سلمانی نیشابور و طلاشدن سنگ قیچی

توسط | تیر ۱۰, ۱۴۰۰ | داستان

داستان سلمانی نیشابور

هنگامی‌که امام رضا(ع) به سمت مرو می‌آمدند بعد از نیشابور به کاروانسرایی رسیدند و کاروان متوقف شد. بر اساس دستور مأمون، مأموران اجازه ارتباط‌گیری مردم با امام را نمی‌دادند تا اینکه پیرمردی عاشق امام رضا(علیه‌السلام) شغل و هنر خود را بهانه کرد تا امام زمان خویش را ببیند.

او به بهانه اصلاح و آرایش سر و صورت امام رضا(علیه‌السلام) خود را به حضرت رساند و توفیق دیدار امام زمانش را به دست آورد و امام رخصت دادند و مشغول کار شد.

پیرمرد سلمانی هنگام آرایش مو‌های امام، از اشتیاق دیدن آن حضرت صحبت می‌کرد که یک لحظه فکر کرد: «ای کاش از امام تقاضای اجرت کند» تا این فکر به ذهنش رسید، در همان لحظه امام رضا(علیه‌السلام) با اشاره به سنگی که به‌وسیله آن قیچی خود را تیز می‌کرد آن را تبدیل به طلا کردند.

این پیرمرد بامعرفت به امام عرض کرد: ای امام رئوف، من [پشیمان شدم] اجرت دنیوی نمی‌خواهم، من صباحی بیش زنده نیستم؛ چرا که عمر خود را گذرانده‌ام! پیراهنی از شما می‌خواهم که با آن نماز خوانده‌اید و عبادت خدا را کرده‌اید تا کفنم باشد و خداوند به‌واسطه آن عذاب و فشار قبر را از من بردارد.

امام رضا(علیه‌السلام) دستور دادند که یکی از لباس‌هایشان را به سلمانی بدهند، در این لحظه پیرمرد به ذهنش رسید تا درخواست دیگری داشته باشد پس گفت: ای مولا! من از سکرات موت می‌ترسم و بزرگواری کنید و لحظه مرگ در کنار من باشید که امام پذیرفتند.

پیرمرد با خوشحالی لباس و وسایل سلمانی خود را بدون نگاه به سنگ طلا برداشت و خداحافظی کرد. آن حضرت فرمودند: سنگ طلایت را بردار ما آنچه را که دادیم پس نمی‌گیریم.

(این خاندان، خاندان کرم هستند تا کسی را راضی نکنند دست از بخشش و کرم برنمی‌دارند مخصوصاً که لقب رضا(علیه‌السلام) را خداوند متعال به ایشان عنایت فرموده است.)

روزی اطرافیان امام دیدند حضرت رضا(علیه‌السلام) فرمودند: «لبیک لبیک لبیک» و بعد از آن هرچه به دنبال آن حضرت گشتند ایشان را نیافتند تا اینکه آن حضرت آمد و ماجرای این پیرمرد سلمانی را تعریف کردند و فرمودند اکنون لحظه جان دادن او بود. من هم بر بالینش حاضر شدم تا به آسانی جان داد.

همای سعادت، همائی واعظ، ص۱۱۵

ببینید: داستان سید اسماعیل حمیری

۱۸ دیدگاه ها

  1. مهلا

    بااین سرود بیشتر از هزاران مداحی گریه میکنم و اشک میریرم
    یک ماهی میشه ک از مشهد برگشتم
    از
    امام رضا شفای برادرمو میخام
    حل گرفتاری رفتاری فکری ذهنی و عقلی و خداهیتش ب راه راست و آزادیش از بند دنیا و گرفتاری هردو دنیا
    ای امام رضا شفاعتش کن و بهمون برش گردون
    الهم صلی الله محمد و آل محمد

    پاسخ
    • مدیرسایت

      با احترام
      خداوند ان‌شاءالله به برادر شما عافیت کامل عنایت کند.

      شایان دقت است: اشک و گریه انواع مختلفی دارد و مقایسۀ یک نوع با نوع دیگر درست نیست.
      • گاهی به‌جهت شوق به خدا و اهل‌بیت و دیدن مهر و عطوفت ایشان اشک بر دیدگانمان جاری می‌شود.
      • گاهی به‌جهت شرمندگی از کارهای خودمان اشک می‌ریزیم.
      • گاهی به‌خاطر ترس از عذاب الهی می‌گرییم.
      • گاهی هم اشک‌ریختنمان برای خودمان نیست؛ بلکه برای ظلمی که به امامان وارد شده دلمان آتش گرفته و گریه می‌کنیم.
      • و…

      ممکن است با شنیدن یک معجزه و کرامت گریه کنیم؛ اما با شنیدن روضه و مصیبت نه
      ممکن است با شنیدن مصائب اهل‌بیت نگرییم؛ اما با خواندن کتاب مقتل اشکمان جاری شود
      ممکن است با خواندن متن و نثر حال خوشی به ما دست ندهد؛ اما شعرِ همان محتوا ما را منقلب کند.

      پاسخ
  2. ا

    خیلی خوب بود به خصوص گروه سرود نجم الثاقب که روی تربیت نسل جدید اثر گذاره برای امثال ماها که واقعا بیخیال بودن واسه تربیت و بیشتر معرفت زدایی شده ان شالله که نسل جدید زیر سایه خدا و معصومین بر همه شرایط بد چیره بشن

    پاسخ
  3. محمودبکتاش

    سلام عرض ادب برای شخص من خیلی مفید وتاثیر گذار بود ممنون امروز ازمشهد برگشتم امیدوارم امام رئوف همه رادرزندگی کمک کنن چون ازخاندان کرم هستن باتشکر

    پاسخ
  4. علی

    ای صفای قلب زارم … هر چه دارم از تو دارم … یا علی موسی الرضا

    دوستان این رو مقید باشید و ترک نکنید: بعد از هر نماز واجب یک بار صلوات خاصه امام رضا علیه السلام رو بخونید هدیه کنید به خواهرشون حضرت معصومه و یک بار هم بگید اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فَاطِمَةَ الْمَعصُومَةَ بِنْتِ مُوسَی بْنِ جَعفَرٍ علیه السلام هدیه کنید به امام رضا.
    بعد از مدتی ان اشالله زندگی مادی و معنوی تون رو به بهبودی میره. تجربه شخصی خودمه

    پاسخ
    • نمک گیر مولا(ع)

      من هم مثل خیلی از دوستان از طریق سرود امام مقدس مای گروه نجم الثاقب کنجکاو شدم در مورد واقعه سرچ کنم.خوش به حالشون که ناشر کرامات اهل بیت(ع)هستن به طریق عالی.خاندان کرم با اجابت دعاها و معجزاتشون انسان ها رو نمک گیر خودشون می کنند.یا علی بن موسی الرضا(ع) هوای این محب حقیر و بی چیزت رو هم داشته باش در دنیا و سکرات مرگ و عقبی تنهاش نذار🙏💚در این دنیا هر کس به چیزی دلخوش است و ما به محبت آل علی(ع).انشالله که این کیمیا مس وجود ما را طلا سازد و تبدیل به مودت شود🤲

      پاسخ
  5. اسم من

    در مقام یک فرد کم اعتقاد، این داستان منو خیلی تحت تاثیر قرار داد.

    پاسخ
    • A

      یا امام رضا (ع)… کاش اونجوری که شما رو دوست داریم امام زمان خودمون هم دوست داشته باشیم و باهاش ارتباط بگیریم… کمکمون کن مولا جان قلب ما ای امام رئوف یا علی ابن موسی الرضا (ع) ❤️🌤️

      پاسخ
  6. زهرا

    بنده هم بعد از شنیدن نماهنگ امام رضا خیلی دوست دارم از گروه سرود نجم الثاقب داستان را پیگیر شدم، امام رئوف وقت رفتنم سراغ منم بیا مثل سلمانی نیشابور🙏🙏❤

    پاسخ
  7. محمد حسینی

    امام رضا خیلی دوستت دارم
    پدر و مادرم فدات امام رضا

    پاسخ
  8. عاشق امام رضا

    از گروه نجم الثاقب شنیدم عالی بود شعر و نماهنگ خیلی در انتقال مفاهیم موثرند
    ممنون از همه
    پابوست بطلب سلطان قلبم امام رضا

    پاسخ
  9. علیرضا تقی زاده

    منم از شنیدن نماهنگ امام رضا خیلی دوست دارم آمدم و خواندم

    پاسخ
  10. سید احسان

    امام رضا عليه السلام فرمود: هر كس مرا در غربت زيارت كند من بروز قيامت در سه جا به نزد او خواهم آمد تا از ترسهاي آن ها نجاتش بخشم: هنگامي كه نامه هاي اعمال مردم از راست و چپ پران شوند و در نزد صراط و در نزد ميزان.

    پاسخ
  11. سید احسان

    امام جواد «علیه السلام» فرمود:

    «من ضامن بهشت برای کسی هستم که قبر پدرم را در طوس زیارت کند وحق او را بشناسد.»

    (عیون اخبارالرضا، ج ۲، ص ۲۵۶)

    پاسخ
  12. فردوس

    منم بعد از شنیدن نماهنگ امام رضا خیلی دوست دارم از گروه سرود نجم الثاقب داستان را پیگیر شدم، امام رئوف وقت رفتنم سراغ منم بیا مثل سلمانی نیشابور

    پاسخ
  13. فاطمه

    من از طریق نماهنگ امام رضا خیلی دوست دارم گروه سرود نجم الثاقب این داستان رو پیگیر شدم .
    صلی الله علیک یا علی بن موسی الرضا

    پاسخ
  14. محسن نژادفرحانی

    السلام علی امام الرئوف.

    پاسخ
  15. علی جمالیان

    سلام علیکم
    بسیار زیبا بود
    سوالی ذهنم رو درگیرکرده بود که در این داستان یافتم
    متشکرم

    پاسخ

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *