بلال حبشی

توسط | آذر ۱۷, ۱۳۹۱ | اعلام‌شناسی

نگاهی به زندگی بَلال بن رَباح حبشی مؤذن رسول خدا (ص)

بَلال (به معناى تحمل کننده سختى ها) مؤذّن، مُنادى و وکیل خرج رسول خدا (ص);
مشهور و از جمله در روایتى از پیامبر خدا (ص) وى را حبشى و برخى وى را از ساکنان نوبه (از شهرهاى مغرب) دانسته اند (ابن حجر، فتح البارى، /۷۸). کنیه وى را بیشتر ابو عبدالله و برخى ابو عبدالکریم (بخارى، ۲/۱۰۶; ابن ابى حاتم، ۲/۳۹۵; ابن اثیر، اسدالغابه، ۱/۴۱۵)، ابو عبدالرحمان (رک: ابن عبدالبر، ۱/۲۵۸) و ابو عمرو (ابن حبان، الثقات، ۳/۲۸) گفته اند. او در مکّه و در میان تیره بنو جُمَح (از تیره هاى مشهور قریش) (ابن هشام، ۲/۵۰۴) و به نقلى در سَراه (میان یمن و طائف) (رک: ابن عساکر، ۱۰/۴۳۶; ابن اثیر، اسدالغابه، ۱/۴۱۵) به دنیا آمد و مادرش حَمامَه از بردگانِ بنو جُمَح بود و بلال در میان آن تیره پرورش یافت. گاهى وى را به مادرش نسبت داده بلال بن حَمامَه گویند (ابن اثیر، اسدالغابه، ۱/۴۱۴; ابن حجر، ۱/۴۵۵ و ۴۸۴; ابو موسى مدینى، وى را غیر از بلال بن رباح دانسته است). ابو ذر در نزاعى با بلال وى را ابن السوداء نامید و به سیاهى چهره و مادرش سرزنش کرد (ابن عساکر، ۱۰/۴۶۴). پیامبر خدا (ص) گفتار وى را برخاسته از کبر جاهلى نامید، از این رو ابو ذر صورت بر خاک نهاد و سوگند یاد کرد تا بلال پا بر گونه وى ننهد، سر برندارد و بلال چنین کرد (ابن ابى الحدید، ۱۱/۱۹۸).
شُعیب بن طَلْحَه، از نوادگان ابو بکر، بلال را هم سنّ ابو بکر مى دانست (ابن سعد، ۳/۱۷۹)، که با این احتساب بایستى او سه پیش از عام الفیل به دنیا آمده باشد (رک: ابن عساکر، ۱۰/۴۷۵).
بلال نخستین برده اى بود که مسلمان شد (ابن حجر، اصابه، ۱/۸۴) و پیامبر خدا (ص) وى را پیشگام مسلمانان حبشى وصف کرد (ابن هشام، ۱/۲۰۹; ابن عساکر، ۱۰/۴۴۸). زمان دقیق مسلمان شدن وى، علت و چگونگى آن مبهم است، همانگونه که در باره چگونه آزاد شدن وى اخبار متفاوت است: وَضین بن عَطاء (م ۱۴۹) در روایتى داستانى گوید: پیامبر خدا (ص) و ابو بکر در غارى پنهان بودند که بلال، برده و چوپان عبدالله بن جُدْعان، همراه گوسفندان وى از آنجا گذشت. پیامبر (ص) از وى شیر خواست و پاسخ شنید که صاحب یک گوسفند است و شیر آن خوراک امروز اوست. با این حال آن را ایثار کرد. رسول خدا (ص)، ابو بکر و بلال از آن نوشیدند، اما چیزى از آن کاسته نشد. آنگاه بلال به پیشنهاد آن حضرت مسلمان و به کتمان اسلامش سفارش شد. از آن روز بود که شیر گوسفندان ابن جدعان چندان فزونى یافت که تردید ابو جهل را برانگیخت و در نهایت گفت: بلال مخفیگاه محمد ]ص[ را مى داند. در این میان حضرت از آن غار به مکّه آمد و در خانه اى نزدیک مَرْوه مخفى شد. بلال در کعبه، بى خبر از حضور دیگران، به بت ها اهانت کرد و چون مورد تعقیب قرار گرفت، به منزل ابن جُدْعان گریخت و او براى رفع اتهام مسلمانى، بلال را به اُمَیّه بن خَلَف بخشید تا هرگونه که مى خواهد با وى رفتار کند. از این زمان شکنجه بلال آغاز شد (رک: ابن عساکر، ۱۰/۴۳۶ ـ ۴۳۷; مختصر آن را بنگرید: واحدى، ۳۰۱. گویا این داستان با خلط چند واقعه دیگر و افزوده هایى ساخته شده است). به پندار برخى مستشرقان، بلال توحید را از مادرش گرفت، که از مردم حبشه و مسیحى بود و به همین سبب، در پذیرش دعوت رسول خدا (ص) درنگ نکرد. عقاد (ص، ۶۸) این ادعاى بى دلیل را نپذیرفته و فهمِ بت پرستان و حبشى هاى آن زمان را نزدیک به هم دانسته است.
بلال از هفت مسلمانِ نخستین و تنها کسى است که در میان آنان، به دلیل نداشتن طایفه و قبیله حامى نداشت و مورد انواع شکنجه ابو جهل (ابن عبدالبر، ۱/۲۵۹; ابن اثیر، اسدالغابه، ۱/۴۱۵) و اُمَیَّه بن خَلَف قرار گرفت تا از دینش دست بردارد و به پرستش بت گردن نهد، اما وى مقاومت کرد، کلمه اى در موافقت قریش به زبان نیاورد و پیوسته شعار توحید سرداد. ابو بکر (که در بنو جُمَح خانه داشت) به امیه در باره شکنجه بلال اعتراض کرد و امیه، وى را سبب تباهى دین بلال شمرد و گفت: وى را نجات بده. از این رو ابو بکر بلال را با برده سیاه دیگرى که چلاک تر و قوى تر از بلال بود، معاوضه و سپس آزاد کرد (ابن هشام، ۱/۲۰۹ ـ ۲۱۰). بنابر روایتى ابو بکر وى را به هفت (پنج، نُه، ابن عبدالبر، ۱/۲۵۸ یا چهل، ذهبى، ۱/۳۵۲) اوقیه (هر اوقیه هفت مثقال) طلا خرید و او را آزاد کرد; رسول خدا (ص) فرمود: من نیز مى خواستم در پرداخت آن مبلغ شریک باشم (ابن سعد، ۳/۱۷۵). به روایتى (عبدالرزاق صنعانى، ۱۱/۲۳۴) رسول خدا (ص) آرزو مى کرد پولى مى داشت تا بلال را خریده آزاد کند، ابو بکر در این خصوص با عباس بن عبدالمطلب گفتگو کرد. عباس وى را خرید، در اختیار ابو بکر گزارد و ابو بکر وى را آزاد کرد. اما به روایت عروه، ورقه بن نوفل بلال را آزاد کرد (ابن عساکر، ۱۰/۴۴۰)، ولى اسلام بلال را پس از مرگ ورقه گفته اند (ابن کثیر، ۳/۷۴ ـ ۷۵). عمر بعدها از بلال به سَیِّد خود یاد مى کرد و مى گفت: ابو بکر سرور ما را آزاد کرد و او از حسنات ابو بکر است (ابن سعد، ۳/۱۷۵; ذهبى، ۱/۳۵۹. در این که این گفتار اقرار عمر بر افضل بودن بلال از وى است یا نه بنگرید: ابن حجر، فتح البارى، ۸/۷۸). مفید و جعفر مرتضى در این که ابو بکر، بلال را خریده و آزاد کرده باشد، تردید جدّى دارند. بنگرید: الافصاح، ۲۱۶ و الصحیح; ۳/۹۳ ـ ۹۶ و ۷/۱۸. ابو جعفر نقیب نیز از ابن اسحاق و واقدى روایت کرده است که رسول خدا (ص) بلال را آزاد کرد و افزوده است آیه فَاَمّا مَن اَعطى واتَّقى … فَسَنُیَسِّرُهُ لِلیُسرى (لیل، ۵ ـ ۷) در باره مُصعب بن عُمیر نازل شد، نه ابو بکر (ابن ابى الحدید، ۱۳/۲۷۳).
ابن اسحاق (ابن هشام، ۱/۲۱۰) وى را صادق الاسلام و طاهر القلب و سعید بن مسیب او را سخت حریص بر دین و شکنجه شده راه دین وصف مى کرد (ابن عبدالبر، ۱/۲۶۰). آیه زُیِّنَ لِلَّذینَ کَفَروا الحَیوهُ الدُّنیا ویَسخَرونَ مِنَ الَّذینَ ءامَنوا … (بقره: ۲۱۲) و هم چنین آیه لِلَّذِینَ هَاجَرُواْ مِن بَعْدِ مَا فُتِنُواْ ثُمَّ جَـهَدُواْ وَ صَبَرُوا … (نحل: ۱۱۰ ۱۱۱) در باره بلال و دیگر شکنجه شده هاى مکّه نازل شد (ابن سعد، ۳/۱۸۸; طوسى، التبیان، ۶/۴۳۰; طبرسى، ۲/۶۲). بر اساس روایتى از ابن عباس آیه و مِنَ النّاسِ مَنْ یَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغَآءَ مَرْضَاتِ اللَّه (بقره: ۲۰۷) در باره آنان (ابن عساکر، ۱۰/۴۴۸) نازل شد و بنابر نقلى آیه الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَوهِ وَالْعَشِىِّ (انعام: ۵۲) نیز در باره بلال، ابن مسعود، صُهَیب، عمار، مقداد و سعد بن ابى وقاص نازل شد (واحدى، ۱۴۵; ابن ماجه، ۲/۱۳۸۳; ابن جوزى، زاد المسیر، ۳/۳۲).
ابو نعیم (حلیه، ۱/۳۴۹) بلال را در شمار اهل صُفّه یاد کرده است، اما او پس از هجرت به مدینه با ابو بکر و عامر بن فُهَیْره در یک منزل زندگى مى کردند و به بیمارى وبا مبتلا شدند و در اثر شدّت بیمارى هذیان گفتنه خود را در آستانه مرگ مى دیدند. از این رو پیامبر خدا (ص) دعا کرد تا مدینه براى مسلمانان مبارک شود (ابن هشام، ۲/۴۲۶). بلال مدتى نیز در خانه سعد بن خیثمه در قبا منزل کرد و رسول خدا (ص) میان وى و یکى عقد برادرى برقرار کرد. در نام برادرِ پیمانى وى اختلاف است: واقدى (ابن سعد، ۳/۱۷۶) نام وى را عُبیده بن حارث بن عبدالمطلب مى داند و برادرى وى را ابو رُوَیحه خثعمى صحیح نمى شمارد، اما ابن اسحاق (ابن هشام، ۲/۳۵۳) در قطعى بودن برادرى وى با ابو رُوَیحه، به تدوین دیوان شام و گفتار عمر بن خطاب (رک: ادامه مدخل) استدلال کرده است. ابن اثیر (اسدالغابه، ۱/۴۱۶) و ابن حجر (الاصابه، ۱/۴۵۴) از برادرى بلال با ابو عُبیده بن جراح نیز خبر داده اند، که شاهدى بر آن یافت نشد و گویا در نام بردن از عُبیده بن حارث اشتباهى رخ داده باشد.روایاتى ضعیف بیانگر اذان گفتن بلال پیش از هجرت است (رک: حلبى، ۲/۲۹۷)، اما بنابر قول صحیح و مشهور، اذان در سال اول هجرى در مدینه تشریع شد و بلال به دلیل داشتن صدایى رسا و بلند به عنوان مؤذّن رسول خدا (ص) برگزیده گردید (ابن هشام، ۲/۳۵۵). به روایت ابن حازم از امام صادق (ع)، جبرئیل اذان را بر پیامبر خدا (ص) نازل کرد و به دستور ایشان، امام على (ع) آن را به بلال تعلیم داد (کلینى، ۳/۳۰۲; صدوق، من لایحضر، ۱/۲۸۲). امام (ع) در روایتى دیگر فرمود: اِنّ دین الله تعالى اَعَزّ مِن اَن یُرى فى النوم (کلینى، ۳/۴۸۲). محمد بن حنفیه نیز با ردّ استوارى شرایع اسلام و تعالیم دین بر اساس رؤیا، از پدرش امیرالمؤمنین (ع) روایت کرده که اذان به وحى الهى بود (حلبى، ۲/۳۰۱; براى آگاهى بیشتر رک: مرتضى، ۴/۲۶۷ ـ ۲۷۸). بلال نخستین کسى بود که در اسلام اذان گفت و از این رو در ورود به بهشت از دیگران پیشى خواهد گرفت (طوسى، تهذیب، ۲/۲۸۴). خانه مادر زید بن ثابت، به نام نوار، یا به روایت عروه زنى از بنو نجار (ابو داوود، سنن، ۱/۱۲۷)، بلندترین خانه در اطراف مسجد نبوى بود، که بلال بر بام آن خانه اذان مى گفت تا آن که بناى مسجد پایان یافت و در پشت بام مسجد جایگاهى مخصوص براى اذان (مأذنه) درست کردند. از آن به بعد، بلال آنجا اذان گفت (ابن سعد، ۸/۴۲۰). به روایتى او بر بلندایى از خانه حفصه اذان مى گفت (ابن قتیبه، ۲/۶۶). بلال در پایان اذان براى اعلام وقت نماز بر درِ منزل رسول خدا (ص) مى ایستاد و نداى حَىّ على الصلاه، حَىّ على الفلاح مى داد و با دیدن آن حضرت اقامه مى گفت (ابن سعد، ۳/۱۷۶; در دوره عمربن عبدالعزیز نیز مؤذن براى اعلام وقت نماز بر درِ خانه وى مى رفت و این دو بند را ندا مى داد. فقهاى اهل سنت برخى به استناد کار بلال آن را جایز و برخى به استناد مخالفتِ عمر بن خطّاب آن را ناروا دانسته اند ]حلبى، ۲/۳۰۴[). گویند: بلال سین را (با لهجه آفریقایى) شین تلفظ مى کرد (استناد به آن را در فقه بنگرید: ابن قدامه، ۱/۴۴۵; حلى، ۴/۴۰۸) و این گفتار را با روایاتى تأکید کرده اند، از جمله آن که، به امیر المؤمنین (ع) خبر رسید که بلال در مناظره با مردى سخن به خطا (لحن) گفت و او خندید و تمسخر کرد. حضرت فرمود: ادیبانه (عربىِ صحیح) سخن گفتنِ براى کسى که عملکردى ناراست دارد و دشمن خدا را بر دوست خدا ترجیح مى دهد، سودى ندارد و خطاى در گفتار، براى بلالى که اعمال او درست ترین و پاکیزه ترین عمل ها است و مانندى براى رسول خدا (ص) و پس از وى براى على بن ابى طالب قایل نیست و دشمن وى را دشمن خدا مى داند، زیانى نمى رساند (تفسیر منسوب به امام عسکرى (ع)، ص ۹۰). هم چنین بر پایه روایتى (سید على خان، ۳۶۴) بلال نزد پیامبر خدا (ص) رفت و در مدح ایشان (به زبان حبشى) این شعر را خواند:
اره بره کنکره *** کَرا کَرى مَنْدره
و آن را حَسّان بن ثابت به فرمان پیامبر (ص) این چنین به عربى ترجمه کرد:
اذا المَکارم فى آفاقنا ذُکرت *** فانّما بک فینا یُضرب المَثَلابن کثیر روایت «سین بلال نزد خداوند شین است» را بى پایه (بدون پشتوانه روایتى صحیح) و آن را پندار برخى مردم دانسته و گفته است: بلال از چهار (دو) اذان گوى پیامبر خدا (ص) و از فصیح ترین مردم است (ابن کثیر، ۵/۳۵۵. حلبى ]۱/۳۱۱[ اشکال سندى در این روایت را مستلزم نفى محتواى آن نمى داند). شواهدى نیز فصاحت بلال را تأیید مى کند: نخست آن که رسول خدا (ص) در تعیین مؤذّن به رسایى و زیبایى صدا توجهى خاص داشت و به همین سبب ابو محذوره را مؤذّن مکه قرار داد (رک: عبدالرزاق، ۱/۴۵۸; طبرانى، المعجم الکبیر، ۷/۱۷۷; ابو نعیم، ۳/۱۴۱۱; ذهبى، ۳/۱۱۹)، دیگر آن که بلال پیش از تشریع اذان نیز منادى رسول خدا(ص) بود و با تعبیر الصلاه جامعه وقت نماز را اعلام مى کرد و از این رو انتخاب وى نبایستى صرفاً به دلیل اَحَد اَحَد گفتن وى در برابر شکنجه هاى قریش و تناسب آن با شعار توحید در آغاز و پایان بندهاى اذان باشد (ابن حجر، فتح، ۲/۶۶). شاید زیبایى و رسایى صداى بلال، سبب پیشى وى بر دیگر مؤذنان شده باشد. شاهد دیگر (در صورت صحیح بودن اصل خبر) آن که بلال بن عبدالرحمان (م ۵۱۹) از نوادگان سلیمان بن بلال بن رباح نیز صدایى رسا و آوازى خوش داشت (بنگرید: ادامه مدخل). بلال گاهى که براى اذان گفتن مى رفت با خود شعرى بدین معنا مى خواند: بلال را چه مى شود، مادر به عزایش بگرید و پیشانى او به خون آغشته گردد (ابن سعد، ۳/۱۷۷). دقت در وقت شناسى از ویژگى هاى بلال بود، از این رو مردم در دوره پیامبر خدا (ص) با شنیدن صداى اذان بلال (از مسجد نبوى)، در مساجد نُهگانه مدینه نماز مى خواندند: مسجد بنو عمرو بن مبذول، مسجد بنو ساعده، مسجد بنو عبید، مسجد بنو سلمه، مسجد بنو راتج از بنو عبد اَشْهل، مسجد بنو زُریق، مسجد بنو غفار، مسجد اَسْلم، مسجد جُهَینه و مسجد دیگرى که در نام آن تردید است (دارقطنى، سنن، ۲/۷۱; ابن حجر، تلخیص الحبیر، ۴/۴۹۸). هم چنین بر پایه روایتى از امام صادق (ع)، بلال به هنگام طلوع فجر اذان مى گفت و (چون در شناخت زمان دقیق بود) مردم بایستى براى روزه دارى با اذان وى از خوردن خوددارى مى کردند، اما ابن ام مکتوم (که دقیق نبود) پیش از صبح، اذان مى گفت (کلینى، ۴/۹۸). اهل سنت (رک: ابن سعد، ۴/۱۵۶; ابن عساکر، ۱۰/۴۶۶) نام بلال و ابن ام مکتوم را در این روایت تغییر داده و گویند: پیامبر (ص) فرمود: با اذان ابن ام مکتوم از خوردن و آشامیدن خوددارى کنید (صدوق، من لایحضر، ۱/۲۹۷). بلال در سفر و حضر براى رسول خدا (ص) اذان مى گفت (طوسى، اختیار معرفه الرجال، ۱/۱۸۹; طوسى، رجال، ۲۷)، اما ابو محذوره در غیاب بلال و ابن ام مکتوم در غیاب ابو محذوره اذان مى گفت (ابن سعد، ۳/۱۷۷). بنابر نقلى بلال مؤذّن مدینه و ابو محذوره نوجوان مسلمان شده پس از فتح مکّه و مؤذّن مکّه بود. (بنگرید: مدخل ابو محذوره). او بر خلاف بلال بندهاى اذان را یک مرتبه و بندهاى اقامه را دو مرتبه مى گفت. از این رو شافعى و ساکنان مکّه مانند اذان ابو محذوره و اقامه بلال و ابو حنیفه و مردم عراق مانند اذان بلال و اقامه ابو محذوره و احمد بن حنبل، اهل حدیث و مردم مدینه مانند اذان و اقامه بلال اذان و اقامه مى گفتند (ابن قیم، ۱/۱۲۵; حلبى، ۲/۳۰۶). کیفیت اذان گفتن به استناد اذان بلال را بنگرید: شریف مرتضى، ۱۸۱. دلایل متقنى نشان مى دهد که جمله حَىّ على خیر العمل در اذان بلال وجود داشته، در دوره عُمر به الصلاه خیر من النوم تبدیل شده (براى آگاهى بیشتر، رک: مرتضى، ۴/۲۶۷ و ۲۸۳) و در دوره آل بویه به حال نخستین بازگشته است (تنوخى، ۲/۳۳). اما به گفته عبدالله بن عمر در روایتى مجعول، پس از آن که بلال براى اذان گفتن برگزیده شد، او الصلاه خیر من النوم را به اذان افزود و پیامبر خدا (ص) آن را پذیرفت (ابن سعد، ۱/۱۹۰). بر پایه روایتِ یعقوب بن حمید، بلال در اذان الصلاه خیر من النوم و بر پایه روایتِ مَعن بن عیسى حَىّ على خیر العمل مى گفت. محمد سالم عزان (۴۴) در مقایسه این دو روایت، مَعن را ثقه و ثَبت و روایت وى را به اتفاق همگان مطمئن تر (اوثق) دانسته است. امام سجاد (ع) نیز حَىّ على خیرالعمل را در اذان مى آورد و مى فرمود: این جمله در اذان نخستین وجود داشته است (ابن ابى شیبه، ۱/۲۴۴). به روایت ابو بصیر از امام باقر (ع) یا امام صادق (ع) بلال پس از رحلت رسول خدا (ص) براى کسى اذان نگفت و آنگاه حىّ على خیر العمل ترک شد (صدوق، من لایحضر، ۱/۲۸۴) و امام (ع) دلیل این خوددارى را دوستى اهل بیت بیان کرده است (مفید، الاختصاص، ۷۳). بلال عَنْزه اهدایى نجاشى را که نیزه مانندى از عصا بلندتر و از نیزه کوتاه تر بود، در روزهاى عید فِطر و قربان پیشاپیش رسول خدا (ص) حمل مى کرد و به هنگام نماز (که در فضاى آزاد برگزار مى شد) آن را در محل نماز و در مقابل آن حضرت مى نهاد و مردم به آن سو نماز مى گذاردند. به روایتى بلال در دوران ابو بکر نیز آن را براى وى حمل مى کرد (ابن سعد، ۳/۱۷۷ ـ ۱۷۸. روایت اخیر با این خبرِ مشهور و صحیح که بلال پس از رحلت پیامبر خدا (ص) عهده دار منصبى نشد، تعارض دارد. رک: ادامه بحث).
بلال افزون بر منصب مؤذّنى، مُنادى (رک: فتال نیشابورى، ۷۲ ـ ۷۳) و عهده دار امور مالى (خلیفه بن خیاط، تاریخ، ۶۳; ابن عبدالبر، ۱/۲۵۸; طبرى شیعى، ۸۷; طبرسى، ۱۰/۳۸۵; ابن اثیر، اسدالغابه، ۱/۴۱۵) پیامبر خدا (ص) بود. شواهد زیادى این دو منصب را نشان مى دهد که ملاحظه خواهید کرد.
در برخى منابع از بلال، به عنوان خزانه دار امیر المؤمنین (ص) یاد شده است که شریف رضى (۷۸ ـ ۷۹) آن را صحیح نمى داند.
بلال در سال دوم در غزوه بدر حاضر شد (واقدى، ۱/۱۵۵)، اُمَیّه بن ابى حُذیفه مخزومى را اسیر کرد (واقدى، ۱/۱۴۰) و نیز بنابر نقلى زید بن مُلَیْص مولاى عمُیر بن هاشم بن عبدمناف را کشت (ابن هشام، ۲/۵۲۷; واقدى، ۱/۱۴۹). در میدان نبرد بدر برخى مهاجران با اُمَیّه بن خَلَف جُمَحى گفتگویى دوستانه داشتند و حتى از کشته شدن وى ممانعت مى کردند، اما بلال با دیدن وى از کارى که انجام مى داد، دست کشیده (واقدى، ۱/۸۳) او را به عنوان سرکرده کفر به انصار شناساند و آنان اُمَیّه را کشتند (ابن هشام، ۲/۴۶۱) و از این رو بلال را نیز در کشتن وى شریک مى دانند (واقدى، ۱/۱۵۱ و رک: ابن اثیر، اسدالغابه، ۱/۴۱۶). ابو بکر در این باره شعرى سرود و در آن به خونخواهى بلال از امیه اشاره کرد (ابن عبدالبر، ۱/۲۵۹).
سال سوم در غزوه غَطَفان شرکت کرد و رسول خدا (ص) جبّار نامى را از بنو ثعلبه، که اسلام آورد و اخبارى از غَطَفان را به پیامبر (ص) داد، همراه بلال کرد (واقدى، ۱/۱۹۴; ابن سعد، ۱/۲۶). او در همین سال در غزوه اُحد رسول خدا (ص) را همراهى کرد (واقدى، ۱/۲۱۶) و در پایان آن نبرد به فرمان رسول خدا (ص) ندا داد تا حاضرانِ در اُحد به تعقیب دشمن بپردازند (واقدى، ۱/۳۳۴).
در سال چهارم در جنگ با یهودِ بنو نضیر حاضر شد و به فرمان رسول خدا (ص) خیمه چرمى اى را که سعد بن عُباده فرستاده بود، در مکانِ مسجدِ کوچکى واقع در محوطه بنو خَطْمه (تیره اى از قبیله اوس) نصب کرد (واقدى، ۱/۳۷۰). در همین سال پس از بازگشت مسلمانان از غزوه ذات الرقاع، به فرمان پیامبر خدا (ص) بهاى شترى را که آن حضرت از جابر بن عبدالله خریده بود، پرداخت و یکى دو قیراط (وزن آن بر اساس شهرها و زمان ها متفاوت است و برخى آن را یک بیست و یکم مثقال گویند) بیشتر به جابر داد (واقدى، ۱/۳۳۴). در سال پنجم در نبرد خندق، رسول خدا (ص) را همراهى کرد (رک: واقدى، ۲/۴۶۴ و ۴۷۳) و با شبیخون خالد بن ولید کارزار چنان سخت شد که امکان خواندن نمازهاى ظهر، عصر، مغرب و عشا نبود، تا آن که مشرکان عقب نشینى کردند و رسول خدا (ص) به بلال فرمان داد براى هر نماز اذان و اقامه بگوید و مسلمانان نماز خود را قضا کنند (واقدى، ۲/۴۷۳). بلال پس از بازگشت پیروزمندانه مسلمانان از خندق مأموریت یافت به مردم ندا دهد به سوى بنو قریظه حرکت کنند و به فرمان رسول خدا (ص) نماز عصر را در محله بنو قریظه بخوانند.
در سال ششم در حدیبیه حاضر بود و براى خواندن نماز خوف برابر نیروهاى خالد بن ولید، اذان و اقامه گفت (واقدى، ۲/۵۸۲). در سال ششم در فتح خیبر ندا داد مسلمانان از بریدن درختان خرما خوددارى کنند (واقدى، ۲/۶۴۵). کِنانه بن ابى حُقَیق در پى کشف مخفیگاه گنج هاى یهود، در منطقه کتیبه، شکنجه و سپس کشته شد، آنگاه بلال، صَفّیه همسر کِنانه و دختر عموى وى را، براى بردن به محل اقامتشان، از کنار کشته ها عبور داد. پیامبر خدا (ص) از کار بلال سخت ناراحت شد و گفت: مگر مهربانى از تو رخت بربسته است، که دختر کم سنّ و سالى را از کنار کشتگان عبور مى دهى؟ بلال گفت: گمان نمى کردم از آن کار خرسند نباشى و دوست مى داشتم محل کشته شدن خویشاوندان خود را ببینند. (ابن هشام، ۳/۷۷۹; واقدى، ۲/۶۷۳ ـ ۶۷۴). بر پایه روایت تردیدآمیزى، مسلمانان در بازگشت از خیبر در نزدیکى مدینه براى استراحت فرود آمدند. بلال داوطلب شد آنان را براى نماز صبح بیدار کند. او دست ها را به زانوهایش حلقه زد، بر سرین و رو به سوى مشرق نشست (چمباتمه زد) و عبایش را بر خود پیچید و خوابش برد، تا آنکه با حرارت آفتاب و شنیدن استرجاعِ مردم از خواب بیدار شد. مردم وى را سرزنش مى کردند و در این میان ابو بکر بیش تر و رسول خدا (ص) کم تر از دیگران. رسول خدا (ص) پس از قضاى نماز صبح فرمود: جان هاى ما به دست خداست، اگر مى خواست آن را مى گرفت و اکنون که جان هاى ما را دوباره بازگردانده است، نماز گزاردیم. آنگاه خطاب به بلال فرمود: اى بلال چه شد؟ گفت: همان کسى که جان تو را گرفت، جان من را نیز گرفت. پیامبر اکرم (ص) با شنیدن پاسخ وى خندید (واقدى، ۲/۷۱۱ ـ ۷۱۲. مشابه این داستان با اندک تفاوتى در غزوه تبوک نیز روایت شده است; رک: واقدى، ۳/۱۰۱۵ و با اندک تفاوتى ابن هشام، ۳/۸۰۳).
در سال هفتم که مسلمانان براى قضاى عُمره حدیبیه به مکّه آمدند بلال به فرمان رسول خدا (ص) بر بام کعبه اذان گفت و اشراف مکّه هریک با عباراتى انزجار خود را از اذان گفتن وى ابراز داشته برخى چهره هاى خود را پوشاندند (واقدى، ۲/۷۳۷ ـ ۷۳۸. تکرار این عمل را در فتح مکه بنگرید: همان، ۸۴۶ و ابن هشام، ۴/۸۴۱). (در سال هشتم پس از شهادت جعفر بن ابى طالب) به دستور پیامبر (ص) لوازمى براى برخى فرزندان جعفر بن ابى طالب خرید (طبرانى، المعجم الاوسط، ۷/۷) و بنابر قولى در این سال، پس از آن که مکّه فتح شد، فرمان رسول خدا (ص) را براى آوردن کلید کعبه به عثمان بن ابى طَلْحَه ابلاغ کرد. بلال همراه اسامه بن زید و عثمان بن ابى طَلْحَه با رسول خدا (ص) وارد کعبه شدند و بَعداً مکان نماز آن حضرت را در درون کعبه براى عبدالله بن عمر بیان کرد (ابن هشام، ۴/۸۷۱; واقدى، ۲/۸۳۳ ـ ۸۳۵ و مقایسه کنید با مسند رویانى، ۲/۱۱. این داستان در حجه الوداع نیز روایت شده است، بنگرید: ۳/۱۱۰۰). اذان بلال بر بام کعبه تعجّب و خشم بسیارى را برانگیخت (ابن سعد، ۳/۱۷۷) و گفته اند که آیه یـاَیُّهَا النّاسُ اِنّا خَلَقنـکُم … لِتَعارَفوا اِنَّ اَکرَمَکُم عِندَ اللّهِ اَتقـکُم … (حجرات: ۱۳) در این خصوص نازل شد (ابن عساکر، ۱۰/۴۶۶). در غزوه حُنین مردى سخت جنگید و به شدّت مجروح شد، اما رسول خدا (ص) وى را اهل جهنم شمرد. مردم با شنیدن این سخن به تردید افتادند تا آن که مَرد زخمى خودکشى کرد. حضرت (براى زدودن شکِ مردم) بلال را فرمان داد تا ندا دهد که جز مؤمن به بهشت نمى رود و خدا (گاهى) دین را با مردى فاجر تقویت مى کند (واقدى، ۳/۹۱۷). ابو سفیان زمانى که رسول خدا (ص) را در کنار غنایم حُنین دید، آن حضرت را داراترینِ قریش وصف کرد و براى خود و فرزندانش یزید و معاویه درخواست غنیمت کرد. آن حضرت با تبسمى، به بلال فرمان داد تا به هر یک از آنان صد شتر و چهل اوقیه بپردازد (واقدى، ۳/۹۴۴ ـ ۹۴۵) و هنوز نزد بلال از غنایم حُنین مقدارى نقره باقى مانده بود، که ذوالخُوَیْصِرَه به رسول خدا (ص) در باره رعایت نکردن عدالت در تقسیم غنایم اعتراض کرد و آن حضرت وى و یارنش را «از دین بیرون روندگان» وصف کرد (واقدى، ۳/۹۴۸). عروه بن مسعود ثقفى در ماه رمضانِ پس از نبرد طائف به مدینه آمد. وى و همراهانش مسلمان شدند و به فرمان رسول خدا (ص) روزه مى گرفتند و بلال براى آنان افطارى و سحرى مى آورد (ابن هشام، ۴/۹۶۷; واقدى، ۳/۹۶۸). بلال به هر یک از نمایندگان (وَفْد) تمیم، که براى آزادى اسیران شان به مدینه آمده بودند، دوازده و نیم اوقیه جایزه داد (واقدى، ۲/۹۸۰).در سال نهم بلال به هنگام حرکت به سوى تبوک این بشارت را از پیامبر خدا (ص) شنید که خداوند به آن حضرت گنج فارس و روم را داده و با پادشاهان حِمْیَر یارى نموده است (واقدى، ۲/۱۰۱۱). رسول خدا (ص) در تبوک جنازه عبدالله بن ذوالبِجادین را شبانه دفن کرد و بلال با نگه داشتن چراغى کنار قبر وى آن حضرت را یارى داد (واقدى، ۲/۱۰۱۴). همو پیامبر خدا (ص) و تنى چند از یارانش را که گرد وى بودند، غذا داد و از آنان پذیرایى کرد (واقدى، ۲/۱۰۱۷ و نیز بنگرید: همان، ۱۰۳۶ ـ ۱۰۳۸). پیامبر خدا (ص) مقدارى نزد بلال داشت، که طعم آن ها تغییر کرده بود، وى آن ها را به نیم برابرِ خرماى خوب فروخت. حضرت آن معامله را ربوى خواند و دستور داد فسخ شود (طبرانى، المعجم الکبیر، ۱/۳۳۹). در همین سال بلال به هریک از نمایندگان (وَفْد) بنو مُرّه، که سیزده تن بودند، ده وُقْیه (هر وقیه برابر هفت مثقال) و به حارث بن عوف دوازده وُقْیه نقره داد و با پذیرایى از نمایندگان تُجیب، جوایزى بیش از جوایز دیگر وِفْدها به آنان پرداخت (ابن سعد، ۱/۲۲۷) و (در این سال) میزبان یُحَنه بن رؤبه حکمران ایله در خانه خود شد (ابن سعد، ۱/۲۲۱). در سال دهم نیز از وفد مُحارب در خانه رَمْله پذیرایى کرد (ابن سعد، ۱/۲۲۷).
بلال در حجه الوداع مردم را براى سخنرانى پیامبر خدا (ص) آرام کرد (کلینى، ۴/۲۵۸) و بر بلنداى کوه ابو قبیس حرمتِ خوردن سوسمار، الاغ اهلى و ماهى بدون فلس را اعلام نمود (کلینى، ۶/۲۴۴) و نیز ندا داد تا مردم به سوى غدیر خم بیرون روند و در آن جا بود که پیامبر خدا (ص) بحث ولایتِ امیرالمؤمنین (ع) را مطرح کرد (صدوق، امالى، ۴۳۶).
در فتح مکّه، بلال، سلمان و صُهَیب با دیدن ابو سفیان (از زنده بودن وى اظهار تأسف کرده) گفتند: شمشیرهاى الهى گردن وى را نگرفت، اما ابو بکر وى را شیخ و سیّد قریش نامید و از گفته آنان خشمگین شده نزد پیا

حسین حسینیان مقدم؛ ۸۵۰۱۲۲

۰ دیدگاه

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *