امیرالمؤمنین علیهالسلام در دوران پنجساله حکومتشان با سه گروه سرکش مواجه شدند:
فهرست مطالب
۱. ناکثین (پیمانشکنان)، جنگ جمل، عایشه و طلحه و زبیر
ناکثین، پولپرست و طرفدار تبعیض و اختلاف طبقاتی بودند، سخنان امیرالمؤمنین علیهالسلام در زمینه عدل و مساوات بیشتر متوجه این عده بود.
جنگ جمل
تعداد کشتههای جنگ جمل را بین ۱۰هزار تا ۲۵هزار نفر نوشتهاند.
عایشه پیوسته آیه «و قرن فی بیوتکنّ» را میخواند و گریه میکرد و میگفت: ای کاش خاطرات مردم فراموش میشد، کاش در جمل شرکت نکرده بودم. طبقات ابنسعد، ج۸، ص۸۱
۲. قاسطین (ستمگران)، جنگ صفین (۳۶ و ۳۷ق)، معاویه
قاسطین، سیاستمدار و اهل تقلب و فریب بودند.
در اثنای جنگ صفین معاویه در آستانه شکست قرار گرفت، عمرو عاص دستور داد قرآنها را به نیزه کنند و مدعی حکمیت قرآن شدند.
حضرت نپذیرفتند و مخالفت کردند. گروهی حضرت را تهدید به خروج بر علیه ایشان کردند.
حضرت ابنعباس را نماینده سپاه خود قرار داد، اما آن گروه مخالفت کرده و ابوموسی اشعری را انتخاب کردند.
آتشبس اعلام شد و وقع ما وقع و جنگ خاتمه یافت.
همان گروه پشیمان شدند و تقاضای حمله کردند و گفتند: «ان الحکم الا لله»، داوری مردم باطل است.
حضرت: حکمیتی که بر مبنای قرآن باشد مانند حکمیت خدا است. علاوه بر اینکه نقض عهد درست نیست.
برخی نپذیرفتند و خود را عاصی و گنهکار پنداشته و از کار خود توبه کرده و از حضرت نیز تقاضای توبه نمودند! از حضرت جدا شده و دیگر وارد کوفه نشدند، بعد جنگ به «حَروراء» رفتند و آماده جنگ با امام شدند.
دلیل: حکمیت مردم گناه کبیره است >> هرکه بعد از گناه کبیره توبه نکند کافر است >> به مقتضای امر به معروف جنگ با او بر همه واجب است.
در مقابل، برخی نقش عمل در ایمان را منکر شدند و مرجئه شدند (إرجاء = تأخیر عمل از ایمان)
۳. مارقین (خارجین از دین)، جنگ نهروان، خوارج
مارقین و خوارج افرادی مقدسنما و اهل تعصبات با مغزهای خشک سرشار از جهالت بودند که فریب معاویه را خورده بودند.
وجه تسمیه خوارج و مارقین
نبی اکرم مالی را بین مسلمانان تقسیم میکردند، مردی آمد روبهروی حضرت ایستاد و عرض کرد: «مَا عَدَلْتَ فِیمَا قَسَمْتَ» و رفت. چهره حضرت تغییر کرد و فرمود: «فَإِذَا أَنَا لَمْ أَعْدِلْ فَمَنْ یَعْدِلُ؟» لکن پیش از من حضرت موسی نیز اذیت شد و صبر کرد.
پس به اطرافیان خطاب فرمود: چه کسی میتواند برود این مرد را بکشد؟
ابوبکر رفت و او را در مسجد در حال نماز دید، برگشت و گفت: یا رسول الله به نماز ایستاده بود، حضرت فرمود: بنشین.
دو مرتبه کلامشان را تکرار فرمودند.
عمر بلند شد و رفت و او را در همان حال دید، برگشت و تعریف کرد و کسب تکلیف نمود، حضرت فرمودند: بنشین.
برای مرتبه سوم سؤال فرمود. امیرالمؤمنین بلند شد، پیامبر فرمود: ولی بعید میدانم او را ببینی.
حضرت رفت و او را پیدا نفرمود و بازگشت و جریان را به نبی اکرم عرضه داشت.
حضرت فرمودند: «لَوْ قَتَلْتُمُوهُ مَا اخْتَلَفَ بَعْدِی مِنْکُمْ اثْنَانِ. وَ سَوْفَ یَخْرُجُ مِنْ ضِئْضِئِ (صلب) هَذَا الرَّجُلِ قَوْمٌ یَقْرَءُونَ الْقُرْآنَ لَا یُجَاوِزُ تَرَاقِیَهُمْ، یَمْرُقُونَ مِنَ الدِّینِ کَمَا یَمْرُقُ السَّهْمُ مِنَ الرَّمِیَّهِ».
پرسیدند: منظور از خروج تیر از شکار چیست؟
حضرت فرمودند: گاهی شخصی تیری پرتاب میکند، به صید برخورد میکند و داخل بدنش میرود و از آن طرف بیرون میرود. درحالیکه بهخاطر شدت ضربه، تیر به ذرهای خون آغشته نشده است! اینان نیز اینچنین هستند، ذرهای از اسلام بهره ندارند اگرچه داخل آن شدهاند. دعائم الاسلام، ابنحیون
عاقبت خوارج
خوارج در نهایت بر علیه امیرالمؤمنین و معاویه در آمدند و بعد از تفرق در نهروان ابنملجم ملعون که یکی از ایشان بود، حضرت را به شهادت رساند.
۰ دیدگاه