برخی از اصحاب ائمه معصومین در اثر همنشینی با آن انوار مقدسه یا عنایت ویژه ایشان، چشم بصیرتشان باز و به بخشی از علوم منایا و بلایا آگاهی پیدا کرده بودند که در ادامه به برخی اشاره میشود.
چشم بصیرت ابوهارون مکفوف
ابوبصیر گوید: با امام باقر(علیهالسلام) وارد مسجد شدیم و مردم در حال رفتوآمد بودند. حضرت فرمود: از مردم بپرس که مرا میبینند؟
به هرکس برخورد کردم، پرسیدم: آیا اباجعفر را دیدهای؟ و همه پاسخشان منفی بود، درحالیکه حضرت کناری ایستاده بودند!
تا اینکه ابوهارون مکفوف وارد مسجد شد، حضرت فرمود: از او بپرس! پرسیدم: اباجعفر را دیدهای؟ گفت: مگر آن آقایی نیست که آنجا ایستاده است؟!
گفتم: [تو که نابینا هستی] چگونه فهمیدی؟! گفت: «وَ كَيْفَ لَا أَعْلَمُ وَ هُوَ نُورٌ سَاطِعٌ»
الخرائج و الجرائح (راوندی)، ج۲، ص۵۹۶
بازشدن چشم دل ابوبصیر به حاجیان
ابوبصیر به حضرت باقر علیهالسلام عرض کرد: «مَا أَکْثَرَ الْحَجِیجَ وَ أَعْظَمَ الضَّجِیجِ» چقدر حاجی زیاد است و صدای دادوفریاد همهجا را فرا گرفته است و عظمت بخشیده است!
حضرت فرمودند: «بَلْ مَا أَکْثَرَ الضَّجِیجَ وَ أَقَلَّ الْحَجِیجَ» بلکه چقدر فریادها زیاد است و حاجیان کم!
آیا میخواهی به صدق آنچه که گفتم پی ببری و مطلب برایت عین الیقین شود؟
پس حضرت دست مبارک را بر چشمانم کشید و دعاهایی خواند، پس نور چشمانم برگشت و چشم بصیرت نیز یافتم! حضرت فرمود: ای ابوبصیر به حاجیان نگاه کن. نگاه کردم و اکثر مردم را بهشکل میمون و خوک دیدم، «وَ الْمُؤْمِنُ بَیْنَهُمْ کَالْکَوْکَبِ اللَّامِعِ فِی الظَّلْمَاءِ» مؤمنین بین جمعیت مانند ستارگان درخشان در شب تاریک میدرخشیدند.
ابوبصیر عرض کرد: درست میفرمایید مولای من، چقدر حاجیان کمند و ضجهها زیاد.
پس دوباره حضرت دعاهایی خواند و نابینا شد، پس فرمود: ای ابابصیر، ما نسبت به بینایی تو بخیل نیستیم، و خداوند هم به تو ظلم نکرده که [اواخر عمر] نابینایی را برایت اختیار کرده است، ما از فتنه مردم بر خودمان میترسیم، از اینکه فضل پروردگار بر ما را نادیده گرفته و ما را ارباب خود بدانند؛ درحالیکه ما بنده او هستیم و از عبادت او روی بر نمیگردانیم.
مناقب (ابنشهرآشوب)، ج۴، ص۱۸۴ و عنه بحار الانوار، ج۴۶، ص۲۶۱
۰ دیدگاه