قطرهای از دریای کرامات امام باقر صلوات الله و سلامه علیه
فهرست مطالب
سیبی از میان سنگهای کربلا
جابر بن یزید گوید: همراه امام باقر علیهالسلام بودم، به کربلا رسیدیم، حضرت فرمود:
«يَا جَابِرُ، هَذِهِ رَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ لَنَا وَ لِشِيعَتِنَا، وَ حُفْرَةٌ مِنْ حُفَرِ جَهَنَّمَ لِأَعْدَائِنَا»
این مکان برای ما و شیعیانمان دریچهای از دریچههای بهشت است و برای دشمنانمان حفرهای از حفرههای جهنم.
پس از اینکه حضرت کارهایش را انجام داد فرمود: چیزی میخوری؟ عرض کردم: بله آقای من.
حضرت دستشان را به میان ریگها فرو بردند و سیبی بیرون آوردند که مانند آن سیبی نبوییده بودم و بوی آن شبیه سیبهای دنیا نبود.
پس دانستم که از سیبهای بهشتی است، آن را خوردم و پس از آن تا چهل روز به خوردن و دستشوییرفتن نیاز پیدا نکردم.
دلائل الامامة، ص۲۲۱؛ مدینة المعاجز، ج۵، ص۱۲
شفای چشمان ابوبصیر
یکی دیگر از کرامات امام باقر(ع) داستانی است که مربوط به قدرت الهیه ائمه اطهار برای تصرف در کائنات است.
ابوبصیر گوید: خدمت امام باقر علیهالسلام رسیدم و عرض کردم: شما وارثان نبی اکرم هستید، حضرت هم تأیید فرمودند، عرض کردم: رسول اکرم هم وارث انبیاء است، آیا همۀ آنچه انبیاء میدانستهاند ایشان نیز میدانست؟ حضرت فرمودند: بله.
عرض کردم: آیا شما قدرت بر زندهکردن مردگان و و شفای افراد لال و پیس را دارید؟ حضرت فرمودند: بله به اذن پروردگار.
سپس فرمودند: نزدیک بیا، و دستشان را بر چشم و صورت من کشیدند، پس بینا شدم و خورشید و آسمان و زمین و خانهها را دیدم، پس حضرت فرمود:
«أَ تُحِبُ أَنْ تَكُونَ هَكَذَا وَ لَكَ مَا لِلنَّاسِ وَ عَلَيْكَ مَا عَلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَوْ تَعُودَ كَمَا كُنْتَ وَ لَكَ الْجَنَّةُ خَالِصاً»
آیا دوست داری به همین حالت بینایی باقی بمانی و مانند سایر مردم، خوبیها و بدیهایی در پروندهات ثبت شود، یا به حالت نابینایی برگردی و خالی از گناهان وارد بهشت شوی؟
[إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً. اسراء۱۷، آیه۳۶]
عرض کردم: برمیگردم به حالت قبل! پس حضرت دستی کشیدند و به حالت اول برگشتم.
ابوبصیر در ادامه میگوید: این جریان را برای ابنابیعمیر نقل کردم، او گفت: «أَشْهَدُ أَنَّ هَذَا حَقٌّ كَمَا أَنَّ النَّهَارَ حَقٌّ» گواهی میدهم آنچنان که روز حقیقت دارد، این کرامت نیز حق است و حقیقت.
بصائر الدرجات، ج۱، ص۲۶۹؛ الکافی، ج۱، ص۴۷۰
۰ دیدگاه