فهرست مطالب
مروری بر زندگی ابوموسی اشعری
ابوموسی اشعری یکی از رجال سیاسی جنجالی تاریخ اسلام است که در میان ما بیشتر به مواضع نادرست و زشتش در جریان حکمیت شناخته شده است.
نامش عبداللهبنقیسبنسُلیم (البته اختلافاتی نیز وجود دارد) از اشعریان یمن است. مادرش ظَبیه دختر وهْب است که اسلام پذیرفت و در مدینه درگذشت.
ابوموسی مردی کوتهقامت، لاغراندام و کوسه بود (ابن سعد، ۸۶/۴) صدای زیبایی داشت و رسول خدا(ص) صدای نیکوی وی را ستود و آن را مانند صدای نیهای آل داود(ع) دانست(ابن سعد، ۸۰/۴؛ عبد الرزاق، ۴۸۵/۲). صدای نیکوی او در نماز جماعت مأمومین را به تعجب وامیداشت (ابنسعد، ۸۱/۴ و رک :ابن ابی شیبه، ۱۵۴/۷)، حتی همسران رسول خدا(ص) مشتاق شنیدن آوای خوش قرائت نماز وی بودند(ابن سعد، ۸۱/۴؛ ابن عساکر،۵۰/۳۲؛ این گزارش برای زنان خود ابوموسی نیز نقل شده است، ابن عساکر، ۸۴/۳۲). رسول خدا(ص) او را با القاب بلندی مانند سالار سوارکاران (= سیدالفوارس( ستود )ابن سعد، ۸۰/۴). در برابر گزارشهای یاد شده برخی اخبار از موقعیت نامناسب ابوموسی نزد رسول خدا(ص) حکایت دارد.
همسر و فرزندان
ابوموسی اشعری با ام کلثوم دختر فضل بن عباس بن عبد المطلب ازدواج کرد(ابن حبیب بغدادی، ۴۳۹؛ بلاذری، انساب، ۳۶/۴؛ ابنقتیبه، معارف، ۱۲۱؛ ابو نعیم، ۱۷۴۹/۴). از وی نسلی باقی ماندکه در کوفه میزیستند(ابن سعد، ۳۷۸ ،۹۵/۶). احادیث بسیاریاز او در کتب حدیث پراکنده است. احمد بن حنبل(مسند،۴۱۹ -۳۹۱/۴) در عنوانی جداگانه احادیث وی را در ۳۰ صفحه رحلی گرد آورده است.
لعن ابوموسی اشعری
بر اساس گزارشی، عمار، شاهد لعن ابوموسی از سوی رسول خدا(ص) بوده است. اما ابوموسی میگفت پیامبر (ص) برای وی استغفار کرده است(ابن عساکر،۹۳/۳۲؛ در این گزارش احتمال جابهجاشدن نام پیامبر(ص) با امام علی(ع) وجود دارد). در گزارش منحصر به فرد دیگری، ابوموسی توسط حذیفه بن یمان کهدر میان صحابه به شناختن منافقان شهره بود، به عنوان منافق قلمداد شده است (فسوی، ۷۷۱/۲).چنان که کتب شیعی وی را یکی از چهارده نفریدانستهاند که در جنگ تبوک قصد رماندن شتر رسول خدا(ص) را داشتهاند (صدوق،۴۹۹ و رک: طبری شیعی، ۱۵۷؛ بیاضی، ۲۴۷/۳؛ برای اطلاع از نقلدیگری از این خبر که در آن تصریحی به نفاق ابوموسی نشده بنگرید: ابن ابی شیبه، ۵۸۸/۸). گزارشهای دسته دوم را میتوان ناشی از ناخرسندی عدهای ازمواضع بعدی ابوموسی به ویژه در دوره امام علی(ع) ارزیابی کرد.
ویژگیهای اخلاقی
ابوموسی به مسائل ظاهری شرع پایبند بود و میگفت اگر دوسال خراج عراق را در برابر نوشیدن شرابی بدو دهند چنین نخواهد کرد(ابنسعد، ۸۲/۴). او مردم را به گریستن سفارش میکرد(ابن سعد، ۸۲/۴). به وعدههای خود پایبند بود (ابن سعد، ۸۳/۴). ابوموسی هنگام خواب شلوارکی(سراویل، تبّان) میپوشید تا مبادا عورتش ناخواسته نمایان شود(ابن سعد، ۸۳/۴؛ بغوی، ۴۴/۴؛ابن عساکر، ۹۰/۳۲). وی در خانه تاریک هنگام غسل کردنبرای حیاء از پروردگار خم میشد (ابن سعد، ۸۵/۴؛ ابن عساکر، ۹۰/۳۲). او همچنین از افرادی که بدون لنگ در آب ظاهر میشدند، متعجب بود(ابنسعد، ۸۵/۴؛ برجلانی، ۴۴).
گفته شده در سخن گفتن دقیق بود و خطا نمیکرد و سخنان صائب وی تشبیه به کار قصابی میشد که دقیقا استخوانها را از مفاصل جدا میکرد(ابن سعد،۸۳/۴). تأکید بر این ویژگی میتوانست برای پوشاندن موضعگیری نادرست او در آستانه جنگ جمل و سفارش به کنارهگیری مردم و همچنین موضعوی در حادثه تحکیم باشد(به ادامه مقاله بنگرید). او در دشواریها استوار بود، یک بار که طاعونی در شهر شیوع یافت از او خواستند که از شهر بیرونرود، اما وی نپذیرفت (ابن سعد، ۸۳/۴).
علم و دانش
ابوموسی اشعری در دانش قضا تبحر داشت و سفارشهای قضایی وی را عمر تأیید میکرد(ابن سعد، ۸۵/۴). عمر به او در باره شیوه قضاوت نامهایبلند نوشت و پارهای از اصول قضا را بر شمرد)بلاذری، انساب، ۳۸۹/۱۰؛ ابن عساکر، ۷۱/۳۲). شعبی قاضیان را چهار نفر دانسته که عبارتند از امام علی(ع)، عمر، ابوموسی و زید بن ثابت(ابو نعیم، ۱۷۵۱/۴؛ ابن عساکر، ۶۳/۳۲). ابوموسی به جهت آشنایی با مسائل قضاو قضاوت، برای برههای در زمانعثمان منصب قضاوت کوفه را عهده دار شد. علاوه بر قضاوت، از ابوموسی به عنوان یکی از فقهای اصحاب رسول خدا(ص) نام برده شده است که درمسجد پیامبر(ص) به سئوالات فقهی پاسخ میگفتهاند(ابو نعیم، ۱۷۵۱/۴). یعقوبی (۱۷۷،۱۶۱،۱۲۲/۲) وی را به عنوان یکی از فقهای دورانپیامبر(ص)، عمر و عثمان ذکر میکند. از او در کنار افرادی مانند ابن مسعود و زید بن ثابت به عنوان یکی از اصحاب فتوی نام برده شده است(بلاذری،انساب، ۲۱۴/۱۱). #
دانش دیگری که ابوموسی در آن فعال بود، دانش قرآن و قرآئت آن بود. ابوموسی پیش از یکی شدن مصاحف برای خود مصحفی داشت که معمول اهل یمن از آن پیروی کرده و مصحف وی را معتبر میدانستند. هنگامی که مصحف ارسالی عثمان نزد ابوموسی آمد، اجازه نداد اضافات نسخه خودشحذف گردد و تنها درخواست کرد، اضافات نسخه عثمان بر مصحف وی افزوده شود(ابن شبه، ۹۹۸/۳ و رک: سجستانی، ۷۰).
ابوموسی بر اساس دستور عمر، مخالف نوشتن حدیث بود و چون حدیث وی را نوشتند، تقاضا کرد که محو شود (ابن سعد، ۸۴/۴؛ بغوی، ۴۳/۴). ویدر میان اصحاب رسول خدا(ص) شیفته عبد الله بن مسعود بود و مجالست با او در یک جلسه را پرفایدهتر از یک سال کار میدانست (فسوی، ۵۴۷/۲).او علم ابن مسعود به قرآن را میستود (بلاذری،انساب، ۲۱۳/۱۱).
عصر رسول خدا(ص): در این که ابوموسی اشعری چگونه و در چه زمانیاسلام آورد اختلاف است. بر اساس برخی گزارشهای تأییدنشده وی هنگامی که رسول خدا(ص) در مکه بود به آنجا آمد.ابتدا با تیرهای از قریش هم پیمان شد. سپس اسلام را پذیرفت ودر سال پنجم بعثت به حبشه هجرت کرد. روایت ابو برده فرزندابوموسی حاکی از آن است که رسول خدا(ص) به ابوموسی وهمراهان امر کرده است که همراه جعفر به حبشه مهاجرت کنند(ابن سعد، ۷۹/۴). بنابر نظر ابن سعد (۷۹/۴) این گزارشمخدوش است زیرا هیچ یک از سیره نگاران نخستین مانندموسی بن عقبه، ابن اسحاق(برای اطلاع از نظر ابن اسحاق به ادامهمقاله بنگرید) و ابو معشر که فهرستی از مهاجران حبشه تنظیم کردهاند، ابوموسی را از مهاجران به حبشه ندانستهاند. علاوه براین با توجه به سن و سال وفات ابوموسی که در حدود سال ۵۰در ۶۳ سالگی رخ داد قاعدتا در سال پنجم بعثت وی کودکی ۵ساله بوده است. بنابر این اگر گزارشهای زمانی مربوط به ویصحیح باشد، باید زمان اسلام وی را متأخرتر دانست وگزارشهای دیگری مانند هم پیمانی با سعید بن عاص و هجرتبه حبشه را از اصل باطل دانست.
اما گزارشهای دیگر نه ابوموسی را از مهاجران حبشه دانسته ونه هم پیمانی وی با قریش را صحیح میداند. بر اساس اینگزارش وی در مکه اسلام پذیرفت و از مسلمانان قدیمی است(این گزارش در صورتی که وفات وی را قبل از سال ۵۰ و در سال ۴۲بدانیم قابل پذیرش است زیرا در این صورت وی هنگام پذیرش اسلامحدودا پانزده سال داشته است). او پس از پذیرش اسلام به سویقبیله خود رفت و آنان را به اسلام خواند. سالها بعد هنگامی کهرسول خدا(ص) در مدینه بود با همراهانی از قبیله خود خدمترسول خدا(ص) آمد. ابوموسی و اشعریان که حدود پنجاه وچند نفر بودند برای آمدن خدمت رسول خدا(ص) مسیر دریایسرخ را انتخاب کردند، کشتی آنان دچار طوفان شد و آنان را بهسرزمین حبشه کشاند. این حادثه مصادف با مراجعتِ مهاجرانباقیمانده در حبشه به مدینه بود. اشعریان همراه آنان شدند وهمگی به مدینه باز گشتند. همراهی اشعریان با مهاجران حبشهدر بازگشت، برخی سیره نگاران را به اشتباه انداخته و گمانکردهاند، ابوموسی اشعری از مهاجران به حبشه بوده است (ابن عبد البر،۳۲۷/۴). از جمله این افراد، ابن اسحاق است که وی را ازمهاجران به حبشه و از هم پیمانان آل عُتبه بن ربیعه از بنی عبدشمس دانسته است (ابن هشام، ۳۴۷/۱). ابن اسحاق در گزارشبازگشت مهاجران از حبشه در سال هفتم مجددا از وی یاد کرده وابوموسی را جزو همراهان جعفر بن ابی طالب دانسته است (ابنهشام، ۴/۴). با این که ابن اسحاق به صراحت وی را از مهاجرانبه حبشه دانسته است اما سیره نگاران و تراجم نویسان (ابنسعد، ۷۹/۴؛ ابن حجر، ۱۸۱/۴) گفتهاند که ابن اسحاق وی را ازمهاجران به حبشه ندانسته است. منشأ اولیه این اشتباه مشخصنیست اما منابع بعدی بدون مراجعه به اصل سیره ابن اسحاق بااتکا بر آنچه منابع بعدی گفتهاند، چنین گزارشی را نقل کردهاند.#
ابوموسی خود نیز ادعا کرده که رسول خدا(ص) از غنائم خیبربه اشعریان و مهاجران حبشه داده است (ابن اثیر، ۳۰۰/۶). حتیاگر این ادعای ابوموسی را بپذیریم دلالتی بر هجرت وی بهحبشه نمیکند زیرا، این پرداخت هدیهای از طرف رسولخدا(ص) بوده است که احتمالا به همه اشعریان و مهاجران بهحبشه تعلق گرفته است.
ابوموسی به احتمال پس از آمدن به مدینه در سال هفتم درهمانجا ماندگار شد و به یمن برنگشت. بر اساس گزارشها،اولین فرزند ابوموسی در مدینه متولد شد. او فرزند را نزد رسولخدا(ص) آورد. آن حضرت وی را ابراهیم نامید و با خرما کام(حنّکه بتمره) او را برداشت(ابن سعد، ۸۰/۴).
از ابوموسی اشعری روایتی در باره غزوه ذات الرقاع نقل میشود که بیانگر حضور وی در این غزوه است (ابن عساکر، ۳۵/۳۲). امااین غزوه در سال چهارم هجری رخ داده (واقدی، ۳۹۵۴/۱) وابوموسی در این غزوه شرکت نداشت؛ زیرا حضور وی در مدینهپیش از سال هفتم منتفی است. پیداست که در این موارد دستهایی در کار بوده تا فضایلی را برای ابوموسی دست و پا کند.
ابوموسی در جنگ حنین پس از کشته شدن ابو عامر اشعری،جانشین وی شد و توانست، قاتل ابو عامر را بکشد(ابن هشام،۱۰۰ ،۹۶/۴). پیامبر برای ابوموسی در این حادثه طلب مغفرتکرد و دعا کرد که در امت مرتبه بلندی داشته باشد. برخی حامیانابوموسی تحقق دعای رسول خدا(ص) را در واقعه تحکیم وبرگزیده شدن وی به عنوان حَکَم دانسته اند (واقدی، ۹۱۶/۳).
ابوموسی به عنوان یکی از کارگزاران دولت رسول خدا(ص(معرفی میشود. بر اساس گزارشی پیامبر(ص) وی و مُعاذ بنجبل را به یمن فرستاد(ابن سعد، ۸۱/۴). واقدی (۹۵۹/۳) برخلاف دیگر منابع نقل کرده است که رسول خدا(ص) پس از فتحمکه، این دو را مأمور تعلیم قرآن و آموزش فقه برای مردم مکهکرد. وی از سوی رسول خدا(ص) کارگزار زبید و رِمَع و عدن وساحل یمن بود (خلیفه بن خیاط، ۶۱، ابن حبیب بغدادی، ۱۲۶؛بلاذری، فتوح، ۸۳/۱؛ ابن عبد البر، ۱۰۴/۳؛ ابن اثیر، ۳۶۵/۳).برخی منابع مانند طبری (۲۲۸/۳) منطقه مأموریت وی را مأرب دانستهاند.
ابوموسی اشعری در عصر خلفا
ابوموسی در فتوحات پس از رسول خدا(ص) بهصورت فعال شرکت کرد. گفته شده است ابوموسی در فتوحشام شرکت داشته و شاهد در گذشت ابوعبیده جراح در طاعونعَمَواس بوده است (ابن اثیر، ۳۶۵/۳). شرکت او در فتوح شام مربوط به پیش از برگزیده شدن وی به ولایت بصره در سال هفدهاست. بنا بر این وی نمیتوانسته شاهد درگذشت ابوعبیده جراحبه سال هجده بوده باشد. پس از عزل مغیره بن شعبه از ولایتبصره در سال هفدهم، ابوموسی به جای وی تعیین شد (خلیفه،ص ۹۳؛ بلاذری، فتوح، ۴۲۴/۲) و فصل جدیدی در زندگیسیاسی وی آغاز گشت. هنگامی که عمر میخواست، ابوموسی را برای این مأموریت اعزام نماید، وی را از شام فرا خواند وحضورش در بصره را جهاد در راه خدا قلمداد کرد(ابن سعد،۸۱/۴). ابوموسی پیش از رفتن به محل مأموریت از عمر تقاضاکرد، تعدادی از انصار را با وی همراه سازد تا در امور به کمکنمایند(دینوری، ۱۱۸). او در مدت فرمانداری بصره، نواحیبسیاری را فتح کرد. مهمترین شهرهای فتح شده توسط ویعبارتند از اهواز (خلیفه، ص ۹۴)، رُها، سُمَیْساط، حَرّان ونَصیبین (خلیفه، ص ۹۶)، شوشتر (خلیفه، ص ۱۰۲)، شوش(دینوری، ۱۳۲)، اصفهان (ابن سعد، ۸۲/۴؛ خلیفه، ص ۱۱۷)،فتح مجدد ری (خلیفه، ص ۱۱۳؛ ابن قتیبه،معارف، ۱۹۴)، قم وکاشان (بلاذری، فتوح، ۳۸۵/۲). گفته شده است عمر در سال ۲۲برای مدتی پس از عمار بن یاسر، ابوموسی را به ولایت کوفهانتخاب کرد و پس از مدتی وی را به خاطر اعتراضات مردم برکنار کرد (طبری، ۱۶۵/۴). اگر چنین بوده باشد، ولایت وی برکوفه همزمان با استانداری وی بر بصره است که نواحی بسیاریرا در پوشش خود داشت. اقدامی که با سیاست و خط مشی عمردر توزیع قدرت و متمرکز نساختن آن در دست فرد واحدیمنافات دارد.
ابوموسی اشعری روابط حسنهای با عمر داشت، و در نظر عمر فردیبزرگ بود. خلیفه دوم در غیاب وی او را میستود هر چند خوشنداشت، ستایش وی به گوش ابوموسی برسد(ابن سعد، ۸۱/۴).عمر هر گاه ابوموسی را میدید از او میخواست با قرائت قرآنوی را متذکر سازد(ابن سعد، ۸۱/۴). یک بار که عمر در حالشنیدن قرائت قرآن ابوموسی بود، وقت نماز فرا رسید، چون بهاو یاد آور شدند گفت: مگر ما در حال نماز نیستیم؟ (ابن سعد،۸۲/۴).
بر اساس گزارش خلیفهبنخیاط، ابوموسی اشعری از این که نامههایی بدون تاریخ از سوی خلیفه به دست ایشان میرسد، گله کرد.عمر با مشورت اصحاب، هجرت را مبدأ تاریخ قرار دارد(خلیفهبن خیاط، ص ۲۵؛ بلاذری، انساب، ۳۲۱/۱۰). چنان که عمر درقحط سالی از ابوموسی خواست برای وی آذوقه بفرستد که ابوموسی چنین کرد (ابن سعد، ۸۲/۴). ابوموسی مجریسیاستهای عمر در بصره بود هر چند در خصوص موالی برخلاف عمر معتقد به سختگیری و دور راندن آنان نبوده و دراین زمینه تحت تأثیر اطرافیان با عمر نامه نگاری کرد و سیاستوی را صواب ندانست (سلیم، ۷۴۳/۲). عمر هنگام مرگ بهمنظور گردش مناصب در دست افراد مختلف وصیت کرد هیچیک از فرماندارنش پس از وی بیش از یک سال بر سمت خودباقی نمانند(احمد، ۳۹۱/۴). اما ابوموسی چهار سال پس از عمردر سمت خود باقی ماند و در چهار سال نخست خلافت عثمانهمچنان والی بصره بود(خلیفه، ص ۱۳۳). در همین دوره ویمنصب قضاوت بصره را نیز پس از کعب بن سور به عهده گرفت(خلیفه، ص ۱۳۴).
عثمان در پی سیاست به مسند نشاندن بستگان خویش، در سال۲۷ هجری ابوموسی را از ولایت بصره بر کنار کرد و آن را بهپسر خاله خود عبد الله بن عامر بن کریز از بنی عبد شمسسپرد(خلیفه، ص ۱۱۶). پس از این ابوموسی به کوفه رفت و درآنجا مسکن گزید. او هنگامی که از ولایت بصره کنار رفت تنهاششصد درهم داشت که برای نیاز خانودهاش بود(ابن سعد،۸۳/۴).
ابوموسی دوره ولایت خود بر بصره را با موفقیت و به خوبیسپری کرد. نشانه توفیق وی را میتوان در رضایت مردم از ویجستجو کرد زیرا هیچ اعتراض قابل توجهی از وی به خلیفهسختگیری مانند عمر گزارش نشد تا موجب سرزنش و توبیخوی را فراهم آورد(برای اطلاع از برخی اعتراضات به عملکرد وی نزدعمر بنگرید: ابن شبه، ۸۰۹/۳). ضمن آن که برگزیده شدن وی بهعنوان والی کوفه از سوی مردم و به عنوان نماینده آنان در داستانتحکیم نشان از وجهه مناسب وی نزد مردم و نیروهای سیاسیداشت. او با مردم همدردی میکرد و چون شنید عدهای تنها بهاین دلیل که لباس مناسبی برای شرکت در نماز جمعه ندارند، ازآن پس تنها با عبایی در میان مردم ظاهر میشد(ابن سعد، ۸۴/۴).بر خلاف گزارش بالا، گزارش دیگری حاکی از آن است کهابوموسی در موضع اتهام قرار داشته است. بر اساس این گزارشدر دیداری که میان ابوذر و ابوموسی رخ داده، ابوذر تمایلنداشت که در کنار ابوموسی باشد، زیرا وی را یکی از عاملانخلفا میدانست که از این منصب برای انباشتن ثروت استفادهمیکردهاند (رک: طبری، ۵۳۳/۱۱). این که ابوموسی خانهشناخته شدهای در کوفه برای خود داشت(ابن سعد، ۹۵/۶؛بلاذری، انساب، ۳۶/۴) میتواند گزارش دوم را تأیید کند.#
فصل دیگری از زندگانی سیاسی ابوموسی با قرار گرفتن درمنصب ولایت کوفه آغاز میشود. در سال ۳۴ مردم کوفه علیهسعید بن العاص فرماندار اموی کوفه شوریدند. مالک اشتر کهجریانات را رهبری میکرد از ابوموسی خواست که امامتنمازگزاران را به عهده گیرد. و در پی آن مردم کوفه از عثمانخواستند که وی را فرماندار کوفه گرداند (خلیفه، ص ۱۲۴).عثمان تحت فشار کوفیان، ولایت ابوموسی بر کوفه را تأیید کرد.پیش از این عایشه از عثمان خواسته بود ابوموسی اشعری را بهولایت بگمارد. مضمون اصلی درخواست عایشه برای ولایتافرادی مانند عمروعاص و ابوموسی اشعری، شکستن انحصارامویان در فرمانروایی بر سرزمینهای اسلامی بود(مادلونگ،۱۴۵).
ابوموسی با این که توسط ناراضیان انتخاب شده بود اما درجریان قتل عثمان با آنان همراهی نکرد. وی قتل عثمان راگمراهی میدانست که برای امت ثمرهای جز خون نخواهدداشت (ابن شبه، ۱۲۴۲/۴).
با برگزیده شدن امام علی (ع) به خلافت و تعویض استانداراندوره عثمان، با سفارش افرادی مانند مالک اشتر، ابوموسی برولایت کوفه باقی ماند. اما در آستانه جنگ جمل وی ازدستورات امام علی(ع) سرپیچید و به فرستادگان آن حضرتبرای جمع آوری و بسیج نیرو بی اعتنایی کرده، در برابر آناناستقامت نمود. امام در نامه تندی او را »یا ابن الحائک« خواند واز فرمانداری کوفه عزل کرد(مفید، ۲۴۳). ابوموسی با استناد بهسخنی از رسول خدا(ص) از مردم میخواست که در فتنه، بهکنج خانه خزیده و طرفین ماجرا را کمک نکنند(قاضی نعمان،۳۸۴/۱؛ مفید، ۲۵۲،۲۴۷). ابوموسی پس از عزل از فرمانداریکوفه تا مدتی متواری بود تا این که امام علی (ع) به او امانداد(طبری، ۵۱/۵).
داستان تحکیم و حکمیّت
منفورترین فراز زندگی ابوموسی مربوط به ایفاینقش منفی در حادثه تحکیم است. پس از آن که در صفین قرارحکمیت گذاشته شد، یاران یمنی امام علی (ص) از جمله اشعثبن قیس، بر حکمیت ابوموسی تأکید کردند. ابوموسی پیش ازاین در جریان جنگ جمل، با امام علی(ع) همراهی نکرده و آنحضرت وی را از ولایت کوفه عزل کرده بود و رأی و حزمستودهای برای وی نمیشناخت (دینوری، ۱۹۲). طبیعی بود کهاو نمیتوانست نماینده واقعی امام علی(ع) باشد. بنا بر اینواگذاری نمایندگی امام علی(ع) به او علی رغم ابراز پارهایمخالفتها از سوی افرادی مانند ابن عباس و احنف بن قیس،تنها در برابر فشار اطرافیان و بدنه اصحاب آن حضرتمیتوانست قابل توجیه باشد(ابن عساکر، ۹۴/۳۲). یمنیها که ابوموسی را برای حکمیت پیشنهاد میکردند در پی کسی بودند کهاز علی (ع) و معاویه فاصلهای برابر داشته باشد در حالی کهنماینده معاویه چنین نبود. اشعث و یاران وی که با انتخاب ابنعباس به عنوان حَکَم مخالف بوده و بر انتخاب ابوموسی تأکیدمیکردند، سخنشان این بود که در این قضیه نباید دو مُضری بهحکمیت بنشینند بلکه باید یک طرف یمنی باشد (ابن اعثم،۳/۴). ابوموسی در این زمان در مکانی میان شام و عراق عزلتگزیده بود، وقتی شنید به عنوان حکم انتخاب شده بی درنگپذیرفت(دینوری، ۱۹۳).#
پیش از عزیمت ابوموسی به دومه الجندل، یاران امام علی (ع(مانند ابن عباس، شریح بن هانی، احنف بن قیس و دیگران کهنگران از انتخاب ابوموسی بوده و او را مردی سطحیمیدانستند که صلاحیت رویارویی با عمرو عاص را ندارد،سفارشهای مؤکدی کردند که فریب عمرو عاص رانخورد(منقری، ۵۴۵؛ ابن قتیبه، الامامه، ۱۵۳/۱). ابوموسی کهگمانهای بد یاران امام را در باره خود میدید به آنان گفت:شایسته نیست گروهی که مرا متهم میکنند مرا به مهمی اعزامدارند تا باطلی از آنها دور یا حقی را برای آنان تأمین و تثبیت کنم(نصر بن مزاحم،۵۳۴). شریح بن هانی نیز در پاسخ طعنهها گفتکه مردان ما در نکوهش ابوموسی شتاب ورزیدند و از سر بدگمانی به وی طعنهها زدند، ان شاء الله خداوند وی را از لغزشباز دارد(نصر بن مزاحم، ص ۵۳۶).
امام علی (ع) نیز که اعتماد چندانی به ابوموسی نداشت، عبد الله بن عباس را نیز به عنوان نماینده شخصی خود همراه اوفرستاد.
اردوگاه معاویه نیز که از مخالفت اصحاب برجسته امام علی(ع)با انتخاب ابوموسی و سستی پایگاه وی در میان آنان اطلاعداشت، تلاش در کشاندن ابوموسی به سوی خود کرد. معاویهدر نامهای به ابوموسی نوشت که اگر با وی مانند عمرو بن عاصبیعت کند، دو فرزندش را یکی بر کوفه و دیگری را بر بصره بهولایت گماشته و تمام حوائج وی را بر آورده میگرداند. اماابوموسی پیشنهاد معاویه را نپذیرفت (ابن سعد، ۸۴/۴؛ ابنعساکر، ۹۵/۳۲).
مذاکرات حکمین در دو مرحله و دو منطقه دومه الجندل و اذرحانجام شد(مادلونگ، ۳۴۷). در مذاکرات دومه الجندل، آنچهحکمین بر آن اتفاق کردند، بی گناه کشته شدن عثمان بود. اینحکم آشکارا به نفع معاویه بود زیرا خود را خویشاوند وی وخونخواه او معرفی میکرد. در مذاکرات اذرح که ابوموسی دیگرنماینده امام علی(ع) نبود و از یاران امام کسی در آن مذاکرتحضور نداشت (عبد الرزاق، ۴۶۳/۵)، مباحث دیگری در بارهخلافت مطرح شد. ابوموسی که شیفته »روش عمر« در خلافتبود به پسر وی عبد الله بن عمر گرایش داشت – ابن عمر دامادابوموسی اشعری؛ مسعودی، ۳۹۷/۲- و پیشنهاد برگزیدن وی بهخلافت را مطرح میکرد(ابن قتیبه، الامامه، ۱۵۶/۱؛ دینوری،۱۹۹). در پی اقدام ابوموسی برای معرفی عبدالله بن عمر برایخلافت، ابن عمر به ابوموسی نامهای نوشت و اظهار داشت،کاری که عمر وی را از آن نهی کرده بدان وارد نخواهد شد. ابنعمر در این نامه – که در اصالت بخش هایی از آن میتوان تردید کرد-امام علی (ع) را شایستهتر از خود به خلافت دانست وابوموسی را به تندی سرزنش کرده و در نزاع امام علی(ع ) ومعاویه، امام را بر حق دانست. ابوموسی به ابن عمر جواب دادکه این کار را برای رضای خدا انجام داده و قصد قربت به خداداشته نه قصد قربت به وی (ابن قتیبه، الامامه، ۱۵۹/۱).
پس از این که دو حکم نتوانستند بر شخص واحدی اتفاق نمایند،نهایتا قرار بر این شد که مسئله خلافت به شوری واگذار شود.وی امارت را چیزی میدانست که با مشورت فراهم آید و آنچه باشمشیر بدست آید، پادشاهی است (ابن سعد، ۸۵/۴). تلاش وزیرکی عمروعاص سر انجام بر این منجر شد که ابوموسی امامعلی(ع) را از خلافت عزل کرد اما عمرو عاص بر خلاف قراریکه با ابوموسی گذاشته بود، معاویه را برای خلافت تأیید کرد.
ابوموسی که گمان میکرد با مواضع خود میتواند خلافت را ازچنگ دو رقیب بیرون بیاورد، خود را شکست خورده یافت و ازترس امام علی(ع) به مکه پناه برد. امام علی(ع) تصمیم حکمینرا مخالف کتاب خدا دانست و آن را محکوم کرد و در قنوت نمازبر ابوموسی اشعری، معاویه و عمرو عاص لعن کرد(الاصولالسته عشر، ۸۸؛ کرکی، ۳۳۵/۲)
معاویه پس از تحکیم، زمانی که ابوموسی در مکه بود برای کشاندن وی به شام و بهره برداری بیشتر از او، به او نامه نوشتو از او خواست به شام نزد وی برود. اما ابوموسی تقاضای ویرا نپذیرفت و گفت از این اقدام قصد الهی داشته (اردت بما صنعتوجه الله) و در باره امام علی(ع) نظر مساعدی دارد (ابن قتیبه،الامامه، ۱۶۰/۱؛ ابن عساکر، ۹۶/۳۲). #
امام علی (ع) چون از جواب نامه ابوموسی به معاویه اطلاعیافت، بر او ترحم کرد و دوست داشت که ابوموسی مجددا بهاردوگاه وی بپیوندد. نامهای به او نوشت و وی را مردی گمراه اماشایسته استغفار دانست. ابوموسی تمایل به بازگشت به سویامام داشت اما به گفته خود حیاء از اجحافی که در حق علی (ع )کرده بود مانع از این کار شد. او در جواب نامه امام نوشت کهبرایش عذری باقی نمانده و موقعیت وی در مکه بهتر از شام وعراق است (ابن قتیبه، الامامه، ۱۶۱/۱).
ابوموسی پس از شهادت امام علی (ع)، و صلح امام حسن (ع)نزد معاویه رفت و چون در بار اول بر وی به خلافت سلام نکرد،از سوی معاویه تهدید به مرگ شد، ابوموسی روز بعد آمد و براو به امیری مؤمنان سلام کرد، و رفتار روز گذشته خود راتصحیح نمود،(بلاذری، انساب، ۵۴/۵؛ ابن عساکر،۹۷/۳۲). براساس گزارش بلاذری(انساب، ۵۰/۵)، تحلیل معاویه از آمدنابوموسی به نزد وی درخواست ولایت و امارت بوده که معاویهبا آن موافقت نکرده است.
معاویه همیشه اقدام ابوموسی در مسئله حکمیت را حرکتی بهنفع خود دانسته و وی را برادر و دوست خود قلمداد میکرد،بدین خاطر به فرزندش یزید سفارش کرد در صورتی که بهحکومت رسد، با ابو بُرده، فرزند ابوموسی به نیکی رفتار کند(ابن سعد، ۸۴/۴). ابو برده بعدها در شمار اشراف کوفه و جانبدارامویان بود.
زمان و مکان وفات ابوموسی اشعری
ابوموسی هنگام مرگ وصیت کرد برای تشیعجنازه کسی را خبر نکرده و پشت جنازه وی صدایی بلند نشده و آتشیروشن نگردد. وی از جامه دریدن، چهره خراشیدن و بلندگریستن نهی کرد(ابن سعد، ۸۶/۴).
در محل و زمان مرگ وی اختلاف است. مرگ وی در سال۴۴،۴۲(بلاذری، انساب،۲۲۹/۱)، ۵۱ ،۵۰، (خلیفه بن خیاط،طبقات، ۱۲۶) و ۵۲ (طبری، ۲۴۰/۵) گفته شده است (ابن سعد،۸۷/۴؛ ابن عبد البر، ۳۲۷/۴؛ ابن اثیر، ۳۰۰/۶).
تاریخ وفاتهای پنجاه به بعد احتمالا با مسئله دیگری که مربوطبه تعداد اشعریانی است که خدمت رسول خدا(ص) در سالهفتم آمدند، آمیخته شده است. پذیرش وفات وی در سال ۵۰ وتاریخهای پس از آن، موجب خدشه دار شدن گزارشهای مربوطبه اسلام وی در مکه میشود. بنا بر این برای جمع میانگزارشها سال ۴۲ تا ۴۴ میتواند زمان مناسب مرگ ویمحسوب شود.
برخی محل مرگ وی را در مکه و برخی در کوفه در خانهخودش که در کنار مسجد بود نوشتهاند (ابن عبد البر، ۳۲۷/۴).این که زیاد بن ابیه وصیت کرد در کنار ابوموسی اشعری دفن شود نشان میدهد که قبر وی در کوفه بوده است(بلاذری،انساب، ۲۸۹/۵).
گفته شده است وی هنگام مرگ ۶۳ سال داشت (ابن عبد البر،۱۰۴/۳). باید توجه داشت که عدد رُند و کلیشهای ۶۳ برای سن افراد بسیاری به کار میرود.
منصور داداشنژاد با ویرایش
۰ دیدگاه