وجوب محبت اهل بیت(علیهم‌السلام)

توسط | مرداد ۲۴, ۱۳۹۲ | رشد و رکود, شیعه‌شناسی, منبر درر

نیاز به ویراستاری.

محبّت اهل بیت – صلوات الله علیهم اجمعین – واجب است!

در مقالات گذشته از سری مقالات محبت بیان شد :یکی از واجبات دینی و یکی از تکالیف شرعی، محبّت به اهل بیت پیغمبر -علیهم السلام- است .

بعضی از افراد تصور می کنند وجوب محبّت اهل بیت -علیهم السلام- ، یک معنای کنایی دارد ، نه یک معنای حقیقی. یعنی گمان کرده اند، مقصود شارع مقدس از اینکه فرموده: «قُل لا أسئَلَکِم عَلَیهِ أجراً إلّا المَوَدَّهَ فِی القُربی»(۱) این بوده که« باید به اهل بیت پیغمبر محبّت بورزید » و خود محبّت (که یک حالت قلبی است موضوعیّت ندارد بلکه خدا می خواسته بگوید: « از ائمّه اطاعت کنید» ، گفته است: « ائمّه را دوست بدارید »و لازمۀ این دوست داشتن ، اطاعت است و الّا اگر فردی محبت به امیرالمؤمنین داشته باشد واطاعتش نکند، فایده اش چیست؟

هرچند ممکن است برای بعضی از افراد سنگین به نظر آید، ولی واقعیت مطلب این است که: « نفسُ الحُبِّ مُنجی » یعنی خود محبت اهل بیت پیغمبر -علیهم السلام- (هر کجا یافت شود ) نجات دهنده است .

محبّت اهل بیت -علیهم السلام- مثل نور است. هم کرمِ شب تاب نور دارد، هم شمع، هم ماه و هم خورشید، امّا بین نور هرکدام از آنها تفاوت بسیار زیاد است. در نتیجه هرکه محبّتش به اهل بیت -علیهم السلام- بیشتر باشد، فایده و منفعت بیشتری خواهد برد. درواقع «هرکه بامش بیش، برفش بیشتر »

از هبه بن منصور روایت نموده اند: در سرزمین بیمه مرد نصرانی بنام یوسف بن یعقوب بود، او نقل نمود: از جانب من به متوکل چیزی نقل کرده بودند و او مرا به سامرا طلبید. چون امید از حیات خود بریده بودم و احوال علی بن محمّد الرضا را شنیده بودم، صد دینار نذر او کردم. وقتی به پدرم گفتم، گفت: موفق شده ای، اگر چیزی ترا نجات دهد همین نذر خواهد بود.

وقتی به سامرا رسیدم با خود گفتم تا کسی از آمدنت با خبر نشده، بهتر است به نذر خود وفا کنی. ولی من سامرا را ندیده بودم و با کسی آشنایی نداشتم، بر چهارپای خود سوار شدم و می ترسیدم اگر از خانۀ او خبری بپرسم دچار گرفتاری شوم. زیرا از ظاهر من نصرانیت آشکار بود و طلبیدن من مشهور. عنان چهارپا را از دست رها کردم تا به هرطرف که می خواهد برود. وحیران نمی دانستم به کجا مرا می برد! تا آنکه به در خانه ای رسیده، ایستاد و هرچه کردم قدم از قدم بر نداشت. شخصی رسید، از او پرسیدم این خانۀ کیست؟ گفت: این خانه علی بن محمّد الرضا ـ علیهما السلام ـ است، باخود گفتم الله اکبر، این یک علامت است. لحظه ای توقف کرده بودم که خادمی بیرون آمده گفت: یوسف بن یعقوب توئی؟ گفتم: بلی، فرمود: داخل شو و در این دهلیز بنشین. گفتم الله اکبر، این نشانۀ دیگر، نام من و نام پدر مرا چگونه می دانست؟ حال آنکه در این شهر کسی مرا نمی شناسد! آنجا نشستم، خادم آمد و گفت: صد دیناری که در آستین داری بده. دادم و با خود گفتم: الله اکبر، این دلالت سوم.

بعد از لحظه ای مرا طلب نمود، دیدم امام – علیه السلام – تنها نشسته است، چون مرا دید فرمود: خاطر جمع کردی؟ گفتم: بلی، فرمود: وقت آن نشده که بدین اسلام باز گشت نمائی؟ گفتم: دیگر احتیاج به دلیلی نمانده اگر کسی دلیلی خواهد. آن حضرت فرمود: هیهات تو مسلمان نخواهی شد و از اسلام نصیبی نداری لیکن پسرت مسلمان می شود واز شیعیان ما خواهد بود، ای یوسف جمعی را گمان این است که دوستی ما نفع نمی کند، بخدا که دوستی ما نافع ترین چیز است. برو که از متوکل به تو مکروهی نمی رسد.

من به خدمت متوکل رفتم و به خیر و خوبی از او خلاص شدم. هبه الله گوید که بعد از مدتی پسرش را دیدم که شیعه شده بود و از اکثر شیعیان در اخلاص بیشتر و در اعتقاد و محبّت از ایشان در پیش. به من خبر داد که پدرم بر دین نصاری بود که از دنیا رفت و مرا بعد از پدر دولت ایمان نصیب شد.(۲)

افرادی که در عراق زندگی می کنند کراراً مشاهده کرده اند که یهودی و نصرانی به حرم حضرت عبّاس – علیه السلام – می آیند و حاجت خود را می گیرند و این در حالی است که اعتقادی به ابالفضل – علیه السلام – ندارند!

یکی از کسانی که خود شاهد کرامات حضرت عبّاس – علیه السلام – بود نقل می کند: شب جمعه وارد کربلا شدیم. اول به حرم حضرت عبّاس – علیه السلام – رفتیم. دیدیم زن دیوانه عربی را با زنجیر به ضریح بسته اند و او مثل حیوانات درنده به مردم حمله می کند، مرد عربی هم ایستاده، می گوید: «یابُوفاضل ، یابوفاضل» چیزی هم به عربی میگوید .

نزد کفشدار حرم که از دوستانم بود آمدم و از او سؤال کردم: قضیه چیست؟ او گفت:ابالفضل از این مشتری ها زیاد دارد، این عرب، شوهر این زن است، زن دیوانه شده، اورا خدمت ابالفضل آورده و به ایشان عرض می کند: زود تا فردا صبح او را شفا بده، اگر شفا ندادی من میدانم با پدرت علی چه کار کنم .

گفتم: عجب بی ادب است !

گفت: نه! نه! اینها این طور حرف می زنند و حاجتشان را هم می گیرند، اگر باور نداری فردا صبح بیا.

صبح بعد از نماز با عجله آمدم به حرم حضرت عبّاس – علیه السلام – دیدم از زنجیرها خبری نیست، زن شفا پیدا کرده و خوب شده، در مقابل ضریح نشسته و با حضرت راز و نیاز میکند. پیش کفشدار آمدم. گفت: نگفتم فردا صبح بیا! می خواهی چیزی بگویم تعجب کنی؟ این دو زن و مرد سنّی هستند، اینجا آمده می گویند: اگر شفا ندهی شکایتت را به پدرت علی خواهیم کرد! و حضرت ابالفضل – علیه السلام – دست رد به سینه اش نمی زند.

محبّت اهل بیت – صلوات الله علیهم اجمعین – خود موضوعیّت دارد. خدا می توانست به جای اینکه بگوید: به اهل بیت محبت کنید، بگوید: اهل بیت را اطاعت کنید (البته دستور به اطاعت از اهل بیت نیز بطور جداگانه در جای خود مطرح شده است). آنچه مهم است این است که خود محبت – جدا از بحث عمل – ارزش دارد، یعنی دلمان باید در دریای محبت امیرالمؤمنین – صلوات الله علیه – بتپد، وقتی نام مقدّس حضرت صدّیقه کبری را می شنویم، باید در قلبمان تغییر حالت احساس کنیم . ما وقتی نام فرزند خود را می شنویم حالتی در قلب خود حس می کنیم که با شنیدن نام فرزند دیگری این احساس را نداریم، به این حالت محبت می گویند. باید شدید تر از این حالتی که برای فرزندمان به ما دست می دهد با شنیدن نام اهل بیت علیهم السلام به ما دست دهد.

محبت اهل بیت یک تکلیف است، اطاعت اهل بیت هم یک تکلیف است. هردو مستقلاً موضوعند و هردو مطلوبِ شارع، یعنی خداوند ، و هردو تکلیف شرعی اند. آیا اگر کسی نماز نخواند، می تواند بگوید: نماز نخواندم دیگر روزه به دردم نمی خورد؟ روزه را باید بگیرد ، نماز را هم باید قضا کند. حال قبول شود یا نشود، مربوط به اخلاص او در انجام عمل است. هیچ عملی از اعمال واجب ربطی به دیگری ندارد به حیثی که با ترک یکی باقی را هم ترک کند.

بنابراین، محبت اهل بیت – یعنی نفس دوست داشتن اهل بیت – واجب است.

به چه میزان ؟

به همان میزان که پیغمبر خدا – صلی الله علیه و آله و سلم – فرمودند: هیچ بنده ای ایمان نیاورده است و ایمان نخواهد آورد مگر این که (کارش در محبت به جائی برسد که) مرا از خودش بیشتر دوست بدارد , فرزندان مرا از فرزندان خودش و اهل بیت مرا از اهل بیت و عترت خودش بیشتر بخواهد.(۳) ( یعنی اهلبیت را دوست بدارد بیش از آن مقداری که به فرزند خود محبّت دارد و این واجب شرعی است.) .

شیعه و سنی از پیغمبر – صلی الله علیه و آله و سلم -روایت کرده اند:

« أوّلُ ما یُسئلُ عَنهُ العَبدُ حُبُّنا أهلَ البَیتِ » (۴)

اولین چیزی که فردای قیامت از مردم سؤال می کنند؛ محبّت ما اهل بیت است.

اگر محبت اهل بیت واجب نیست چرا از آن سؤال خواهند کرد؟

«واجب» یعنی : آن چیزی که خدای متعال راضی نیست بنده ترک کند و اگر آنرا ترک کرد مؤاخذه خواهد شد. پس محبت اهل بیت واجب است.

در این بحث خیال داریم بگوییم: نه تنها محبت اهل بیت واجب است بلکه اوجب واجبات است. نباید آنرا با نماز و روزه قیاس کرد.

بر چه اساسی؟

اکنون روایت آنرا بیان خواهیم کرد؛ روایت مفصل است اما یک بخش آن محلّ بحث ماست. (+)

عَن الباقر – علیه الصلوهو السلام -: « بُنِیَ الاسلامُ علی خَمس ٍ : الصَلاهِ وَ الزکوهِ وَ الصَومِ وَ الحجِّ وَ الولایَهِ وَ لَم یُنادِ بِشَی ءٍ کما نُودِیَ بِالولایَهِ »(۶)

باقر العلوم – سلام الله علیه – فرمودند : اسلام بر پنج پایه استوار است : یکی نماز است ؛ یکی روزه است ؛یکی حجّ است ؛ یکی زکات است ؛ (بعد فرمودند:) به هیچ چیز دعوت نشده آنگونه که به ولایت دعوت شده است.

یعنی این ولایت نه تنها با چهار امر قبل بلکه با هیچ چیز قابل مقایسه نیست، و ما نودی بشیء (نکرۀ واقع در سیاق نفی، مفید عموم است) به همین دلیل هیچ چیز قابل مقایسه با ولایت نیست.

دو مطلب در روایات شیعه به وفور به چشم می خورد، که فوق حدّ تواتر از ائمّه ما به ما رسیده است. هردو مطلب فوق العاده است و چون ما سرّ آنرا نمی دانیم ، به این دو امر که می رسیم توقف می کنیم و دچار تردید می شویم .

امر اوّل؛ خدای متعال ما را برای عبادت خلق کرده است، اگر کسی تمام عبادات جنّ و انس را انجام بدهد، حتی به فرموده امیرالمؤمنین علیه السلام عبادات هفتاد و دو پیغمبر در نامۀ عملش نوشته شود، ولی محبّت به اهل بیت پیغمبر و اعتقاد به امامتشان نداشته باشد خدای متعال از او نخواهد پذیرفت .(۷)

چرا؟سرّ این مطلب چیست؟

خدا از بندگان نماز می خواهد، این بندۀ خدا نماز خوانده است. روزه می خواهد، او روزه گرفته است. حجّ می خواهد، رفته است، زکات می خواهد، داده است، انفاق می خواهد، انجام داده است. هرچه خدا فرموده او انجام داده است. حال اگر محبّتی نسبت به علی علیه السلام نداشته باشد چه مشکلی به وجود می آید؟ چرا بیان شد هیچ چیز از او قبول نیست؟! چرا در کتب شیعه روایت شده که اگر کسی همۀ عبادات را انجام دهد، ولایت اهل بیت پیغمبر را دارا نباشد، هیچ چیز از او پذیرفته نیست؟!

ما قصد داریم به بیان چند روایت از روایات عامّه بپردازیم تا روشن شود که این سخن، سخن شیعه به تنهایی نیست، و این حرفی نیست که فقط شیعه به آن منفرد باشد. این مطلب را خاتم الانبیاء (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده اند و روات و محدثین فریقین – یعنی شیعه و عامّه – از پیغمبر نقل کرده اند.

در دو کتاب مناقب خوارزمی و مناقب ابن مغازلی روایات فراوانی با این مضمون وجود دارد که همه تأکید بر این مطلب دارند :«هیچ عبادتی بدون محبّت و اعتقاد به ولایت و امامت ائمّه قبول نیست». برای نمونه به بیان دو روایت از این دو کتاب میپردازیم. (البته در سایر کتب روایی اهل سنت احادیثی با این مضمون فراوان موجود می باشد.)

روایت اوّل ؛

قال النبیّ -صلی الله علیه و آله و سلم- : «إلزَمُوا مَوَدّتَنا أهلَ البیَتِ ، فَإنّهُ مَن لَقِیَ اللهَ تَعالی -وَ هُوَ یَوَدّنا- دَخَلَ الجَنّهَ بِشَفاعَتِنا فَوَ الذی نَفسی بِیَدِه لا یَنتَفِعُ عَبدٌ بِعَمَلِه الّا بِمَعرِفه حَقّنا وَ وِلایَتِنا»(۸)

ملازم و همراه محبت ما اهل بیت باشید، چون اگر کسی درقیامت خداوند را در حالی ملاقات کند که به ما محبت دارد (مودت و دوستی ما را دارد) با شفاعت ما داخل در بهشت می شود، قسم به آن خدایی که جانم در دست اوست، هیچ بنده ای از هیچ عمل و عبادت خود سودی نخواهد برد مگر اینکه معرفت به حق ما و ولایت ما داشته باشد.

صریح در دوایت ذکر شده است . «إلزموا مودتنا» یعنی هیچ وقت دست از محبت ما بر ندارید و همیشه ملازم با محبت ما باشید. یعنی در هر حالی چه در فقر چه در غنا، چه در سفر چه در خانه، اگر مقامی به شما روی آورد، یا اگر در جامعه بی اعتبارشدید، باز هم محبت به اهل بیت داشته باشید. هیچوقت از محبت ما جدا نشوید.

اما روایت دوم باز هم در مناقب خوارزمی سنی است؛

عَن النَّبی -صَلّی الله عَلیه وَ آله و سَلّم-: « یا عَلی ! لَو أنّ عَبداً عَبَدَ اللهَ تَعالی مِثلَ ما قامَ نُوحُ فی قَومِهِ وَکانَ لَهُ مِثلُ اُحُدٍ ذَهَباً فَأنفَقَهُ فی سَبیلِ اللهِ ثُمّ مُدّ فی عُمرِهِ حَتّی حَجّ ألفَ عامٍ عَلی قَدَمَیه ثُمّ قُتِلَ بَینَ الصّفا وَالمَروَهِ مَظلوماً ثُمّ لم یُوالِک -یا علی- لَم یَشُمّ رائِحَهَ الجَنّهَ وَ لَم یَدخُلها » (۹)

علی جان! اگر کسی به اندازۀ عمر نوح بندگی خدا کند[نه شصت سال و هفتاد سال] و به اندازۀ کوه احد طلا داشته باشد و همه را در راه خدا انفاق کند[نه صد دینار و هزار دینار] و آن قدر عمرش طولانی شود که هزار سفر پیاده به حجّ مشرّف شود [نه یک سفر و دو سفر] و آخر عمر هم مظلومانه کشته شود، ولی ولایت تو را نداشته باشد، بوی بهشت به مشامش نمی رسد و داخل دربهشت نخواهد شد.

روایت دیگری هم در مناقب خوارزمی هست که در ذیل روایت آمده است، پیغمبر خدا فرمودند: «وَلا یَقبَلُ اللهُ ایمانَ عَبدٍإلّا بِولایَتهِ والبَرائَهِ مِن أعدائِهِ» (۱۰)

خدا [نه عمل بلکه] ایمان هیچ بنده ای را قبول نمی کند، مگر با پذیرش ولایت امیرالمؤمنین و برائت از دشمنان ایشان.

یعنی روز قیامت از بنده سؤال خواهند کرد: در کنار «لا اله الا الله»، امیرالمؤمنین را هم قبول داری؟ اگر پاسخ منفی باشد توحید او را هم نخواهند پذیرفت. علّت را بیان خواهیم کرد تا برهان مطلب را بیابیم و وقتی فهمیدیم، از خداوند کمک بخواهیم تا در همۀ شرایط در محبت و ولایت اهل بیت علیهم السلام ثابت قدم باشیم و ذرّه ای محبت به کسانی که این مقام را دارا نیستند و این ولایت و محبت را دارا نیستند، نداشته باشیم.

انسان وقتی چیزی را شناخت، قدرش را خواهد دانست، و وقتی به ارزش آن پی برد در حفظ و نگهداری آن بیشتر و بهتر خواهد کوشید. وقتی فهمیدیم محبّت اهل بیت در نظام خلقت چه میکند و نسبتش با عبا دات ما چیست، شب و روز مراقب آن خواهیم بود. واین فرمایش امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف است که فرمودند:

« فَلیَعمَل کُلُ امرِءٍ مِنکُم ما یقربُ بِهِ مِن مَحَبّتِنا » (۱۱)

تک تک شما مکلفید کاری کنید که محبتتان نسبت به ما زیاد شود و به محبت ما(و ولایت ما) نزدیک شوید. (چون اساس دین است.)

گناه بد است و در این شکّی نیست و گناه کبیره بدتر، و بدتر از بدتر اصرار بر گناه کبیره است. اما همه گناهان قابل حل هستند، غیر از شرک. «إِنَّ اللَّهَ لَا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ لِمَنْ یَشَاءُ»(۱۲) اگر کسی مشرک شد خدای متعال او را نمی آمرزد. بدعت در دین شرک است. با حکم خدا مخالفت کردن شرک است.

«لاتکوانوا مِنَ المُشرکینَ ـ مِنَ الّذینَ فَرّقُوا دینَهُم وَ کانُوا شِیَعاً، کُلّ حِزبٍ بِما لَدَیهم فَرحون» (۱۳)

یعنی: هرگز از فرقۀ مشرکان نباشید، از آن فرقه نباشید که دین خود را متفرق و پراکنده ساختند و از هوای نفس و خود پرستی فرقه فرقه شدند و گروهی به اوهام و عقیده و خیالات فاسد خود دلشاد بودند.

فرقه در دین درست کردن، شرک است و آمرزیده نخواهد شد.

«إنّ اللهَ لا یَغفِرُ أن یُشرِکَ بهِ وَ یَغفِرُ ما دُونَ ذلک لِمن یَشاءُ»(۱۴)

خداوند شرک به او را نخواهد بخشید، اما پایین تر از شرک را می بخشد.

برای چه کسی؟

برای هرکس که بخواهد.

آیا خدا برای عدّه ای خواص تبعیض قائل میشود ؟

خیر، میزانی در بین است که این میزان را خود خدا معرفی می کند:

«و إنّی غَفّارٌ لِمَن تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمّ اهتَدی» (۱۵)

من آمرزنده ام، (نه برای همه) برای کسیکه توبه کرده باشد، و ایمان هم آورده، عمل صالح هم کرده

هنوز کم است؟ در اینجا از «واو»برای عطف افعال استفاده شده «تاب و آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً» امّا در مورد چهارم بجای واو از ثمّ استفاده شده و سبک عوض میشود. ثمّ هم برای عطف استفاده می شود، ولی زمانی از ثمّ استفاده می کنند که بخواهند امری را که رتبتاً یا لفظاً یا زماناً نسبت به ما قبل تأخّردارد، بر ما قبل عطف بگیرند. یعنی مطلبی تمام شده می خواهند بگویند و اما بعد، میگویند: ثمّ.

«ثمّ اهتدی»: توبه کرده باشد، ایمان هم آورده باشد، عمل صالح هم انجام داده باشد، سپس هدایت شده باشد.

آیا میشود کسی هم توبه کرده باشد، هم ایمان هم آورده باشد، هم عمل صالح هم انجام داده باشد، ولی این فرد گمراه باشد؟!

قرآن میگوید: بله.

اگر کسی مرتکب شرک شود آمرزیده نمی شود، اگر گناهی کمتر از شرک انجام دهد طبق آیۀ بالا بخشیده خواهد شد، اما بر مبنای هدایت، نه بر مبنای توبه، و ایمان، و عمل صالح.

کسی که توبه کند، ایمان بیاورد، عمل صالح انجام دهد، طبق آیه قرآن در صورتی به مقصد می رسد که مهتدی باشد.

اگر شما برای رفتن به مقصدی ماشین داشته باشید به تنهایی کافی نیست، بلکه باید در جادّه اصلی حرکت کنید. نماز، روزه، توبه، ایمان و عمل صالح همه وسیله ای برای رسیدن به بهشت است. اما جادّه اصلی که با این وسیله ها در آن می توان به بهشت رفت صراط مستقیم است. «إهدنا الصراط المستقیم»(۱۶) برای مهتدی شدن باید در صراط مستقیم حرکت کرد.

اگر شما همۀ وسیله ها ـ یعنی توبه و ایمان و عمل صالح ـ را در اختیار داشته باشید اما در صراط مستقیم نباشید به جاده ای خواهید رفت که سر از جهنّم در می آورید.

صراط مستقیم چیست؟

حاکم حسکانی سنّی در «شواهد التنزیل» ، مرحوم بحرانی در «غایه المرام» از طریق شیعه و سنّی و همچنین در «تفسیر برهان» و مرحوم شرف الدین در «تأویل الآیات الظاهره فی فضائل العتره الطاهره» از پیغمبرصلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده اند:

صراط مستقیم یعنی ولایت محمّد وآل محمّد (۱۷)

پس توبه ایمان و عمل صالح وسیله اند به شرطی که در جادّه ای قرار بگیرند که به بهشت منتهی میشود و آن «صراط مستقیم»است. صراط مستقیم را هم شیعه هم سنی از پیغمبر نقل کرده اند که عبارت از ولایت و محبّت امیر المؤمنین و اهل بیت آن حضرت علیهم السلام است.

نتیجه : خداوند گناهان کمتر از شرک را می آمرزد،برای کسانیکه بخواهد.

ـ برای چه کسی می خواهد؟

ـ برای کسیکه توبه کرده باشد، ایمان هم آورده باشد، عمل صالح هم انجام داده باشد، در جادّه هدایت هم باشد.

ـ جادّۀ هدایت چیست؟

ـ جادّۀ هدایت؛ محبّت و ولایت امیرالمؤمنین و اهل بیت آن حضرت است. یعنی خدا گناهان کمتر از شرک را فقط برای شیعه می بخشد.

اگر کسی ولایت و محبّت اهل بیت را ندارد، هر عبادتی که انجام بدهد از او قبول نیست چون در جادّۀ هدایت نیست. و اگر کسی به عکس باشد، یعنی محبّت و ولایت امیر المؤمنین را داشته باشد و گناه هم کرده باشد، قرآن صریح می فرماید: «یَغفِرُ ما دُونَ ذلک لِمن یَشاءُ». خدا گناهان پایین تر از شرک را برای شیعیان می بخشد.

مطالبی که در این مقاله ارائه شد با برهان نقلی بود. در مقالات بعدی با برهان عقلی بیان خواهیم کرد که چرا با محبّت امیرالمؤمنین هر گناهی آمرزیده می شود و بدون محبّت و ولایت امیرالمؤمنین انسان اصلاً راهی به بهشت ندارد.

————
پاورقی
۱. سورۀ شوری، آیۀ۲۳.
۲. بحارالانوار ج۵۰، ص۱۴۴، ح۲۸.
۳. قال رسول الله –صلی الله علیه وآله وسلم – :لا یؤمن عبد حتی أکون أحب إلیه من نفسه وعترتی أحب إلیه من عترته وأهلی أحب إلیه من أهله وذاتی أحب إلیه من ذاته .(علل الشرایعج۱،ص۱۴۰،ح۳ و امالی صدوق ص۳۳۴، مجلس۵۴ ، ح۴. بحارالانوار ج۱۷، ص۱۳، ح۲۷، ص۷۵، ح۴. احقاق الحقّ ج۹، ص۳۹۲، س۷ و ج۱۸، ص۴۸۵، ح۶۲.)
۴. بحارالانوار ج۷، ص۲۶۰، ح۸ و عیون اخبار الرضا ج۲ف ص۶۲، ح۲۵۸.
۵.
۶. اصول کافی ج۲، ص۱۸، ح۱و۳ وبحارالانوار ج۶۸، ص۳۲۹، ح۱.
۷. بحارالانوار ج۲۷، ص۱۹۶، ح۵۷ و جامع الاخبار ص۵۰۴ ،ح۴.
۸. محاسن ج۱، ص۶۱، ح۱۰۵ و مستدرک الوسائل ج۱، ص۱۵۱، ح۷. بحار ج۲۷، ص۹۰، ح۴۵ و الغدیر ج۲، ص۴۲۴،س۴. مجمع الزوائد ج۹، ص۱۷۲ و ینابیع المودّه ج۲، ص۳۵۷، ح۲۲ و ج۲، ص۳۶۵، ح۴۱. جواهرالعقدین ج۲ ، ص۲۵۱.
۹. بحارالانوار ج۲۷، ص۱۹۴، ح۵۳ و ج۳۹، ص۲۵۶، ذیل ح۳۱. مناقب خوارزمی ص۶۷، ح۴۰. الغدیر ج۲، ص۴۲۴،س۱۳. ینابیع المودّه ج۲، ص۲۹۳، ح۸۴۵.
۱۰. بحارالانوار ج۲۶، ص۲۲۹، س۱۰. ینابیع المودّه ج۱، ص۳۶۴، س۵. مناقب خوارزمی ص۳۳، س۱.
۱۱. بحار ج۵۳، ح۱۷۴ و احتجاج ج۲، ص۵۹۹، س۱۲.
۱۲. سورۀ نساء، آیۀ۴۸ و ۱۱۶.
۱۳. سورۀ روم، آیۀ۳۱و۳۲.
۱۴. سورۀ نساء، آیۀ۴۸ و ۱۱۶.
۱۵. سورۀطه ،آیۀ۸۲ .
۱۶. سورۀ الحمد،آیۀ۵.
۱۷. شواهد التنزیل ج۱، ص۷۴، ح۸۶ و غایهالمرام ج۳، ص۴۷، ح۱۶. تفسیر برهان ج۱، ص۲۵۱ح ۳۷و۳۸، تأویل الآیات ج۱،۲۸،ح۱۱.

منبع: خبازیان و…

 

۰ دیدگاه

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *