ابوموسی اشعری ؛ ۴۴ق

توسط | آذر ۱۷, ۱۳۹۱ | اعلام‌شناسی

مروری بر زندگی ابوموسی اشعری

ابوموسی اشعری یکی از رجال سیاسی جنجالی تاریخ اسلام است که در میان ما بیشتر به مواضع نادرست و زشتش در جریان حکمیت شناخته شده است.

نامش عبدالله‌بن‌قیس‌بن‌سُلیم (البته اختلافاتی نیز وجود دارد) از اشعریان یمن است. مادرش ظَبیه دختر وهْب است که اسلام پذیرفت و در مدینه درگذشت.

ابوموسی مردی کوته‌قامت، لاغراندام و کوسه بود (ابن سعد، ۸۶/۴) صدای زیبایی داشت و رسول خدا(ص) صدای نیکوی وی را ستود و آن را مانند صدای نی‏های آل داود(ع) دانست(ابن سعد، ۸۰/۴؛ عبد الرزاق، ۴۸۵/۲). صدای نیکوی او در نماز جماعت مأمومین را به تعجب وامی‏داشت (ابن‏سعد، ۸۱/۴ و رک :ابن ابی شیبه، ۱۵۴/۷)، حتی همسران رسول خدا(ص) مشتاق شنیدن آوای خوش قرائت نماز وی بودند(ابن سعد، ۸۱/۴؛ ابن عساکر،۵۰/۳۲؛ این گزارش برای زنان خود ابوموسی نیز نقل شده است، ابن عساکر، ۸۴/۳۲). رسول خدا(ص) او را با القاب بلندی مانند سالار سوارکاران (= سیدالفوارس( ستود )ابن سعد، ۸۰/۴). در برابر گزارش‏های یاد شده برخی اخبار از موقعیت نامناسب ابوموسی نزد رسول خدا(ص) حکایت دارد.


همسر و فرزندان

ابوموسی اشعری با ام کلثوم دختر فضل بن عباس بن عبد المطلب‏ ازدواج کرد(ابن حبیب بغدادی، ۴۳۹؛ بلاذری، انساب، ۳۶/۴؛ ابن‏قتیبه، معارف، ۱۲۱؛ ابو نعیم، ۱۷۴۹/۴). از وی نسلی باقی ماندکه در کوفه می‏زیستند(ابن سعد، ۳۷۸ ،۹۵/۶). احادیث بسیاری‏از او در کتب حدیث پراکنده است. احمد بن حنبل(مسند،۴۱۹ -۳۹۱/۴) در عنوانی جداگانه احادیث وی را در ۳۰ صفحه ‏رحلی گرد آورده است.


لعن ابوموسی اشعری

بر اساس‏ گزارشی، عمار، شاهد لعن ابوموسی از سوی رسول خدا(ص) بوده است. اما ابوموسی می‏گفت پیامبر (ص) برای وی استغفار کرده است(ابن عساکر،۹۳/۳۲؛ در این گزارش احتمال جابه‌جاشدن نام پیامبر(ص) با امام علی(ع) وجود دارد). در گزارش منحصر به فرد دیگری، ابوموسی توسط حذیفه بن یمان که‏در میان صحابه به شناختن منافقان شهره بود، به عنوان منافق قلمداد شده است (فسوی، ۷۷۱/۲).چنان که کتب شیعی وی را یکی از چهارده نفری‏دانسته‏اند که در جنگ تبوک قصد رماندن شتر رسول خدا(ص) را داشته‏اند (صدوق،۴۹۹ و رک: طبری شیعی، ۱۵۷؛ بیاضی، ۲۴۷/۳؛ برای اطلاع از نقل‏دیگری از این خبر که در آن تصریحی به نفاق ابوموسی نشده بنگرید: ابن ابی شیبه، ۵۸۸/۸). گزارش‏های دسته دوم را می‏توان ناشی از ناخرسندی عده‏ای ازمواضع بعدی ابوموسی به ویژه در دوره امام علی(ع) ارزیابی کرد.


ویژگی‏‌های اخلاقی

ابوموسی به مسائل ظاهری شرع پایبند بود و می‏گفت اگر دوسال خراج عراق را در برابر نوشیدن شرابی بدو دهند چنین نخواهد کرد(ابن‏سعد، ۸۲/۴). او مردم را به گریستن سفارش می‏کرد(ابن سعد، ۸۲/۴). به وعده‏های خود پایبند بود (ابن سعد، ۸۳/۴). ابوموسی هنگام خواب شلوارکی(سراویل، تبّان) می‏پوشید تا مبادا عورتش ناخواسته نمایان شود(ابن سعد، ۸۳/۴؛ بغوی، ۴۴/۴؛ابن عساکر، ۹۰/۳۲). وی در خانه تاریک هنگام غسل کردن‏برای حیاء از پروردگار خم می‏شد (ابن سعد، ۸۵/۴؛ ابن عساکر، ۹۰/۳۲). او همچنین از افرادی که بدون لنگ در آب ظاهر می‏شدند، متعجب بود(ابن‏سعد، ۸۵/۴؛ برجلانی، ۴۴).

گفته شده در سخن گفتن دقیق بود و خطا نمی‏کرد و سخنان صائب وی تشبیه به کار قصابی می‏شد که دقیقا استخوانها را از مفاصل جدا می‏کرد(ابن سعد،۸۳/۴). تأکید بر این ویژگی می‏توانست برای پوشاندن موضع‏گیری نادرست او در آستانه جنگ جمل و سفارش به کناره‏گیری مردم و همچنین موضع‏وی در حادثه تحکیم باشد(به ادامه مقاله بنگرید). او در دشواری‏ها استوار بود، یک بار که طاعونی در شهر شیوع یافت از او خواستند که از شهر بیرون‏رود، اما وی نپذیرفت (ابن سعد، ۸۳/۴).


علم و دانش

ابوموسی اشعری در دانش قضا تبحر داشت و سفارش‏های قضایی وی را عمر تأیید می‏کرد(ابن سعد، ۸۵/۴). عمر به او در باره شیوه قضاوت نامه‏ای‏بلند نوشت و پاره‏ای از اصول قضا را بر شمرد)بلاذری، انساب، ۳۸۹/۱۰؛ ابن عساکر، ۷۱/۳۲). شعبی قاضیان را چهار نفر دانسته که عبارتند از امام علی(ع)، عمر، ابوموسی و زید بن ثابت(ابو نعیم، ۱۷۵۱/۴؛ ابن عساکر، ۶۳/۳۲). ابوموسی به جهت آشنایی با مسائل قضاو قضاوت، برای برهه‏ای در زمان‏عثمان منصب قضاوت کوفه را عهده دار شد. علاوه بر قضاوت، از ابوموسی به عنوان یکی از فقهای اصحاب رسول خدا(ص) نام برده شده است که درمسجد پیامبر(ص) به سئوالات فقهی پاسخ می‏گفته‏اند(ابو نعیم، ۱۷۵۱/۴). یعقوبی (۱۷۷،۱۶۱،۱۲۲/۲) وی را به عنوان یکی از فقهای دوران‏پیامبر(ص)، عمر و عثمان ذکر می‏کند. از او در کنار افرادی مانند ابن مسعود و زید بن ثابت به عنوان یکی از اصحاب فتوی نام برده شده است(بلاذری،انساب، ۲۱۴/۱۱). #

دانش دیگری که ابوموسی در آن فعال بود، دانش قرآن و قرآئت آن بود. ابوموسی پیش از یکی شدن مصاحف برای خود مصحفی داشت که معمول‏ اهل یمن از آن پیروی کرده و مصحف وی را معتبر می‏دانستند. هنگامی که مصحف ارسالی عثمان نزد ابوموسی آمد، اجازه نداد اضافات نسخه خودش‏حذف گردد و تنها درخواست کرد، اضافات نسخه عثمان بر مصحف وی افزوده شود(ابن شبه، ۹۹۸/۳ و رک: سجستانی، ۷۰).

ابوموسی بر اساس دستور عمر، مخالف نوشتن حدیث بود و چون حدیث وی را نوشتند، تقاضا کرد که محو شود (ابن سعد، ۸۴/۴؛ بغوی، ۴۳/۴). وی‏در میان اصحاب رسول خدا(ص) شیفته عبد الله بن مسعود بود و مجالست با او در یک جلسه را پرفایده‏تر از یک سال کار می‏دانست (فسوی، ۵۴۷/۲).او علم ابن مسعود به قرآن را می‏ستود (بلاذری،انساب، ۲۱۳/۱۱).

عصر رسول خدا(ص): در این که ابوموسی اشعری چگونه و در چه زمانی‏اسلام آورد اختلاف است. بر اساس برخی گزارش‏های تأییدنشده وی هنگامی که رسول خدا(ص) در مکه بود به آنجا آمد.ابتدا با تیره‏ای از قریش هم پیمان شد. سپس اسلام را پذیرفت ودر سال پنجم بعثت به حبشه هجرت کرد. روایت ابو برده فرزندابوموسی حاکی از آن است که رسول خدا(ص) به ابوموسی وهمراهان امر کرده است که همراه جعفر به حبشه مهاجرت کنند(ابن سعد، ۷۹/۴). بنابر نظر ابن سعد (۷۹/۴) این گزارش‏مخدوش است زیرا هیچ یک از سیره نگاران نخستین مانندموسی بن عقبه، ابن اسحاق(برای اطلاع از نظر ابن اسحاق به ادامه‏مقاله بنگرید) و ابو معشر که فهرستی از مهاجران حبشه تنظیم‏ کرده‏‌اند، ابوموسی را از مهاجران به حبشه ندانسته‏اند. علاوه براین با توجه به سن و سال وفات ابوموسی که در حدود سال ۵۰در ۶۳ سالگی رخ داد قاعدتا در سال پنجم بعثت وی کودکی ۵ساله بوده است. بنابر این اگر گزارش‏های زمانی مربوط به وی‏صحیح باشد، باید زمان اسلام وی را متأخرتر دانست وگزارش‏های دیگری مانند هم پیمانی با سعید بن عاص و هجرت‏به حبشه را از اصل باطل دانست.

اما گزارش‏های دیگر نه ابوموسی را از مهاجران حبشه دانسته ونه هم پیمانی وی با قریش را صحیح می‏داند. بر اساس این‏گزارش وی در مکه اسلام پذیرفت و از مسلمانان قدیمی است(این گزارش در صورتی که وفات وی را قبل از سال ۵۰ و در سال ۴۲بدانیم قابل پذیرش است زیرا در این صورت وی هنگام پذیرش اسلام‏حدودا پانزده سال داشته است). او پس از پذیرش اسلام به سوی‏قبیله خود رفت و آنان را به اسلام خواند. سال‏ها بعد هنگامی که‏رسول خدا(ص) در مدینه بود با همراهانی از قبیله خود خدمت‏رسول خدا(ص) آمد. ابوموسی و اشعریان که حدود پنجاه وچند نفر بودند برای آمدن خدمت رسول خدا(ص) مسیر دریای‏سرخ را انتخاب کردند، کشتی آنان دچار طوفان شد و آنان را به‏سرزمین حبشه کشاند. این حادثه مصادف با مراجعتِ مهاجران‏باقیمانده در حبشه به مدینه بود. اشعریان همراه آنان شدند وهمگی به مدینه باز گشتند. همراهی اشعریان با مهاجران حبشه‏در بازگشت، برخی سیره نگاران را به اشتباه انداخته و گمان‏کرده‏اند، ابوموسی اشعری از مهاجران به حبشه بوده است (ابن عبد البر،۳۲۷/۴). از جمله این افراد، ابن اسحاق است که وی را ازمهاجران به حبشه و از هم پیمانان آل عُتبه بن ربیعه از بنی عبدشمس دانسته است (ابن هشام، ۳۴۷/۱). ابن اسحاق در گزارش‏بازگشت مهاجران از حبشه در سال هفتم مجددا از وی یاد کرده وابوموسی را جزو همراهان جعفر بن ابی طالب دانسته است (ابن‏هشام، ۴/۴). با این که ابن اسحاق به صراحت وی را از مهاجران‏به حبشه دانسته است اما سیره نگاران و تراجم نویسان (ابن‏سعد، ۷۹/۴؛ ابن حجر، ۱۸۱/۴) گفته‏اند که ابن اسحاق وی را ازمهاجران به حبشه ندانسته است. منشأ اولیه این اشتباه مشخص‏نیست اما منابع بعدی بدون مراجعه به اصل سیره ابن اسحاق بااتکا بر آنچه منابع بعدی گفته‏اند، چنین گزارشی را نقل کرده‏اند.#

ابوموسی خود نیز ادعا کرده که رسول خدا(ص) از غنائم خیبربه اشعریان و مهاجران حبشه داده است (ابن اثیر، ۳۰۰/۶). حتی‏اگر این ادعای ابوموسی را بپذیریم دلالتی بر هجرت وی به‏حبشه نمی‏کند زیرا، این پرداخت هدیه‏ای از طرف رسول‏خدا(ص) بوده است که احتمالا به همه اشعریان و مهاجران به‏حبشه تعلق گرفته است.

ابوموسی به احتمال پس از آمدن به مدینه در سال هفتم درهمانجا ماندگار شد و به یمن برنگشت. بر اساس گزارش‏ها،اولین فرزند ابوموسی در مدینه متولد شد. او فرزند را نزد رسول‏خدا(ص) آورد. آن حضرت وی را ابراهیم نامید و با خرما کام(حنّکه بتمره) او را برداشت(ابن سعد، ۸۰/۴).

از ابوموسی اشعری روایتی در باره غزوه ذات الرقاع نقل می‏‌شود که‏ بیان‌گر حضور وی در این غزوه است (ابن عساکر، ۳۵/۳۲). امااین غزوه در سال چهارم هجری رخ داده (واقدی، ۳۹۵۴/۱) وابوموسی در این غزوه شرکت نداشت؛ زیرا حضور وی در مدینه‏پیش از سال هفتم منتفی است. پیداست که در این موارد دست‏هایی در کار بوده تا فضایلی را برای ابوموسی دست و پا کند.

ابوموسی در جنگ حنین پس از کشته شدن ابو عامر اشعری،جانشین وی شد و توانست، قاتل ابو عامر را بکشد(ابن هشام،۱۰۰ ،۹۶/۴). پیامبر برای ابوموسی در این حادثه طلب مغفرت‏کرد و دعا کرد که در امت مرتبه بلندی داشته باشد. برخی حامیان‏ابوموسی تحقق دعای رسول خدا(ص) را در واقعه تحکیم وبرگزیده شدن وی به عنوان حَکَم دانسته اند (واقدی، ۹۱۶/۳).

ابوموسی به عنوان یکی از کارگزاران دولت رسول خدا(ص(معرفی می‏شود. بر اساس گزارشی پیامبر(ص) وی و مُعاذ بن‏جبل را به یمن فرستاد(ابن سعد، ۸۱/۴). واقدی (۹۵۹/۳) برخلاف دیگر منابع نقل کرده است که رسول خدا(ص) پس از فتح‏مکه، این دو را مأمور تعلیم قرآن و آموزش فقه برای مردم مکه‏کرد. وی از سوی رسول خدا(ص) کارگزار زبید و رِمَع و عدن وساحل یمن بود (خلیفه بن خیاط، ۶۱، ابن حبیب بغدادی، ۱۲۶؛بلاذری، فتوح، ۸۳/۱؛ ابن عبد البر، ۱۰۴/۳؛ ابن اثیر، ۳۶۵/۳).برخی منابع مانند طبری (۲۲۸/۳) منطقه مأموریت وی را مأرب‏ دانسته‏‌اند.


ابوموسی اشعری در عصر خلفا

ابوموسی در فتوحات پس از رسول خدا(ص) به‏‌صورت فعال شرکت کرد. گفته شده است ابوموسی در فتوح‏شام شرکت داشته و شاهد در گذشت ابوعبیده جراح در طاعون‏عَمَواس بوده است (ابن اثیر، ۳۶۵/۳). شرکت او در فتوح شام‏ مربوط به پیش از برگزیده شدن وی به ولایت بصره در سال هفده‏است. بنا بر این وی نمی‏توانسته شاهد درگذشت ابوعبیده جراح‏به سال هجده بوده باشد. پس از عزل مغیره بن شعبه از ولایت‏بصره در سال هفدهم، ابوموسی به جای وی تعیین شد (خلیفه،ص ۹۳؛ بلاذری، فتوح، ۴۲۴/۲) و فصل جدیدی در زندگی‏سیاسی وی آغاز گشت. هنگامی که عمر می‏خواست، ابوموسی‏ را برای این مأموریت اعزام نماید، وی را از شام فرا خواند وحضورش در بصره را جهاد در راه خدا قلمداد کرد(ابن سعد،۸۱/۴). ابوموسی پیش از رفتن به محل مأموریت از عمر تقاضاکرد، تعدادی از انصار را با وی همراه سازد تا در امور به کمک‏نمایند(دینوری، ۱۱۸). او در مدت فرمانداری بصره، نواحی‏بسیاری را فتح کرد. مهمترین شهرهای فتح شده توسط وی‏عبارتند از اهواز (خلیفه، ص ۹۴)، رُها، سُمَیْساط، حَرّان ونَصیبین (خلیفه، ص ۹۶)، شوشتر (خلیفه، ص ۱۰۲)، شوش(دینوری، ۱۳۲)، اصفهان (ابن سعد، ۸۲/۴؛ خلیفه، ص ۱۱۷)،فتح مجدد ری (خلیفه، ص ۱۱۳؛ ابن قتیبه،معارف، ۱۹۴)، قم وکاشان (بلاذری، فتوح، ۳۸۵/۲). گفته شده است عمر در سال ۲۲برای مدتی پس از عمار بن یاسر، ابوموسی را به ولایت کوفه‏انتخاب کرد و پس از مدتی وی را به خاطر اعتراضات مردم برکنار کرد (طبری، ۱۶۵/۴). اگر چنین بوده باشد، ولایت وی برکوفه همزمان با استانداری وی بر بصره است که نواحی بسیاری‏را در پوشش خود داشت. اقدامی که با سیاست و خط مشی عمردر توزیع قدرت و متمرکز نساختن آن در دست فرد واحدی‏منافات دارد.

ابوموسی اشعری روابط حسنه‌‏ای با عمر داشت، و در نظر عمر فردی‏بزرگ بود. خلیفه دوم در غیاب وی او را می‏ستود هر چند خوش‏نداشت، ستایش وی به گوش ابوموسی برسد(ابن سعد، ۸۱/۴).عمر هر گاه ابوموسی را می‏دید از او می‏خواست با قرائت قرآن‏وی را متذکر سازد(ابن سعد، ۸۱/۴). یک بار که عمر در حال‏شنیدن قرائت قرآن ابوموسی بود، وقت نماز فرا رسید، چون به‏او یاد آور شدند گفت: مگر ما در حال نماز نیستیم؟ (ابن سعد،۸۲/۴).

بر اساس گزارش خلیفه‌بن‌خیاط، ابوموسی اشعری از این که نامه‏‌هایی‏ بدون تاریخ از سوی خلیفه به دست ایشان می‏رسد، گله کرد.عمر با مشورت اصحاب، هجرت را مبدأ تاریخ قرار دارد(خلیفهبن خیاط، ص ۲۵؛ بلاذری، انساب، ۳۲۱/۱۰). چنان که عمر درقحط سالی از ابوموسی خواست برای وی آذوقه بفرستد که ابوموسی چنین کرد (ابن سعد، ۸۲/۴). ابوموسی مجری‏سیاست‏های عمر در بصره بود هر چند در خصوص موالی برخلاف عمر معتقد به سخت‏گیری و دور راندن آنان نبوده و دراین زمینه تحت تأثیر اطرافیان با عمر نامه نگاری کرد و سیاست‏وی را صواب ندانست (سلیم، ۷۴۳/۲). عمر هنگام مرگ به‏منظور گردش مناصب در دست افراد مختلف وصیت کرد هیچ‏یک از فرماندارنش پس از وی بیش از یک سال بر سمت خودباقی نمانند(احمد، ۳۹۱/۴). اما ابوموسی چهار سال پس از عمردر سمت خود باقی ماند و در چهار سال نخست خلافت عثمان‏همچنان والی بصره بود(خلیفه، ص ۱۳۳). در همین دوره وی‏منصب قضاوت بصره را نیز پس از کعب بن سور به عهده گرفت(خلیفه، ص ۱۳۴).

عثمان در پی سیاست به مسند نشاندن بستگان خویش، در سال۲۷ هجری ابوموسی را از ولایت بصره بر کنار کرد و آن را به‏پسر خاله خود عبد الله بن عامر بن کریز از بنی عبد شمس‏سپرد(خلیفه، ص ۱۱۶). پس از این ابوموسی به کوفه رفت و درآنجا مسکن گزید. او هنگامی که از ولایت بصره کنار رفت تنهاششصد درهم داشت که برای نیاز خانوده‏اش بود(ابن سعد،۸۳/۴).

ابوموسی دوره ولایت خود بر بصره را با موفقیت و به خوبی‏سپری کرد. نشانه توفیق وی را می‏توان در رضایت مردم از وی‏جستجو کرد زیرا هیچ اعتراض قابل توجهی از وی به خلیفه‏سخت‏گیری مانند عمر گزارش نشد تا موجب سرزنش و توبیخ‏وی را فراهم آورد(برای اطلاع از برخی اعتراضات به عملکرد وی نزدعمر بنگرید: ابن شبه، ۸۰۹/۳). ضمن آن که برگزیده شدن وی به‏عنوان والی کوفه از سوی مردم و به عنوان نماینده آنان در داستان‏تحکیم نشان از وجهه مناسب وی نزد مردم و نیروهای سیاسی‏داشت. او با مردم همدردی می‏کرد و چون شنید عده‏ای تنها به‏این دلیل که لباس مناسبی برای شرکت در نماز جمعه ندارند، ازآن پس تنها با عبایی در میان مردم ظاهر می‏شد(ابن سعد، ۸۴/۴).بر خلاف گزارش بالا، گزارش دیگری حاکی از آن است که‏ابوموسی در موضع اتهام قرار داشته است. بر اساس این گزارش‏در دیداری که میان ابوذر و ابوموسی رخ داده، ابوذر تمایل‏نداشت که در کنار ابوموسی باشد، زیرا وی را یکی از عاملان‏خلفا می‏دانست که از این منصب برای انباشتن ثروت استفاده‏می‏کرده‏اند (رک: طبری، ۵۳۳/۱۱). این که ابوموسی خانه‏شناخته شده‏ای در کوفه برای خود داشت(ابن سعد، ۹۵/۶؛بلاذری، انساب، ۳۶/۴) می‏تواند گزارش دوم را تأیید کند.#

فصل دیگری از زندگانی سیاسی ابوموسی با قرار گرفتن درمنصب ولایت کوفه آغاز می‏شود. در سال ۳۴ مردم کوفه علیه‏سعید بن العاص فرماندار اموی کوفه شوریدند. مالک اشتر که‏جریانات را رهبری می‏کرد از ابوموسی خواست که امامت‏نمازگزاران را به عهده گیرد. و در پی آن مردم کوفه از عثمان‏خواستند که وی را فرماندار کوفه گرداند (خلیفه، ص ۱۲۴).عثمان تحت فشار کوفیان، ولایت ابوموسی بر کوفه را تأیید کرد.پیش از این عایشه از عثمان خواسته بود ابوموسی اشعری را به‏ولایت بگمارد. مضمون اصلی درخواست عایشه برای ولایت‏افرادی مانند عمروعاص و ابوموسی اشعری، شکستن انحصارامویان در فرمانروایی بر سرزمین‏های اسلامی بود(مادلونگ،۱۴۵).

ابوموسی با این که توسط ناراضیان انتخاب شده بود اما درجریان قتل عثمان با آنان همراهی نکرد. وی قتل عثمان راگمراهی می‏دانست که برای امت ثمره‏ای جز خون نخواهدداشت (ابن شبه، ۱۲۴۲/۴).

با برگزیده شدن امام علی (ع) به خلافت و تعویض استانداران‏دوره عثمان، با سفارش افرادی مانند مالک اشتر، ابوموسی برولایت کوفه باقی ماند. اما در آستانه جنگ جمل وی ازدستورات امام علی(ع) سرپیچید و به فرستادگان آن حضرت‏برای جمع آوری و بسیج نیرو بی اعتنایی کرده، در برابر آنان‏استقامت نمود. امام در نامه تندی او را »یا ابن الحائک« خواند واز فرمانداری کوفه عزل کرد(مفید، ۲۴۳). ابوموسی با استناد به‏سخنی از رسول خدا(ص) از مردم می‏خواست که در فتنه، به‏کنج خانه خزیده و طرفین ماجرا را کمک نکنند(قاضی نعمان،۳۸۴/۱؛ مفید، ۲۵۲،۲۴۷). ابوموسی پس از عزل از فرمانداری‏کوفه تا مدتی متواری بود تا این که امام علی (ع) به او امان‏داد(طبری، ۵۱/۵).


داستان تحکیم و حکمیّت

منفورترین فراز زندگی ابوموسی مربوط به ایفای‏نقش منفی در حادثه تحکیم است. پس از آن که در صفین قرارحکمیت گذاشته شد، یاران یمنی امام علی (ص) از جمله اشعث‏بن قیس، بر حکمیت ابوموسی تأکید کردند. ابوموسی پیش ازاین در جریان جنگ جمل، با امام علی(ع) همراهی نکرده و آن‏حضرت وی را از ولایت کوفه عزل کرده بود و رأی و حزم‏ستوده‏ای برای وی نمی‏شناخت (دینوری، ۱۹۲). طبیعی بود که‏او نمی‏توانست نماینده واقعی امام علی(ع) باشد. بنا بر این‏واگذاری نمایندگی امام علی(ع) به او علی رغم ابراز پاره‏ای‏مخالفت‏ها از سوی افرادی مانند ابن عباس و احنف بن قیس،تنها در برابر فشار اطرافیان و بدنه اصحاب آن حضرت‏می‏توانست قابل توجیه باشد(ابن عساکر، ۹۴/۳۲). یمنی‏ها که ابوموسی را برای حکمیت پیشنهاد می‏کردند در پی کسی بودند که‏از علی (ع) و معاویه فاصله‏ای برابر داشته باشد در حالی که‏نماینده معاویه چنین نبود. اشعث و یاران وی که با انتخاب ابن‏عباس به عنوان حَکَم مخالف بوده و بر انتخاب ابوموسی تأکیدمی‏کردند، سخنشان این بود که در این قضیه نباید دو مُضری به‏حکمیت بنشینند بلکه باید یک طرف یمنی باشد (ابن اعثم،۳/۴). ابوموسی در این زمان در مکانی میان شام و عراق عزلت‏گزیده بود، وقتی شنید به عنوان حکم انتخاب شده بی درنگ‏پذیرفت(دینوری، ۱۹۳).#

پیش از عزیمت ابوموسی به دومه الجندل، یاران امام علی (ع(مانند ابن عباس، شریح بن هانی، احنف بن قیس و دیگران که‏نگران از انتخاب ابوموسی بوده و او را مردی سطحی‏می‏دانستند که صلاحیت رویارویی با عمرو عاص را ندارد،سفارش‏های مؤکدی کردند که فریب عمرو عاص رانخورد(منقری، ۵۴۵؛ ابن قتیبه، الامامه، ۱۵۳/۱). ابوموسی که‏گمان‏های بد یاران امام را در باره خود می‏دید به آنان گفت:شایسته نیست گروهی که مرا متهم می‏کنند مرا به مهمی اعزام‏دارند تا باطلی از آنها دور یا حقی را برای آنان تأمین و تثبیت کنم(نصر بن مزاحم،۵۳۴). شریح بن هانی نیز در پاسخ طعنه‏ها گفت‏که مردان ما در نکوهش ابوموسی شتاب ورزیدند و از سر بدگمانی به وی طعنه‏ها زدند، ان شاء الله خداوند وی را از لغزش‏باز دارد(نصر بن مزاحم، ص ۵۳۶).

امام علی (ع) نیز که اعتماد چندانی به ابوموسی نداشت، عبد الله بن عباس را نیز به عنوان نماینده شخصی خود همراه اوفرستاد.

اردوگاه معاویه نیز که از مخالفت اصحاب برجسته امام علی(ع)با انتخاب ابوموسی و سستی پایگاه وی در میان آنان اطلاع‏داشت، تلاش در کشاندن ابوموسی به سوی خود کرد. معاویه‏در نامه‏ای به ابوموسی نوشت که اگر با وی مانند عمرو بن عاص‏بیعت کند، دو فرزندش را یکی بر کوفه و دیگری را بر بصره به‏ولایت گماشته و تمام حوائج وی را بر آورده می‏گرداند. اماابوموسی پیشنهاد معاویه را نپذیرفت (ابن سعد، ۸۴/۴؛ ابن‏عساکر، ۹۵/۳۲).

مذاکرات حکمین در دو مرحله و دو منطقه دومه الجندل و اذرح‏انجام شد(مادلونگ، ۳۴۷). در مذاکرات دومه الجندل، آنچه‏حکمین بر آن اتفاق کردند، بی گناه کشته شدن عثمان بود. این‏حکم آشکارا به نفع معاویه بود زیرا خود را خویشاوند وی وخونخواه او معرفی می‏کرد. در مذاکرات اذرح که ابوموسی دیگرنماینده امام علی(ع) نبود و از یاران امام کسی در آن مذاکرت‏حضور نداشت (عبد الرزاق، ۴۶۳/۵)، مباحث دیگری در باره‏خلافت مطرح شد. ابوموسی که شیفته »روش عمر« در خلافت‏بود به پسر وی عبد الله بن عمر گرایش داشت – ابن عمر دامادابوموسی اشعری؛ مسعودی، ۳۹۷/۲- و پیشنهاد برگزیدن وی به‏خلافت را مطرح می‏کرد(ابن قتیبه، الامامه، ۱۵۶/۱؛ دینوری،۱۹۹). در پی اقدام ابوموسی برای معرفی عبدالله بن عمر برای‏خلافت، ابن عمر به ابوموسی نامه‏ای نوشت و اظهار داشت،کاری که عمر وی را از آن نهی کرده بدان وارد نخواهد شد. ابن‏عمر در این نامه – که در اصالت بخش هایی از آن می‏توان تردید کرد-امام علی (ع) را شایسته‏تر از خود به خلافت دانست وابوموسی را به تندی سرزنش کرده و در نزاع امام علی(ع ) ومعاویه، امام را بر حق دانست. ابوموسی به ابن عمر جواب دادکه این کار را برای رضای خدا انجام داده و قصد قربت به خداداشته نه قصد قربت به وی (ابن قتیبه، الامامه، ۱۵۹/۱).

پس از این که دو حکم نتوانستند بر شخص واحدی اتفاق نمایند،نهایتا قرار بر این شد که مسئله خلافت به شوری واگذار شود.وی امارت را چیزی می‏دانست که با مشورت فراهم آید و آنچه باشمشیر بدست آید، پادشاهی است (ابن سعد، ۸۵/۴). تلاش وزیرکی عمروعاص سر انجام بر این منجر شد که ابوموسی امام‏علی(ع) را از خلافت عزل کرد اما عمرو عاص بر خلاف قراری‏که با ابوموسی گذاشته بود، معاویه را برای خلافت تأیید کرد.

ابوموسی که گمان می‏کرد با مواضع خود می‏تواند خلافت را ازچنگ دو رقیب بیرون بیاورد، خود را شکست خورده یافت و ازترس امام علی(ع) به مکه پناه برد. امام علی(ع) تصمیم حکمین‏را مخالف کتاب خدا دانست و آن را محکوم کرد و در قنوت نمازبر ابوموسی اشعری، معاویه و عمرو عاص لعن کرد(الاصول‏السته عشر، ۸۸؛ کرکی، ۳۳۵/۲)

معاویه پس از تحکیم، زمانی که ابوموسی در مکه بود برای‏ کشاندن وی به شام و بهره برداری بیشتر از او، به او نامه نوشت‏و از او خواست به شام نزد وی برود. اما ابوموسی تقاضای وی‏را نپذیرفت و گفت از این اقدام قصد الهی داشته (اردت بما صنعت‏وجه الله) و در باره امام علی(ع) نظر مساعدی دارد (ابن قتیبه،الامامه، ۱۶۰/۱؛ ابن عساکر، ۹۶/۳۲). #

امام علی (ع) چون از جواب نامه ابوموسی به معاویه اطلاع‏یافت، بر او ترحم کرد و دوست داشت که ابوموسی مجددا به‏اردوگاه وی بپیوندد. نامه‏ای به او نوشت و وی را مردی گمراه اماشایسته استغفار دانست. ابوموسی تمایل به بازگشت به سوی‏امام داشت اما به گفته خود حیاء از اجحافی که در حق علی (ع )کرده بود مانع از این کار شد. او در جواب نامه امام نوشت که‏برایش عذری باقی نمانده و موقعیت وی در مکه بهتر از شام وعراق است (ابن قتیبه، الامامه، ۱۶۱/۱).

ابوموسی پس از شهادت امام علی (ع)، و صلح امام حسن (ع)نزد معاویه رفت و چون در بار اول بر وی به خلافت سلام نکرد،از سوی معاویه تهدید به مرگ شد، ابوموسی روز بعد آمد و براو به امیری مؤمنان سلام کرد، و رفتار روز گذشته خود راتصحیح نمود،(بلاذری، انساب، ۵۴/۵؛ ابن عساکر،۹۷/۳۲). براساس گزارش بلاذری(انساب، ۵۰/۵)، تحلیل معاویه از آمدن‏ابوموسی به نزد وی درخواست ولایت و امارت بوده که معاویه‏با آن موافقت نکرده است.

معاویه همیشه اقدام ابوموسی در مسئله حکمیت را حرکتی به‏نفع خود دانسته و وی را برادر و دوست خود قلمداد می‏کرد،بدین خاطر به فرزندش یزید سفارش کرد در صورتی که به‏حکومت رسد، با ابو بُرده، فرزند ابوموسی به نیکی رفتار کند(ابن سعد، ۸۴/۴). ابو برده بعدها در شمار اشراف کوفه و جانبدارامویان بود.


زمان و مکان وفات ابوموسی اشعری

ابوموسی هنگام مرگ وصیت کرد برای تشیع‌جنازه‏ کسی را خبر نکرده و پشت جنازه وی صدایی بلند نشده و آتشی‏روشن نگردد. وی از جامه دریدن، چهره خراشیدن و بلندگریستن نهی کرد(ابن سعد، ۸۶/۴).

در محل و زمان مرگ وی اختلاف است. مرگ وی در سال۴۴،۴۲(بلاذری، انساب،۲۲۹/۱)، ۵۱ ،۵۰، (خلیفه بن خیاط،طبقات، ۱۲۶) و ۵۲ (طبری، ۲۴۰/۵) گفته شده است (ابن سعد،۸۷/۴؛ ابن عبد البر، ۳۲۷/۴؛ ابن اثیر، ۳۰۰/۶).

تاریخ وفات‏های پنجاه به بعد احتمالا با مسئله دیگری که مربوطبه تعداد اشعریانی است که خدمت رسول خدا(ص) در سال‏هفتم آمدند، آمیخته شده است. پذیرش وفات وی در سال ۵۰ وتاریخ‏های پس از آن، موجب خدشه دار شدن گزارش‏های مربوطبه اسلام وی در مکه می‏شود. بنا بر این برای جمع میان‏گزارش‏ها سال ۴۲ تا ۴۴ می‏تواند زمان مناسب مرگ وی‏محسوب شود.

برخی محل مرگ وی را در مکه و برخی در کوفه در خانه‏خودش که در کنار مسجد بود نوشته‏اند (ابن عبد البر، ۳۲۷/۴).این که زیاد بن ابیه وصیت کرد در کنار ابوموسی اشعری دفن‏ شود نشان می‏دهد که قبر وی در کوفه بوده است(بلاذری،انساب، ۲۸۹/۵).

گفته شده است وی هنگام مرگ ۶۳ سال داشت (ابن عبد البر،۱۰۴/۳). باید توجه داشت که عدد رُند و کلیشه‏ای ۶۳ برای سن‏ افراد بسیاری به کار می‏رود.

منصور داداش‌نژاد با ویرایش

۰ دیدگاه

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *