته است»[۳] و این یکی از جنبههای اعجاز بیانی و بلاغی قرآن کریم است.
واژههای «قوم و عشیره و طائفه» نیز از جمله واژههایی است که در ظاهر «مترادف» بهنظر میرسند.
نگارندۀ این سطور نیز با اعتقاد به عدم ترادف[۴] و با توجه به تعریف علم واژهشناسی و مفردات قرآن (= دانشی است که درباره معنای اصلی و معنای مراد و مقصود کلمات آمده در آیات شریفه قرآن بحث میکند)[۵] سعی نموده:
اولا معنی اصلی واژههای فوق در کتب لغت را بررسی و کشف نموده، سپس معنای مقصود و مراد این واژهها در آیات قرآن را روشن سازد و در نتیجه با تکیه بر معنای اصلی این واژهها تفاوت آنها که در ظاهر با هم مترادف بهنظر میرسند را بهدست آورد.
بعد از بررسی معنای لغوی و کاربرد قرآنی این سه واژه و اثبات مترادفنبودن آنها، دو واژه دیگر از واژههای سیاسی در قرآن کریم یعنی «حزب و امن» را از نظر لغت و قرآن بررسی کرده و در پایان کاربرد این واژگان را در علم سیاست بهطور اجمال بررسی خواهیم کرد. امید که این تلاش ناچیز در ساحت قرآن از ما قبول افتد.
واژهشناسی قوم
معنای لغوی
قوم در لغت به معنای «جماعت مردان» است و شامل زنان نمیشود و از لفظ خود مفرد ندارد.[۶] دلیل اینکه این واژه فقط بر گروه مردان استعمال میشود نه زنان:
- یکی سخن زهیر[۷] است که میگوید:
«و ما ادری و سوف اخال ادری *** أ قوم آل حصن ام نساء»
(نمی دانم به گمانم بهزودی خواهم دانست که: آل حصن مردانند یا زنان)
- و دلیل دیگر آیه ۱۱ سوره حجرات است:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسَى أَنْ یَکُونُوا خَیْراً مِنْهُمْ وَ لاَ نِسَاءٌ مِنْ نِسَاءٍ عَسَى أَنْ یَکُنَّ خَیْراً مِنْهُنَّ».[۸]
که در این آیه مبارکه واژه «قوم» در مقابل «نساء» قرار گرفته است و به قرینه مقابله به معنای «مردان» است و بسیاری از مفسرین و مترجمین قوم در این آیه را به معنای مردان ترجمه نموده است.[۹]
خلیل نیز معتقد است که قوم، به مردان اطلاق میشود نه به زنان، چون بعضی با بعضی به کارها قیام میکنند؛ اما راغب اصفهانی گفته است: قوم در اصل به معنای مردان است و به تبع شامل زنان نیز میشود؛ لذا ایشان گفته است: فقط در آیه ۱۱ سوره حجرات به قرینه مقابله قوم به معنای مردان آمده است؛ اما در بقیه آیات قرآن شامل زنان نیز میشود.[۱۰] مانند آیات زیر:
«قَدْ بَیَّنَّا الْآیَاتِ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ».[۱۱] و «مِثْلُ مَا أَصَابَ قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صَالِحٍ وَ مَا قَوْمُ لُوطٍ مِنْکُمْ بِبَعِیدٍ».[۱۲]
در این آیات «قوم» شامل زنان و مردان هر دو میشود.
علامه شعرانی نیز در تعریف قوم میگوید: «قوم: اسم جمع است به معنای دستهای از مردم شامل زن و مرد؛ ولی اگر در مقابل زن بهکار رود، به معنای مردان است.»[۱۳]
عادل سبزواری نیز سخن راغب اصفهانی را تأیید نموده معتقد است که قوم در اصل به معنای گروه مردان است. ایشان علاوه بر استناد به آیه ۱۱ سوره حجرات، به این آیه قرآن نیز استشهاد نموده که خداوند فرموده است: «الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ»[۱۴] مردان (قوامون) مراعاتکنندگان و اقدامکنندگان به مصلحتهای زناناند؛ اما معتقد است در قرآن کریم غیر از این دو آیه در جاهای دیگر مقصود از کلمه «قوم» همگی مردان و زنان میباشد. یا مقصود از آن مردمی است که روابط خونی یا نسبی یا اجتماعی با یکدیگر داشته باشند.[۱۵]
و همو میگوید: «قوم الرجل: نزدیکان او یا کسانی که از جهت پیروی از او در حکم نزدیکانش میباشد. و قوم النبی: عشیره و قبیله او، یا کسانی که با او رابطه وطنی و غیر آن از روابط اجتماعی داشته باشد.»[۱۶]
و همچنین صاحب کتاب «مجمع البیان الحدیث» گفته است: قوم در اصل به معنای مردان است.[۱۷]
کاربرد قرآنی قوم
واژه «قَوَمَ» در صورتهای مختلف آن ۶۶۱ بار در قرآن وارد شده و بیشترین صورت آن از جهت ذکر در قرآن کلمه «قَوم» است که ۳۸۳ بار در قرآن کریم آمده است.[۱۸]
کلمه «قوم» در قرآن کریم هم به اسم ظاهر اضافه شده است؛ مانند: «قوم نوح، قوم لوط، قوم هود، قوم یونس، قوم ابراهیم، قوم موسی، قوم فرعون، قوم صالح و…» و همچنین به صورت مضاف به سوی ضمیر و هم به صورت مفرد و نکره استعمال شده است.
با توجه به سخنان و دیدگاه واژهشناسان مذکور، این نتیجه بهدست میآید که واژه «قوم» در اصل بهمعنای گروه مردان است و در قرآن کریم در آیه ۱۱ سوره حجرات به قرینه مقابله به معنای «مردان» و در بقیه آیات به معنای «مردان و زنان» بهکار رفته است. وقتی به شخصی اضافه شود به معنای: بستگان نسبی او که در یک جدّ واحد با هم جمع شوند و هم شامل کسانی میشود که با او رابطه اجتماعی و وطنی داشته باشد.
واژهشناسی عشیره
این واژه سه بار در قرآن کریم به صورت مضاف به سوی ضمیر به کار رفته است: «وَ لَوْ کَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ»[۱۹] «وَ أَزْوَاجُکُمْ وَ عَشِیرَتُکُمْ»[۲۰] «وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ»[۲۱]
در لغت به اقارب و خویشان نزدیک مرد گفته میشود. راغب اصفهانی میگوید: «عشیره اهل رجل و خانواده او است که بهوسیله آنها زیاد میشود و برای او بهمنزله عدد کامل میشوند که عشره عدد کامل است.[۲۲] «اسما لکل جماعه من اقارب الرجل».[۲۳]
و صاحب کتاب «قاموس قرآن» آن را به معنای اقوام نزدیک پدری یا قبیله گفتهاند.[۲۴] و همو میگوید: باید دانست که پدران و فرزندان و برادران داخل در عشیره نیستند به قرینه آیه ۲۲ مجادله که عشیره عطف بر آباء، ابناء و اخوان شده است، مگر آنکه گفته شود «عشیرتکم» ذکر عام بعد از خاص است.[۲۵]
بنابراین معنای اصلی «عشیره» اقاریب و اقوام نزدیک پدری است و در قرآن نیز به همین معنا استعمال شده است. و انذر عشیرتک الاقربین؛ اقوام نزدیک خویش را انذار کن.
واژهشناسی طائفه
طائفه اسم فاعل است از: طاف حوله و به و علیه و فیه طوفا و طوافا (بر گِرد آن گشت، چرخید، طواف کرد). ماده اصلی آن «طوف» است که به معنای «چرخیدن دور یک شیء» میباشد.[۲۶] و الطائفه من الناس: جماعه منهم.[۲۷] طائفه عبارت است از: «گروهی از مردم از آن جهت که بر محور چیزی یا هدفی میگردند.»[۲۸] یا گفتهاند: «هر جماعتی که ممکن است دور چیزی را فرا گیرد، «طایفه» نامیده میشود».[۲۹] یا : «گروهی از مردم که بر گرد هدفی یا غرضی میگردند.»[۳۰] همانطور که به گردش دور خانه خدا نیز «طواف» و به طوافکننده «طایف» گفته میشود: «طَهِّرَا بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَ الْعَاکِفِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ»[۳۱] و گفتهاند مجازا به معنای «قطعه» نیز میآید. اخذت طائفه من الثوب؛ ای قطعه منه.[۳۲]
عرب و اهل لغت طائفه را به عدد معلومی محدود نمیسازد بلکه آن را به واحد و بالاتر از آن اطلاق میکند ، اقلها رجلان او رجل، او الواحد فصاعدا، او الی الالف.[۳۳] یعنی آن را از واحد تا سه یا از چهار نفر به بالا تا کمتر از هزار دانستهاند.[۳۴]
مکارم شیرازی در تفسیر نمونه مینویسد: «طائفه از ماده طواف به معنای حرکت دور چیزی است و از آنجا که در گذشته برای مسائل ایمنی و امنیتی، به صورت دستهجمعی مسافرت میکردند، واژه طائفه بر آنها اطلاق شد و سپس به هر گروه و جمعیتی طائفه گفتند.»[۳۵]
موارد استعمال واژه «طایفه» در قرآن
وَ قَالَتْ طَائِفَهٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ.[۳۶] فَآمَنَتْ طَائِفَهٌ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَ کَفَرَتْ طَائِفَهٌ.[۳۷] و آیات دیگر. که مفسرین واژه طایفه را در این آیات به معنای گروهی، جماعتی، معنا کردهاند.
بنابراین، طائفه به گروه و جماعتی که تعداد آنها از یک تا چهار نفر و حداکثر به کمتر از هزار نفر برسد، گفته میشود که دور هدف و غرض خاصی میگردند.
∴ نتیجهگیری (تفاوت این سه واژه)
واژههای قوم و عشیره و طائفه، الفاظی هستند که در ظاهر مترادف به نظر میرسند؛ اما با مراجعه به کتب لغت میتوان دریافت که این الفاظ از لحاظ معنا و دایره شمول با هم متفاوت میباشند.
واژه قوم به معنای گروه مردان یا گروه مردان و زنان میباشد که وقتی به شخصی نسبت داده میشود هم به بستگان خونی او اطلاق میشود و هم به کسانی که با او رابطه اجتماعی و وطنی دارند که میتواند تعداد آن از هزار نفر تا میلیونها نفر را شامل شود؛ مانند قوم نوح، قوم ترک، قوم تاجیک و…
اما عشیره به اقارب نزدیک مرد گفته میشود. به قول راغب: عشیره اهل رجل و خانواده او است که بهوسیله آنها زیاد میشود و برای او بهمنزله عدد کامل میشوند که عشره عدد کامل است. از این تعریف فهمیده میشود که دایره شمول عشیره زیاد نیست.
و واژه طائفه به گروه و جماعتی گفته میشود که دور غرض و هدف خاصی میگردند و تعداد آن از یک تا چهار نفر و حداکثر تا هزار را شامل میشود.
در نتیجه واژه قوم، عامتر از واژه طایفه و واژه طایفه عامتر از واژه عشیره میباشد، هرچند هر سه واژه به معنای «گروه» و «جماعت» است؛ اما از لحاظ شمولیت و عمومیت با هم متفاوت هستند.
واژهشناسی حزب
حزب: گروه، دسته، گروهی از مردم که دارای مرام و مسلک معینی باشد یا افراد یک قوم که بر یک اندیشه و یک کار باشد.[۳۸] و نیز به معنای بهره و نصیب. و زمین سخت.[۳۹] و به معنای: یاران، مددکاران، سلاح، لشکر و دعایی که مرد بدان عادت کرده باشد، نیز معنا کرده است.[۴۰] و یکچهارم از یک جزء قرآن را نیز «حزب» گویند. و جمع آن احزاب.[۴۱] و اکثر اهل لغت «حزب» را به معنای «گروهی که دارای قدرت و صلابت باشد» معنا کردهاند.[۴۲]
برخی حزب را اینگونه تعریف نمودهاند: «تشکیلاتی متشکل از گروهی افراد همفکر و همآرمان، برای رسیدن به اهداف اجتماعی و سیاسی که اغلب فعالیتهای آنان از طریق شرکت در انتخابات پارلمانی و بهدستگرفتن حکومت صورت میگیرد.»[۴۳]
و برخی «حزب» را بهمعنای: «پیروان و یاران همفکر انسان» معنا کردهاند.[۴۴] و هر دسته از مردم همفکر که فکر و عملشان به هم شباهت داشته باشند.[۴۵] گروهی است که دارای هدف و برنامه مشترک باشند.[۴۶]
با توجه به تعریفهای گوناگون اهل لغت، به صورت خلاصه و جامع میتوان واژه حزب را چنین تعریف کرد: گروه، دسته، یاران، همپیمانان و جماعتی از مردم که دارای آرمانها و اهداف مشترک باشند.
و در قرآن کریم نیز به معنای گروه: «ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَمَ أَیُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْصَى لِمَا لَبِثُوا أَمَداً»[۴۷] یاران و پیروان: «إِنَّمَا یَدْعُو حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِیرِ»[۴۸] لشکر: «اولئِکَ حِزْبُ الشَّیْطَانِ أَلاَ إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُون»[۴۹] و مؤمنان به خدا: «اولئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلاَ إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»[۵۰] آمده است.
این واژه هشت بار به صورت «مفرد» و یک بار به صورت «تثنیه» و یازده بار به صورت «جمع» در قرآن کریم بهکار رفته است.[۵۱] جمع حزب، احزاب که نام سیوسومین سوره قرآن مجید است. حزب الشیطان؛ پیروان و لشکریان شیطان و مقصود از «حزب الله» حزب خدا؛ مؤمنانی هستند که دارای ایمان استوار و عمل صالح و همبستگی و آمادگی کاملاند.[۵۲]
واژهشناسی امن
امن از نظر لغت، مصدر، به معنای آرامش قلبی[۵۳]، اطمینان پس از ترس[۵۴]، به معنای آسودگی، ایمنبودن ضدّ خوف[۵۵] و همچنین بهمعنای امانت داری ضد خیانت نیز معنا کرده است.[۵۶] در قرآن کریم نیز به معانی مذکور اطلاق شده است:
امن در مقابل خوف: «الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ»؛[۵۷] [آری] آنها که ایمان آوردند و ایمان خود را با شرک و ستم نیالودند، ایمنی تنها از آن آنهاست.
مکانی دارای امن: «وَ مَنْ دَخَلَهُ کَانَ آمِناً».[۵۸] «وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّى یَسْمَعَ کَلاَمَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ»؛[۵۹] و اگر یکی از مشرکان از تو پناهندگی بخواهد، به او پناه ده تا سخن خدا را بشنود (و در آن بیاندیشد) سپس او را به محل امنش برسان.
کاربرد این واژگان در علم سیاست
واژه امن(امنیت)
پیامبر عزیز اسلام(ص) فرمود: «امنیت و سلامت، دو نعمتی مجهول و ناشناخته است که انسانها قدر آن را نمیشناسند مگر وقتی که این دو نعمت بزرگ الهی را از دست بدهند»
لذا اولین و مهمترین نیاز هر جامعه و کشوری، تأمین «امنیت» آن جامعه و کشور است؛ زیرا در صورت نبود این نعمت و گوهر با ارزش، هیچ نعمت دیگر همچون سلامتی، توسعه، پیشرفتهای علمی و اقتصادی و… ماندنی یا بهدستآوردنی نیست.
مفهوم امنیت، از مهمترین و حساسترین مفاهیم سیاسی است بهطوری که بسیاری از دانشمندان علم سیاست، فلسفه وجودی دولت را در حفظ امنیت و پاسداری از حریم آن عنوان کردهاند.[۶۰]
دستیابی به امنیت، توجیهگر بسیاری از حرکتهای ملی و فراملی همه کشورها بوده و به بهانه امنیت کشورشان بارها دست به جنگ زده، صلح نموده، موافقتنامه امضا کرده، وارد ائتلاف شده یا از آن خارج شدهاند. به همین دلیل میتوان گفت تلاش برای تأمین امنیت ملی و نیز گسترش دامنه آن یکی از مهمترین اهداف کشورها در عرصه روابط بین الملل است. تلاش برای بالابردن ضریب امنیت ملی یکی از مهمترین تلاشهای دولتها و از پایههای سیاست خارجی هر دولتی است.
البته مفهوم «امنیت» یک مفهوم نسبی و معماگونه است که دارای ابعاد و سطوح مختلف میباشد، از قبیل:
- امنیت فردی
- امنیت اجتماعی
- امنیت ملی
- امنیت منطقهای
- امنیت بینالمللی
نهتنها امنیت را در سطوح فوق میتوان مورد بررسی و کالبدشکافی قرار داد بلکه اگر این واژه عجیب و معماگونه را قبل از هر کلمهای دیگر قرار دهیم، سطح تازهای از امنیت را یادآوری میکند که تا پیش از آن به فکر کسی خطور نکرده بود. مانند: امنیت شغلی، امنیت غذایی، امنیت فرهنگی، امنیت اقتصادی، امنیت نظامی، امنیت اخلاقی، اعتقادی، فکری و…[۶۱]
همانطور که در تعریف لغوی واژه «امن» گذشت، امن در مقابل ترس و تهدید و خوف است. امنیت یک شخص یا یک کشور وقتی تأمین است که از هیچ بُعدی مورد تهدید و ترس قرار نگیرد. زمانی تهدیدات نظامی و تسلیحاتی از مهمترین عوامل ناامنی محسوب میشد؛ ولی امروزه تهدیدات فکری و عقیدتی که از آن به «جنگ نرم» یاد میکنند، خطرناکتر از تهدیدات نظامی و تسلیحاتی است.
واژههای قوم و عشیره و طایفه
اصطلاحات نظیر قبیله[۶۲]، قومیت، گروههای قومی[۶۳] و «ناسیونالیسم قومی» از جمله مفاهیمی است که در علم جامعهشناسی و علوم سیاسی مورد بحث و بررسی قرار میگیرند.
کشمکشهای قومی و عشیرهای و طایفهای که از آن به «ناسیونالیسم» قومی-قبیلهای تعبیر میکند یکی از معضلات اساسی و عوامل ناامنی و اختلاف، در بسیاری از کشورهای جهان، بهخصوص در کشورهای جهان سوم، میباشد.
کشورهایی نظیر عراق، افغانستان، پاکستان و… کشورهایی هستند که تعصبات قومی قبیلهای و تعصبات فرقهای یکی از مهمترین عوامل ناامنی و نزاعهای سیاسی در این کشورها محسوب میشود. که متأسفانه از سوی کشورهای خارجی و نیروهای بینالمللی، با حمایت فکری، سیاسی و مادی زمینه طرح گرایشهای قومی و لسانی، مذهبی و فرقهای هر روز در حال گسترش بوده و آتش تعصب و نفاق را هر روز شعلهورتر نموده و در این کشورها قربانی میگیرند.
برای تعصبات قومی-قبیلهای و همچنین تعصبات مذهبی، میتوان دو عامل را در نظر گرفت: یکی عامل خارجی که از سوی دشمنان خارجی گرایشهای قومی و قبیلهای هر روز تشدید میشود، دیگری عامل داخلی که جهل و نادانی بسیاری از اقوام و طوایف میباشد؛ لذا ضرورت دارد که فلسفه تکثر قومی و نژادی را از دیدگاه قرآن بررسی نموده و برای همدلی و همپذیری اقوام در بین مسلمانان و مذاهب اسلامی تلاش ورزیم.
واژه حزب
واژه «حزب» و «احزاب» یکی از مفاهیم و واژگان کلیدی و پرکاربرد در علم سیاست میباشد. واژه حزب همانطور که در تعریف لغوی آن گذشت به معنای: «تشکیلاتی متشکل از گروهی افراد همفکر و همآرمان برای رسیدن به اهداف اجتماعی و سیاسی که اغلب فعالیتهای آنان از طریق شرکت در انتخابات پارلمانی و بهدستگرفتن حکومت صورت میگیرد.»[۶۴] میباشد. و برخی حزب را به معنای «یاران و پیروان همفکر انسان» معنا کرده است یا گروهی که دارای برنامه و هدف مشترک باشند.
لذا در دنیای سیاست و قدرت، معمولا افراد همفکر که دارای آرمان و اهداف مشترک هستند، فعالیتهای سیاسیشان را در راه بهدستآوردن قدرت و ریاست در قالب «حزب» انجام میدهند و فعالیتهای انفرادی را خیلی مؤثر نمیدانند.
منبع: mohaqqeq.blogfa.com با کمی ویرایش توسط درر
[۱]. از زبان شناسان قدیم افرادی همچون: ابن أعرابی (م ۲۳۱ه)، ثعلب (م ۲۹۱ه) از شاگردان ابن أعرابی، احمد ابن فارس(م۳۹۵هج)، ابن درستویه (م ۳۴۷ه)، ابوهلال عسکری(م۳۹۵ه) ، دکتر سید علی میرلوحی (معاصر) و… از جمله مخالفان وجود «ترادف» در قرآن کریم است که برای اثبات مدعای خود دلایلی را آورده و «عدم ترادف» را یکی از اعجاز بلاغی و بیانی قرآن ذکر نموده اند. ر.ک: سیدعلی میرلوحی؛ ترادف در قرآن کریم، ص۸۷-۸۹.
[۲]. افرادی چون: ابوزید انصاری، ابوعلی فارسی(م۳۷۷ه)، ابن جنی (م۳۹۲ه) ابن اثیر(م ۶۰۶ه) و … از جمله موافقان ترادف در قرآن کریم بوده و در این زمینه کتاب های را نیز تألیف نمودهاند. ر.ک: سیدعلی میرلوحی، پیشین، ص۹۵-۹۹.
[۳]. دکتر میرلوحی، سیدعلی، پیشین، ص۷۰
[۴]. البته در باره وجود ترادف و عدم آن در بین زبان شناسان و لغویان – همانطور که در سطور بالا گذشت- اختلاف وجود دارد مخالفان و موافقان هر کدام برای اثبات مدعای شان دلایلی را آورده اند که به کتب آنها باید مراجعه نمود. و موضوع این تحقیق «ترادف» نیست تا برای اثبات یا رد آن دلایلی را بیاوریم.
[۵]. دکتر طیب حسینی، سید محمود، در آمدی بر دانش مفردات قرآن، ص۱۹
[۶]. ر.ک: قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، ج۶، ص۶۷.، جفعری، فرزاد، فرائد (فرهنگ واژگان دشوار و نوادر قرآن) ص۵۰۸
[۷]. زهیر ابن سلمی صاحب یکی از معلقات سبع است که گویا بین سالهای ۵۳۰ و ۶۲۷ میلادی می زیسته است. ر.ک: قمی، شیخ عباس، فرهنگ واژگان قرآن، ص۲۴۶
[۸]. حجرات/۱۱
[۹]. ر.ک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ذیل همین آیه شریفه
[۱۰]. راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن، ذیل واژه قوم، ص ۶۹۳
[۱۱]. بقره/۱۱۸
[۱۲]. هود/۸۹
[۱۳]. شعرانی، ابوالحسن، نثر طوبی(لغت نامه قرآن کریم)، ترجمه و تحقیق: سید محمد رضا غیاثی کرمانی، ص۳۵۷
[۱۴]. نساء/۳۴
[۱۵]. عادل سبزواری، پیشین، ص۵۲۳
[۱۶]. همان
[۱۷]. عاطف الزین، سمیح، معجم مفردات الفاظ قرآن (مجمع البیان الحدیث) ، ص۷۲۷
[۱۸]. عادل سبزواری، محمود، لغت نامه قرآن کریم، ج۴، ص۵۰۷
[۱۹]. مجادله/۲۲
[۲۰]. توبه/۲۴
[۲۱]. شعراء/۲۱۴
[۲۲]. ر.ک راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن، ذیل واژه عشر، ص۵۶۷ و: سمیح عاطف الزین، معجم مفردات الفاظ قرآن، ذیل واژه عشر، ص۵۸۹
[۲۳]. همان
[۲۴]. ر.ک: قرشی، سید علی اکبر، پیشین، ج۵ -۶-۷، ص۴
[۲۵]. همان، ص۵
[۲۶]. راغب اصفهانی، مفردات، ص۵۳۱. «طوف»
[۲۷]. عاطف الزین، سمیح، تفسیر مفردات الفاظ قرآن، ص۵۴۸
[۲۸]. میرلوحی، سیدعلی، پیشین، ص۵۸۲
[۲۹]. عادل سبزواری، محمود، پیشین، ص۵۹
[۳۰]. احمد بن فارس، معجم مقایس اللغه، ج۳، ص۴۳۲، «طوف»
[۳۱]. بقره/۱۲۵
[۳۲]. ر.ک: مقایس اللغه، ص۵۸۷، العین، ج۲، ص۱۱۰۱. قاموس المحیط، ص۸۱۸
[۳۳]. فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس المحیط، ص۸۱۸
[۳۴]. عادل سبزواری، محمود، پیشین، ص۵۹
[۳۵]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ذیل آیه ۶۹ سوره آل عمران :ودت طائفه من اهل الکتاب
[۳۶]. آل عمران/۷۲
[۳۷]. صف/۱۴
[۳۸]. افرام البستانی، فواد، فرهنگ ابجدی، ص۳۲۷. و ر.ک: الشرتونی، سعید، اقرب الموارد، ذیل واژه حزب؛ و دکتر جر، خلیل، فرهنگ لاروس، ذیل واژه حزب
[۳۹]. جر، خلیل، فرهنگ لاروس، ج۱, ص۸۲۷. ذیل واژه حزب
[۴۰]. همان
[۴۱]. عمید، حسن، فرهنگ عمید، ص۷۹۰، معین، محمد، فرهنگ معین، ص۳۹۴
[۴۲]. مصطفی، ابراهیم و دیگران، المجم الوسیط، ج۱، ص۱۷۰
[۴۳]. انوری، حسن، فرهنگ بزرگ سخن، ج۳، ص۲۵۱۰
[۴۴]. بندرریگی، محمد، فرهنگ جدید عربی – فارسی، ص۹۵
[۴۵]. همان
[۴۶]. گروه مطالعات و پزوهشهای قرآنی، فرهنگ کاربردی واژگان قرآن کریم، ج۱، ص۲۶۱
[۴۷]. کهف/۱۲
[۴۸]. فاطر/۶
[۴۹]. مجادله/۱۹
[۵۰]. مجادله/۲۲
[۵۱]. واعظ زاده خراسانی، محمد، المعجم فی فقه اللغه القرآن، ج۱۱، ص۶۸۷، ذیل واژه حزب
[۵۲]. فرهنگ کاربردی واژگان قرآن کریم، ص۲۶۱
[۵۳]. ابن فارس، مقایس اللغه، ص۴۹ «امن»
[۵۴]. جرَ ، خلیل، فرهنگ لاروس، ج۱, ص۳۲۷
[۵۵]. فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس المحیط، ص۶۲.، شعرانی، لغت نامه قرآن کریم، ص۲۷
[۵۶]. همان
[۵۷]. انعام/۸۲
[۵۸]. آل عمران/۹۷
[۵۹]. توبه/۶
[۶۰]. ر.ک: علوی فر، سید ناصر، راهکارهای توسعه و تأمین امنیت، ص۲۴
[۶۱]. ر.ک: علوی فر، پیشین، ص۲۲ به بعد
[۶۲]. tribe
[۶۳]. ethnic groups
[۶۴]. انوری، حسن، فرهنگ بزرگ سخن، ج۳، ص۲۵۱۰
۲تا کلمه رو میخاستی معنی کنی ها ….!؟ ی مثنوی نوشتی..!
آخه مرد حسابی ، امثال من بدنبال معنی و تفاوت:
طایفه و عشیره
اومدن و صفحه رو باز کردن ، بعدش 😳 میبینی ، واااای…
چه … خ…..بره ..!؟
آخرشم دست خالی میریم بیرون..😳🤔🤔😡😡😡😡
از تخصصیبودن مقاله عذرخواهیم