اجبار در عمل به دستورات دین
برخی با استناد به این آیه، مدعی هستند که در دین اجباری نیست؛ بنابراین به هر یک از بخشهای دین که تمایل داشتیم ملتزم میشویم و به هر یک از بخشها که تمایلی نداریم ملتزم نمیشویم.
برخی دیگر نیز با استناد به این آیه درصدد نفی هرگونه عذاب و عقاب اخروی هستند و مدعی هستند که خداوند متعال فرموده: در دین اجباری نیست، به همین خاطر قرار نیست کسی عذاب شود.
عدهای نیز با استناد به این آیه در صدد نفی هرگونه الزام حکومتی نسبت به برخی مناسک دینی هستند.
ممکن است برخی افراد در یک نگاه ابتدایی و سطحی به آیه «لا اکراه فی الدین» برداشت کند که هیچگونه اجبار و اکراه و زوری در دین اسلام وجود ندارد و قرآن برای مسلمانان حقّ انتخاب قرار داده تا به هر بخشی از دین که دوست دارند عمل کنند و به بخشهایی که تمایل ندارند ملتزم نشوند! و هیچگونه عذاب اخروی نیز در انتظار ایشان نمیباشد!
و بالتالی این آیه هرگونه الزام حکومتی نسبت به مناسک دینی را نفی میکند و حکومتهای دینی باید اجازۀ زندگی آزادانه را به رعیّت خود بدهند.
وحالآنکه این نگرش کاملاً نادرست است؛ چراکه چنانچه بهتفصیل گذشت، این آیه بیانگر وجودنداشتن اجبار در اصل پذیرش دین است، نه در التزام به قوانین و احکام دین! روشن است که معقول نیست شخصی یک نظام اعتقادی را بپذیرد ولی به دستورات آن پایبند نباشد، چنانچه اگر ما وارد یک نظام حقوقی شویم و نسبت به قوانین و مقررات آن التزام نداشته باشیم، کاری عاقلانه بهنظر نمیرسد.
مثل فردی که تا به مدرسه نرفته کاملاً آزاد است؛ اما وقتی در مدرسه ثبتنام کرد، یکسری ترخیصها را از دست داده و ناگزیر است خود را با ضوابط آن مدرسه تطبیق بدهد، پس لازم است از جنبۀ ورود و خروج، حضور و غیبت، نظم و انضباط و غیره پیرو آییننامه کلاس و مدرسه عمل کند.
یا مثلاً فردی که ماشین میخرد، اگر بخواهد به میل خود، آزادانه و بدون توجه به تابلوهای راهنمایی و رانندگی و چراغ خطر و خطوط خیابانها رانندگی کند، توقعداشتن این نوع آزادی، رویاروی منافع سایر انسانها است.
بدیهی است احکام و دستورات اجباری فراوانی در مجموعه قوانین شریعت اسلام وجود دارد؛ مانند بحث حدود، قصاص، حجاب، معاملات و سایر وظایف فردی و اجتماعی و کسی که با اختیار پذیرای اسلام شد لازم است احکام آن را نیز پذیرا باشد.
اسلام در برابر ضایعشدن حقوق مسلمانان و حدود خودش بیتفاوت نبوده و برای افراد متجاوز، مجازات نقدی و غیرنقدی معیّن فرموده است، چنانچه همۀ نظامهای فکری برای خود یک نظام اجتماعی و سیاسی طراحی میکنند، چه اینکه بدون قوانین قضایی و انتظامی، اداره جامعه و تأمین امنیت اجتماع ناممکن خواهد بود.
به دیگر عبارت: گرچه در حیطۀ «عقیده» جبر و زور راه ندارد؛ اما در محدودۀ «عمل» نهتنها اجبار ممکن، بلکه ضروری است.
لوازم زندگی اجتماعی
انسان میتواند به بیابان رفته و بهتنهایی به هر شکل و سلیقهای که میپسندد زندگی کند اما با توجه به اینکه موجودی اجتماعی است و به ارتباط و تعامل با سایر همنوعان خود نیاز دارد، مجبور است در کنار بقیه افراد همانند یک خانواده زندگی کند! و این زندگی اجتماعی در کنار همۀ فوایدی که دارد، محدودیتهایی را برای انسان بهوجود میآورد؛ چون خاصیت زندگی دستهجمعی این است که هر فرد تا حدودی میتواند بر رفتار دیگران نیز نظارت داشته باشد؛ چراکه کردار افراد جامعه بر سرنوشت یکدیگر اثرگذار هستند و همین پیوستگی سرنوشتها به افراد جامعه حقّ نظارت بر افعال دیگران و امر به معروف و نهی از منکر را میدهد و بر منطق غلطِ چهاردیواری اختیاری خطّ بطلان میکشد.
چنانچه اگر چند نفر سوار کشتی شوند و یکی از ایشان شروع کند به سوراخکردن کشتی، طبیعی است که دیگران به او اعتراض کرده و جلوی این رفتار خطرآفرین او را خواهند گرفت و او حقّ ندارد بگوید: «من قسمت خودم را سوراخ میکنم و به دیگران ربطی ندارد»؛ زیرا کار او در غرقشدن دیگران نیز نقش دارد.
تفاوت گناه و جرم
از مطالب پیشگفته میتوان نتیجه گرفت که:
اگر خطای یک فرد (چه در عقیده چه در عمل) به زندگی فردی او محدود شده و ترکشها و اثرات منفیاش دامنگیر جامعه نشود، وی مرتکب «گناه» شده و در آخرت حسابرسی میشود.
اما اگر خطاکاری و ناهنجاریهای او به صحنه جامعه کشیده شده و اثرات نامطلوبی بر اجتماع بگذارد، علاوه بر گناه، «جرم» نیز محسوب شده و مجازات و جریمه دنیوی را در پی دارد.
و اینجا دیگر جای سکوت نیست و آحاد جامعه باید با رعایت مراتب، شخص خاطی را نهی از منکر کنند، چنانچه قرآن میفرماید: «وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» سوره آلعمران۳، آیه۱۰۴
۰ دیدگاه