تمسخر ؛ سوءظنّ ؛ تجسّس ؛ غیبت ؛ عُجب
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (۱۰)
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسی أَنْ یَکُونُوا خَیْراً مِنْهُمْ وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسی أَنْ یَکُنَّ خَیْراً مِنْهُنَّ وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإیمانِ وَ مَنْ لَمْ یَتُبْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ (۱۱)
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحیمٌ (۱۲)
یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثی وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ (۱۳) حجرات۴۹
آیا اخوت و برادری جسمانی با اهمیتتر است یا اخوت ایمانی که رسول اکرم فرمود: انا و علی ابوا هذه الامة؟
همان مقدار که روح بر جسم برتری دارد، پدر روحانی بر پدر جسمانی برتری دارد.
دو برادر جسمانی، فقط در گذرگاههایی با هم اشتراک داشتهاند، هر دو از پشت یک پدر و از رحم یک مادر متولد شدهاند؛ ولی اشتراک دو برادر ایمانی تمام حقایق عالم را فرا میگیرد، در توحید و نبوت و… مشترکند.
پس باید آداب بین دو برادر را رعایت کنید تا به کمال برسید و مورد ترحم خداوند؛ اولین مصداق، کنترل زبان. همدیگر را مسخره نکنید، شاید آنهایی که مورد استهزا قرار گرفتهاند، بهتر از شما باشند! و چون این صفت در بین زنان بیشتره، اختصاص داده شده به ذکر…
و لا تلمزوا انفسکم؛ خودتان را هم عیب نکنید، دو معنا احتمال دارد: اول: خدا به کسی که مسخره میکند میفرماید خودتو مسخره نکن. دوم: چون مؤمنین کنفس واحده، پیامبر: مثل دانههای شانه؛ سعدی: بنیآدم اعضای یکدیگرند… یعنی تو که به برادر مؤمنت اهانت میکنی، داری به خودت جسارت میکنی!
و لا تنابزوا بالالقاب؛ فلانی اره، فلانی دنبه و…
سوءظنّ
اجتنبوا کثیرا من الظنّ؛ سوءظنّ به برادر مؤمنتان نبرید.
یک زمانی، تشکهای مدرس ما را شسته بودند، رویهها رو عوض کرده بودند و…، ابر بعضی تشکها خیس، یک عده بزرگان آمده بودند داخل همین اتاق ما، یک آقایی معروف بود که پروستات داره، تا از جا حرکت کرد، قسمت نشیمنگاهش تر بود، لباسهایش هم کذلک، افراد هم محترم بودند، به شدت خودشان را گرفتند که چیزی نگن، بعد متوجه شدیم که ابر داخل تشک هنوز تر بوده، پرس شده، نم زده بالا!
[امیرالمؤمنین علیهالسّلام: ضع امر اخیک علی احسنه حتی یأتیک منه ما یغلبک و لا تظنن بکلمه خرجت من اخیک سوء و انت تجد لها فی الخیر محملا. سفینه، ج۲، ص۱۱۰]
ببینید: سوءظن ممنوع، تجسس ممنوع
ببینید: بحث جامع غرور و عجب و تکبر
تجسّس
و لا تجسّسوا؛ تجسس از اوضاع داخلی و زندگی شخصی یک شخص حرام است، من حق ندارم در امور شخصی دیگران دخالت کنم، از درز در نگاه کنم و…
¶ یک زنی از خادمش تشکر کرد که تو مدتی است خادم ما هستی و من بعضی اوقات کملباسترم، یک دفعه در رو باز نکردی که با وضع نامناسبی از من روبهرو بشی! گفت: بله بله، ما همین جوریم، اول از جاکلیدی نگاه میکنم، اگه نامناسب بود نمیام!
حالا که الحمدلله از سماء و ارض همهجا تجسس میبارد، آدم به ستاره هم نمیتواند اعتماد کند که آیا ستاره است یا چیز دیگر!
امیرالمؤمنین ع: آنچه را که نمیخواهی کسی بداند، اصلا انجامش نده. در احوال آخرالزمان داره: بند کفش انسان از ما وقع منزل به او خبر میدهد!
البته برادر باید از حال برادرش خبر داشته باشد که مشکلی دارد یا خیر. اینجا جای لا تجسسوا نیست، جای تعاون و همکاری است. در امور شخصی، سخنانش رو نباید گوش بدی، نباید ازش عکس برداری و…
¶ [ابن ابی الحدید- عبد الرحمن عوف نقل نموده که من با عمر شبی نزدیک خانهای رسیدیم، چراغی میسوخت و آوازی از آنجا بیرون میآمد. عمر گفت: خانه کیست؟ گفتم: خانه امیهبنربیعه. پس به بالای دیوار برآمدیم و تفحص نمودیم، دیدیم امیه با یاران مشغول خوردن خمر بودند، عمر ایشان را نهی و تهدید نمود ایشان گفتند: ای عمر، ما یک فعل منکر نمودیم، و تو چهار فعل منهی مرتکب شدی:
- به تجسس اقدام نمودی و حال آنکه حق سبحانه فرماید (وَ لا تَجَسَّسُوا).
- آنکه از درب خانه داخل نشدی بلکه از بالای دیوار آمدی و خدای تعالی فرمود (و لا تؤتوا الْبُیُوتَ مِنْ ظُهُورِها … وَ أْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها).
- بدون اذن صاحب خانه داخل شدی و خدای تعالی فرموده (لا تَدْخُلُوا بُیُوتاً غَیْرَ بُیُوتِکُمْ حَتَّی تَسْتَأْنِسُوا)
- آنکه سلام بر ما نکردی و مخالفت قول خدای تعالی نمودی که (فَإِذا دَخَلْتُمْ بُیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلی أَنْفُسِکُمْ) [اهلها] عمر بعد از استماع این قول خجل شده از آنجا بیرون آمد. شرح نهج، ج۱۲، ص۱۷-۱۸]
غیبت
و لا یغتب بعضکم بعضا؛ غیبت نکنید…؛ وقتی انسانی بمیرد و گربهای صورت او را بدرد و چرک و خون بیرون بزند، او خودش که نمیتواند از خودش دفاع کند، وقتی پوست او جمع شد، معایب زیرش آشکار میشود؛ اگر در حضور زید مطلبی را بگویید، از خودش دفاع میکند و توضیح میدهد و… ولی اگر پشت سرش غیبت کنی، مثل انسان مرده، نمیتواند از آبروی خودش دفاع کند. اگر در عالم معنا، چشم برزخی پیدا شود، حقیقت غیبت همین است.
غیبت از سلمان
سلمان، خازن بیت المال بود (البته پیامبر نمیگذاشتن چیزی در بیت المال بماند). دو نفر آمدند تقاضای کمک و حوالهای از بیتالمال کردند، پیامبر به سلمان فرمود: برو ببین اگر در بیت المال چیزی مانده به اینان بده، رفتند و دیدند چیزی نمانده، بین خودشان گفتند: اگر سلمان پایش به دریا برسد خشک میشود! آمدند خدمت پیامبر، حضرت: چقدر گوشت خوردید؟ گوشت نخوردیم! چرا شما گوشت مرده سلمان را خوردید، اشارهای کردند و حالت تهوع به آنها دست داد و تکههای گوشت از دهانشان بیرون ریخت! البته این را با چشم برزخی و مثالی دیدند. رسول الله میتواند هر نشأهای را به نشأۀ دیگر تبدیل نماید.
شیخ اشراق مراتب ضعیفۀ عالم مثال را به آینه تشبیه کرده، مثلا درباره وسعت قبر، روایاتی وارد شده در حالی که در ظاهر، میت در نهایت فشار است!
وقتی حاج علی بغدادی با حضرت بقیه الله تشریف میبردند به سمت حرم حضرت موسیبنجعفر ع جادهای بود که کنارش همه درختهای پرتغال بود! اما بعدش که تنها بر میگشت درختی وجود نداشت.
و ان جهنم لمحیطه بالکافرین؛ لکن احساس نمیشود، چون مربوط به نشأۀ دیگر است.
عجب و غرور و تکبر
یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثی وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ (حجرات۴۹، ۱۳) منظور از قیافههای مختلف این بوده که یکدیگر را بشناشند نه مثل دو تا کبوتر، شناسنامه افراد را سر انگشتشان قرار داده، اینها مایه افتخار نیست.
بر مال و جمال خویشتن غره مشو / کان را به شبی بردند و این را به تبی
کسی که اعلم است، اتقی است، کسی که خدا و نبی و… را بیشتر بداند، و به آن عمل کند، تقوای بیشتری دارد. ان الله علیم خبیر؛ همین تقوا را هم نباید وسیله عجب و افتخار قرار دهید، خدا میداند چه کسی میتواند این تقوا را نگه دارد!
پیامبر فرمود: دو نفر، یکی بهترین و یکی بدترین وارد مسجد میشوند، بهترین، بدترین بیرون میآید و بدترین، بهترین! اصحاب: چطور؟ حضرت: آن بهترین به خودش میبالد که منم که طاووس علیین شدم! آن بدترین میگوید: من چقدر بدبختم، همه از من بهترند و..
منشأ عجب و تکبر، جهل است، یک قرون داره، فکر میکنه چی خبره!
یکی قطره باران ز ابری چکید / خجل شد چو پهنای دریا بدید / بگفتا گر او هست، من کیستم / گر او هست حقا که من نیستم / چو خود را به چشم حقارت بدید / صدف در کنارش به جان پرورید
اگر انسان علم همه دنیا را هم داشته باشد، وقتی خدمت نوکران امام زمان برسد میبیند هیچی نمیدانسته! در خانۀ مور، شبنمی طوفان است. بزرگترن کوههای زمین، آن را از شکل کرویاش خارج نمیکند، چون مثل نسبت به حجم تمام دنیا، مثل دانههای پوست پرتغالاند.
یک منجمی زمان امیرالمؤمنین ع به حضرت توصیههایی کرد که فلان ساعت حرکت کنید و فلان ساعت نه و… حضرت سؤالاتی در علم هیئت از او پرسیدند و او عاجز ماند.
اصل تکبر، جهالت محض و اصل عجب، حماقت محض است. همه چیز از اوست، علاج عجب و تکبر اینست که انسان بفهمد هیچی نمیداند.
¶ مرحوم استاد ما آیتالله شیخ مجتبی قزوینی خیلی ساکت بودند، در ضمن جلسات متعددی مطالبی فرمودند که وقتی ما کنار هم قرار دادیم، این داستان در آمد: ایشان از نجف آمده بودند به قزوین، علما میآمدند و ایشان همه را مجاب میکردند، خبر دادند به آسید موسی زرآبادی که آشیخ مجتبی همه را ناکوت کرده! ایشان هم آمد به دیدن.
آشیخ مجتبی کجا بودید؟ نجف! چیکار؟ درس بخوانم! چیزی هم خوندی؟ بله فلان و فلان و… چیزی هم یاد گرفتی؟ بهترین کتابی که خواندی چی بوده؟ مثلا کفایه، بهترین بحثی که خوب خواندی و حاضر الذهنی چی بوده؟ فلان بحث، مطلب را بگو، گفت. آسید موسی گفت: نه، حرف استادت را نفهمیدی، استادت هم حرف کتاب را نفهمیده و صاحب کتاب هم اصل مطلب را درست نفهمیده، همه را ثابت کرد! چند تا مطلب دیگه هم پرسید و ثابت کرد که تو حرف استادت را نفهمیدی، استادت هم حرف کتاب را نفهمیده و صاحب کتاب هم اصل مطلب را نفهمیده، مردم هم دور و بر نچ نچ میکردند، این رفته نجف چکار میکرده؟!
دیگه چی خواندی؟ امثله، اونجا نوشته ضرب در اصل الضرب بود، پس الف و لامش کجا رفت؟ من موندم! یک وقت من از آشیخ پرسیدم قسم یعنی چه؟ شروع کرد به خندیدن، گفت این یکی از سؤالای آسید موسی از من بود!
خلاصه ثابت کرد که در هیچ زمینه هیچی نفهمیدم، آسید موسی بلند شد و رفت و من موندم چکار کنم، بعد دو سه روز به ذهنم رسید که برم از خود سید درس بگیرم، رفتم خدمت سید، چکار داری؟ آمدم از شما درس بگیرم؛ چیزی بلد نیستی! قبول دارم؛ اصلا آدم نیستی! قبول دارم؛ بیا چند روزی بیا یک معراج السعاده نراقی هم بیار روزی چند خطی درست بدم ببینم میشه چیزی یاد بگیری یا نه!! اینجوری گوش آدم رو میمالن، فوق کل ذیعلم علیم.
فقط یک نفر در عالم شکست علمی نمیخورد، کسی که بخواهد بدون هوا و هوس، از ولایت امیرالمؤمنین دفاع کند. روح القدس موظف است که اگر کسی حمایت کند از حریم ولایت، او را حمایت کند.
اجمالا عجب یعنی انسان از خودش خوشش بیاید، تکبر یعنی انسان خودش را بر دیگران برتر بداند.
یکی را دهی تخت و تاج و کلاه *** یکی را نشانی به خاک سیاه
یکی را برآری و شاهی دهی *** یکی را به دریا به ماهی دهی
یکی را برآری و قارون کنی *** یکی را به نانی جگر خون کنی
یکی را بر آری به تخت بلند *** یکی را نشانی به خاک نژند
نه با آن به مهر و نه با این به کین *** تو داناتری ای جهان آفرین
هر کس میخواهد به چیزی بنازد، فقط تکیه بر خدا؛ توکلت علی الحی الذی لا یموت … که این دعا چند نسخه دارد.
امیرالمؤمنین تشریح جنگ بصره که چه و چه میشود و هر کس این دعا را و بعد از آن ۱۳نام را .. از همه این بلیات محفوظ.
به امیرالمؤمنین: افلاطون گفته انسان در هر آنی در معرض ۱۰۰۰ حادثه ؛ حضرت: ففروا الی الله، بسم الله و بالله و من الله و الی الله و فی سبیل الله.
یا الله یا رحمن و یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک
السلام علیک یا اباعبدالله و علی الاواح المقدسة التی حلت بفنائک …
آیتالله سید محمود مجتهدی و…
۰ دیدگاه