فهرست مطالب
علت و انگیزه وقوع
انتقامگرفتن از شکست سنگین بدر. در جنگ بدر، هفتاد نفر از سرشناسان و مشاهیر قریش کشته شدند.
و این شکست آنچنان بر قریش سنگین بود که حق گریستن مصیبتدیدگان بر کشتگان را زایل کرده بودند.
اهداف قریش
۱. احیای حیثیت ازدسترفته؛ در بین عرب وقتی خونی ریخته میشد، تا خونها در انتقام آن ریخته نمیشد، آرام نمیگرفتند، چه رسد به اینکه هفتاد نفر از سران آنها کشته شده باشد؛
۲. احیای اقتصاد؛ بازکردن شاهراه تجارت جنوب به شمال (شام و مصر) که بعد از بدر بسته شده بود؛
۳. کشتن رسول خدا و ازبینبردن اسلام.
تجهیزات
مسلمانان: حدود هفتصد نفر
دشمن: سپاه سه هزار نفری (یا پنج هزار نفری. منتهی). ۷۰۰ سواره نظام، ۱۴ زن مغنیه از زنان سرشناس مکه به سرپرستی هند (همسر ابوسفیان)، بت هبل و چند بت دیگر بهجهت کمک و استمداد.
انتخاب مکان جنگ
مدینه از جلو (سمت جنوب) تحت حصار نخلستانهای متراکم، در شرق خانهها و صخرهها، در غرب نیز صخرههایی مثل کوه سلع وجود داشت که مانع ورود سپاهیان دشمن میشد. فقط مسیر شمال آسیبپذیر بود؛ لذا پیامبر تصمیم گرفتند لشکر را در ورودی شمال مدینه مستقر کنند. اما گروهی (بهویژه جوانان) این را ننگ پنداشته و مایل به جنگ در میدان جنگ بودند. پیامبر هم قبول کردند و رفتند لباس رزم بپوشند. در این فاصله برخی گفتند: خوب نبود تصمیم خود را بر تصمیم ایشان تحمیل کردیم! وقتی پیامبر برگشتند، عرض کردند هرطور خودتان صلاح میدانید، حضرت: برای رسول خدا شایسته نیست لباس رزمی که پوشیده را از تن خارج نماید.
لذا جنگ احد در یک فرسخی مدینه اتفاق افتاد.
علی فرض صحت این نقل، این مطلب کاشف از اهمیت مشورت و عمل بر اساس تصمیم جمع است؛ گرچه مسلمانان پس از شکست در احد، از تصمیم خود پشیمان شدند.
نخستین تخلف
حدود هزار نفر آماده جنگ شدند و سپاه حرکت کرد، عبدالله بن ابی (یکی از سردمداران منافقین مدینه و پسر برادر ابوسفیان) قبل از شروع جنگ فتنهای به وجود آورد و گفت: اگر در میدان جنگ بجنگیم، قطعا شکست خواهیم خورد، لذا من وارد چنین جنگی نخواهم شد.
با توجه به اینکه این نظریه مطابق نظر پیامبر بود، روی برخی مسلمانان اثر گذاشت و ۳۰۰ نفر انصراف داده برگشتند.
صفآرایی سپاه اسلام
پیامبر برای جلوگیری از محاصره، لشکر را طوری صفآرایی کرد که پشت آن به کوه احد باشد و با توجه به اینکه تنگه عینین، آسیبپذیر بود، ۵۰ نفر تیرانداز به فرماندهی عبدالله جبیر در آنجا گکاشت و فرمود: چه شکست خوردیم و چه پیروز شدیم، تا دستور از من نرسیده این تنگه را ترک مکنید.
شروع جنگ
رسم بود که اول، پرچمداران رجز میخواندند و مبارز میطلبیدند، ۹ پهلوان آمدند و ۵ نفرشان توسط امیرالمؤمنین به درک واصل شدند.
مسلمانان هم روحیه گرفتند و وارد جنگ شدند. لشکر دشمن با توجه به سابقه تلخی که از بدر داشتند، پا به فرار گذاشتند، عدهای به فرماندهی خالد بن ولید هنوز وارد جنگ نشده بودند. خالد که کارکشته جنگ بود، نقطهضعف مسلمانان را در تنگه عینین دید و به سمت آن حرکت کرد.
تیراندازان تنگه (جز عبدالله جبیر و پنج نفر دیگر)، مأموریت خود را ترک کرده به دنبال جمعآوری غنایم رفتند، هرچه فرمانده فریاد زد، گوش نکردند، با آنکه دیده بودند پیامبر سهمیه کسانی که غایب بودند را نیز نگه میدارند.
لشکر خالد رسید و همه را شهید کردند. مسلمانان که از حالت رزم خارج شده و مشغول جمعآوری غنیمت بودند که از پشت اسبهای دشمن بر ایشان حمله کرد. فراریان دشمن هم روحیه گرفتند و برگشتند. مسلمانان روحیه باخته و پا به فرار گذاشتند و عدهای هم در نتیجه مقاومت شهید شدند.
مصعب بن عمیر هنگام جنگ صورت خود را بسته بود، وقتی به شهادت رسید، شایعه افکندند که پیامبر کشته شد! عدهای از مسلمانان فرار کردند، هرچه پیامبر صدا میزد من زندهام برگردید… «وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً وَ سَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرینَ» آلعمران۳، آیه۱۴۴
شهادت حضرت حمزه
هند (همسر ابوسفیان) وحشی را اجیر کرده بود تا در درجه اول پیامبر (که عامل تفرقه قریش بود)، و در درجه دوم امیرالمؤمنین (که قاتل پدر و برادر و پسر هند بود)، و در درجه سوم، جناب حمزه (قاتل عموی هند) را به شهادت برساند. وقتی نتوانست پیامبر و امیرالمؤمنین را به شهادت برساند، به سراغ جناب حمزه آمد و از یک لحظه غفلت او استفاده کرد و نیزهای به ایشان زد که به عانه (زیر ناف) ایشان برخورد کرد و از آن طرف بیرون آمد.
چهارده زن خواننده، به تبع هند، بدن شهدای احد را مثله و با کمال قساوت از جگر آنها برای خود گردنبند درست کردند. هند نیز خواست جگر حضرت حمزه را بخورد لذا معروف شد به: آکله الاکباد یا همان هند جگرخوار.
پروانه شمع نبوی
فقط امیرالمؤمنین بود که به عنوان محافظ پیامبر باقی مانده بود و زخمهای زیادی برداشته بود و شمشیر حضرت شکست و ذوالفقار از آسمان به پیامبر داده شد و ایشان به امیرالمؤمنین دادند.
امداد غیبی
با اینکه مشرکین به مدینه نزدیکتر بودند و میتوانستند به شهر حمله و آن را تسخیر کنند، اصلا به فکرشان نخورد، به این اعتبار که پیروز شدهاند، عقبنشینی کرده و در منطقه حمراء الاسد (در جنوب مدینه) به فکرشان خورد که ای کاش کار را یکسره میکردند ولی دیر شده بود. ولی بالاخره تا حدودی انتقام شکست بدر را گرفتند.
بعد از جنگ احد
پیامبر فرمود: کیست که از احوال حمزه برایم خبر آورد؟ حارث بن صِمّه گفت: من جای او را میدانم، رفت و برنگشت! امیرالمؤمنین رفتند و برنگشتند، خود پیامبر حرکت کردند و تا بدن مثلهشده حمزه را دید، گریست و فرمود: به خدا در مکانی نایستادهام که از این بیشتر مرا خشمگین کند.
اگر بر قریش مسلط شوم، ۷۰ نفر را کشته و مثله میکنم. جبرئیل نازل شد: «وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیْرٌ لِلصَّابِرینَ» نحل۱۶، آیه۱۲۶، حضرت فرمود: صبر میکنم.
وقتی به مدینه بازگشتند، خانهای نبود که صدای شیون بلند نباشد، جز خانه حمزه، اشک در چشم پیامبر حلقه زد و فرمود: لَکِنَّ حَمْزَهَ لَا بَوَاکِیَ لَهُ الْیَوْمَ! سعد بن معاذ و اسید بن حضیر که این صحنه را مشاهده کردند، رفتند و به زنهای مدینه گفتند: اول بروید خانه فاطمه زهرا و او را همراهی کنید و تسلیت دهید. پیامبر وقتی صدای نوحه بر حمزه را شنیدند فرمودند: برگردید، مواسات کردید، خدا شما را رحمت کند.
۰ دیدگاه