وحدت نور و ظلمت محال است

توسط | بهمن ۶, ۱۳۹۴ | شیعه‌شناسی, فروق فریقین

درس خارج حضرت آیت‌الله العظمی وحید خراسانی دام‌ظله‌العالی

دوشنبه ١٣٩۴/١١/۵

…حالا اینجا بحثی است، اگر ذی‌القربی عبارت است از امام، بنابراین صدیقۀ کبری داخل در ائمه نیست!

این سؤال جوابش این است: ذی‌القربی به‌نصّ قرآن، خودِ صدیقۀ کبری است. امام هم، همۀ ائمه، از امام حسن تا امام زمان ذی‌القربی‌اند به‌توسط فاطمۀ زهرا. مهم این است؛ لذا مقتضای نص قرآن، مطلب به‌قدری مهم است که فخر رازی بی‌چاره شده تسلّم کند، نسوی، فخر رازی، زمخشری، ابن‌مسعود از اساطین مفسرین عامه در این آیه «وَ آتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ»، همه اعتراف کردند که آن حق، فدک بود و پیغمبر مأمور شد به ذی‌القربی فدک را تحویل بدهد و صغرای ذی‌القربی، به‌عمل خاتم، عبارت بود از دادن [فدک] به فاطمۀ زهرا[سلام‌الله‌علیها].

منتهی قدرت این مذهب را ما نشناختیم. قضیۀ فدک برهان قاطع است بر بطلان همۀ مذاهبِ عامه و برهان قاطع است بر حقانیت مذهب شیعه.

[… حذف …]

افسوس سواد کم شده، ترس زیاد شده، بی‌سوادی خواه‌ناخواه ترسو می‌کند. قدرت دارید حرف بزنید، از ازهر مصر پروا نکنید. این فقاهت یادگار کیست؟ افسوس که نه خودمان را شناختیم و نه میراثی که به ما رسید.

این میراث حسن‌بن‌یوسف‌بن‌مطهّر است. صبح نشست، مرد این است، [حالا روزگار نامردها است، که مذهب را می‌بازند در اثر جهل و بی‌سوادی، خضوع می‌کنند برای سنی درمانده از همه‌جا،] نشست صبح، ظهر مؤذن اذان گفت، مملکت عوض شد، سلطانِ وقت دستور داد در خطبه‌ها، در همه نمازها در همه مملکت علی‌بن‌ابی‌طالب مطرح بشود. این هنر علامه بود، حالا ما بی‌عرضه‌ها در مقابل چهار تا سنی بی‌سواد، خودمان را می‌بازیم.

مصیبت این است، این همه کوس وحدت؛ اما نمی‌فهمند بین نور و ظلمت، وحدت محال است، بین علی و ابوبکر، وحدت محال است. او کیست و این کیست؟ او به‌اتفاق عامه و خاصه، «سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی‏»، این کیه؟ کسی که اعترافش این است من والی شما شدم اما بهتر از شما نیستم. روزی که ابوبکر به مسند نشست، یک پیرزن آمد آبروی الازهر را برد، اگر عرضه دارد جواب بدهد، پیرزن آمد گفت: میراث جدّه چیست؟ ابوبکر وا ماند، بی‌سواد، آن هم جای کی نشسته؟ جای کسی که «وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ وَ کانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ عَظِیماً».

انسانیت انسان به دو چیز است: یکی عِلم، یکی خُلق، در قرآن خدای علیّ عظیم، هم علمش را به‌عظمت یاد کرده، هم خُلقش را. در خُلقش فرمود: «وَ إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِیمٍ»، در علمش فرمود: «وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ وَ کانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ عَظِیماً». آن وقت به‌جای او کی نشانده؟ به‌جای مَه نشیند عقرب کور، وقتی خورشید می‌رود، ماه جایش می‌نشیند، در بازار، نقره جای طلا می‌نشیند؛ اما مسلک عامه به‌جای کسی که معلم تمام انبیا و مرسلین است به‌جای او کسی می‌نشیند که «کُلُّ النَّاسِ أَفْقَهُ مِنْ عُمَرَ حَتَّى الْمُخَدَّرَاتُ فِی الحِجَالِ»، این اقرار اوست، آن هم به‌اعتراف فخر رازی.

علی‌ای‌حال مسئله بسیار مفصل است، فقط نکته این است: [اگر] ملا بشوید مرد هستید و اگر ملا نشوید نامردید، هرجا خودت را می‌بازی. مرد منفعل نمی‌شود فاعل است نه منفعل، اینهایی که منفعل از عامه هستند، اینها زن هستند، منتهی زیر عمامه و عبا.


[سؤال یکی از شاگردان: پس جایگاه تقیه چه می‌شود؟]

بله، فقیه اگر بشوی همه را می‌فهمی، این حکمت است «ادْعُ إِلى‏ سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَ الْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»، پیغمبر که علی را نصب کرد، نصب نکرد که من و تو ببازیم علی‌بن‌ابی‌طالب را! وظیفۀ ما به‌کرسی‌نشاندن است؛ اما نه به فحش، به حکمت. آن را باید یک طرف گذاشت «أَنَا مَدِینَهُ الْعِلْمِ‏ وَ عَلِیٌ‏ بَابُهَا»، «سَلُونِی‏ قَبْلَ‏ أَنْ‏ تَفْقِدُونِی سَلُونِی»، این رو یک طرف، و آن این است: وقتی رسید، (صحیح مسلم باب تیمم را نگاه کنید، حجت است بر تمام عامه).

آمد یکی پرسید: من جُنب شده‌ام چه کنم؟ روی منبر پیغمبر گفت: من هم جنب شدم یک ماه نماز نخواندم! بعد یکی بلند شد گفت: «وَ إِنْ کُنْتُمْ‏ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا»، آیه را خواند تا به اینجا: «فَتَیَمَّمُوا صَعیداً طَیِّباً»، آن وقت خلیفۀ پیغمبر تیمم را بلد شد، این‌جور حرف بزنید دنیا را بی‌چاره کنید، همه هم مستند است. فخر رازی، اینها بازیچه نیست، اینها را ما جان کنده‌ایم، مفت هم نمی‌دهیم به‌آسانی، مجلس برقرار شود بعد معلوم شود چه خبر است.

تمام اعاظم مفسرین همه نقل کرده‌اند، نص قرآن «وَ آتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ»، مأمور شد به ذی‌القربی حقش را بدهد، همه حیران‌اند که ذی‌القربی کیست؟ بعد زهرا را صدا زد، فدک را تحویلش داد.

صحیح بخاری را رجوع کن، پدر شیخین را در آورده! خود فاطمۀ زهرا. صحیح بخاری موجود است، مرد باشید، هنر این است، از صحیح بخاری غاصبیت ابوبکر و عمر را برهانی کنید و ظلمی که در تاریخ سابقه نداشت. بعد که عمربن‌عبدالعزیز فدک را تحویل بنی‌هاشم داد، شعراء شعر گفتند:

أصبح وجه الزمان قد ضحکا * بـردّ مـأمـون هـاشم فـدکا


بعدنوشت: درس سه‌شنبه ۹۴.۱۱.۰۶

شهید اول لمعه را در هفت روز در زندان نوشت… و در همان حبس هم کشته شد، بعد جنازه‌اش به‌دار آویخته شد. سنی‌ها این‌جور بدذات‌اند، وقتی از عهدۀ علمیّت شهید بر نیامدند، با او این‌جور معامله کردند.

بعضی از عوام عمامه‌به‌سر به ما اعتراض دارند که چرا این اندازه به این عامه می‌پیچی؟ اگر سواد داشته باشند! یک آن خار در چشمت باشد، یک آن، نه دو آن، [یک آن] استخوان در گلویت گیر کرده باشد، چه حالی داری؟ …آن وقت کسی که علوم همۀ انبیا در سینه‌اش بود ۲۵سال «فَصَبَرْتُ»؛ اما در چه حال؟ «وَ فِی‏ الْعَیْنِ‏ قَذًى‏ وَ فِی الْحَلْقِ شَجًا». ۲۵سال من خار در چشم خلیده، استخوان در گلو گیرکرده زندگی کردم. آن وقت این عمامه‌به‌سر بی‌سواد می‌گوید: چرا به آنها می‌پیچی!

علی رو شناختی؟ ۲۵سال، وقتی جنازۀ زهرا را تحویل داد… (پیغمبر آمد به عیادت، نود جراحت بر بدنش بود در جنگ احد، سوراخ‌سوراخ، فتیله می‌کردند توی جراحت‌ها. پیغمبر خاتم زارزار گریه می‌کرد؛ اما او می‌گفت: ان ذلک فی ذات الله قلیل)، این مرد وقتی جنازۀ زهرا را تحویل داد، نگاه کرد دید جنازه‌ای نبود، «[نَحَلَ جِسْمُهَا حَتَّى] کَانَ‏ کَالْخَیَالِ‏» آخر چند روز بعد پیغمبر زنده بود؟ وقتی پیغمبر از دنیا رفت مَشْی، راه‌رفتنِ خود پیغمبر بود؛ اما وقتی بعد از چند روز بدن تحویل داده شد یک شبح بود نه بدن! چه شد؟ چه بر سرش آمد؟ اینها را باید سؤال کرد. سواد پیدا کنید، مرد باشید.

صحیح بخاری حجت خاتم است نزد همۀ عامه. شیخین، علی را واسطه کردند که بیایند رضایت بطلبند امیرالمومنین. هر دو آمدند؛ اما پشت به آنها رو به دیوار. این صحیح بخاری است. گفت: آیا از پدرم نشنیدید «فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی [فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی]»، اذیت او اذیت من است؟ این روزگار… اما بعد از آن، گفتنی نیست…

خدا رحمت کند مرحوم استاد الکل فی الکل اصفهانی را…

و لست ادرى خبر المسمار * سل صدرها خزانه الاسرار

۰ دیدگاه

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *