معرفی حضرت فاطمه بنت اسد
فاطمه بنت اسد همسر حضرت ابوطالب و مادر امیرالمؤمنین بود. وی اولین زنی بود که با پیامبر از مکه به مدینه هجرت کرد.
زمانی که فاطمهبنتاسد مریض شد زبانش بند آمد، پس با اشاره به پیامبر وصیت کرد و حضرت قبول کردند.
روزی به پیامبر عرضه داشت: میخواهم این کنیزم را آزاد کنم! پیامبر فرمود: اگر این کار را انجام دهی، خدا به هر عضوش، عضوی از تو را از آتش آزاد میکند.
خبر وفات فاطمه بنت اسد
روزی پیامبر نشسته بودند، ناگهان امیرالمؤمنین گریان وارد شدند!
پیامبر: مَا یُبْکِیکَ؟ چرا گریه میکنی علی جان؟ حضرت: مَاتَتْ أمِّی فَاطِمَهُ، مادرم فاطمه از دنیا رفت!
پیامبر: وَ أمِّی وَ اللَّهِ، قسم بهخدا مادر من نیز بود.
کیفیت تجهیز فاطمه بنت اسد
سپس حضرت سریع بلند شدند و به خانۀ او رفتند، چشمشان که به جنازه آن بانو افتاد گریستند و به زنان فرمودند او را غسل دهند، و فرمودند: وقتی غسل تمام شد کاری انجام ندهید و مرا خبر کنید.
به پیامبر خبر اتمام غسل را دادند فَأَعْطَاهُنَّ أَحَدَ قَمِیصَیْهِ الَّذِی یَلِی جَسَدَهُ وَ أَمَرَهُنَّ أَنْ یُکَفِّنَّهَا فِیهِ، یکی از دو پیراهن خودشان را دادند تا آن مخدره را در آن پیراهن کفن کنند! و به مسلمین فرمودند: هرگاه دیدید کاری انجام دادم که تابهحال انجام ندادهام، علتش را از من بپرسید.
وقتی غسل و کفن ایشان تمام شد، حضرت آمدند و جنازۀ ایشان را بر دوششان تشییع کردند و تا کنار قبر، زیر جنازه بودند! سپس او را روی زمین نهادند و خود پیامبر داخل قبر رفته و خوابیدند، بعد بیرون آمدند و او را دفن کردند.
سپس، مدتی طولانی کنار قبرش با او نجوا میکردند و فرمودند: ابْنُکِ ابْنُکِ، بعد خارج شدند و قبرش را صاف کردند و کنار قبرش فرمودند: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْتَوْدِعُهَا إِیَّاکَ، بعد هم برگشتند.
علّت رفتار جدید و عجیب پیامبر
مسلمانان به حضرت عرض کردند: کارهایی از شما دیدیم که تابهحال انجام نداده بودید!
حضرت فرمود: امروز همسر نیکوکار ابوطالب را از دست دادم، او همیشه مرا بر خود و فرزندش مقدم میکرد! روزی دربارۀ قیامت صحبت میکردم و گفتم که مردم، عریان محشور میشوند، ایشان گفت: وَا سَوْأَتَاهْ، وای که چه زشت است انسان اینگونه در محضر پروردگارش حاضر شود! من ضمانت کردم که ایشان پوشیده مبعوث شود.
و دربارۀ فشار قبر سخن گفتم، ایشان گفت: وَا ضَعْفَاهْ، وای که چقدر انسان ضعیف است در آن لحظه! پس ضمانت کردم که خدا او را کفایت کند، ازاینرو او را با پیراهنم کفن کردم و در قبرش خوابیدم.
بعد از دفن، سؤالاتی را که از او میپرسیدند به او تلقین کردم! از خدایش پرسیدند، جواب داد، از پیامبرش پرسیدند، پاسخ گفت، از ولیّ و امامش پرسیدند، [ماند که چه جواب بدهد] پس گفتم: فرزندت فرزندت.
کافی، ج۱، ص۴۵۳
@
هنگامی که مادر امیر المؤمنین (فاطمه بنت اسد) از دنیا رفت، حضرت علی(علیهالسلام) در حالی که اشک از چشمان مبارکشان جاری بود، محضر رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) رسید.
پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) پرسیدند:
چرا اشک میریزی؟ خداوند چشمانت را نگریاند!
علی(علیهالسلام) : مادرم از دنیا رفت.
پیامبر(صلیاللهعلیهوآله): او مادر من هم بود و سپس گریه کرد. پیراهن و عبای خود را به علی(علیهالسلام) داد و فرمود:
با اینها او را کفن کنید و به من اطلاع دهید! پس از فراغ از غسل و کفن حضرت را در جریان کار گذاشتند آنگاه به محل دفن حرکت دادند.
رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) جنازه را تشییع کرد قدمها را با آرامی برمی داشت و آرام بر زمین میگذاشت. در نماز وی هفتاد تکبیر گفت. سپس داخل قبر شد و با دست مبارکش لحد قبر را درست کرد کمی در قبر دراز کشید و برخاست جنازه را در قبر گذاشت، خطاب به فاطمه فرمود:
فاطمه!
جواب داد:
لبیک یا رسول الله! فرمود:
آنچه را خدا وعده داده بود درست دریافتی؟
پاسخ داد:
بلی! خداوند شما را بهترین پاداش مرحمت کند.
حضرت تلقینش را گفت از قبر بیرون آمد. خاک بر قبر ریختند. مردم که خواستند برگردند دیدند و شنیدند رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) فرمود:
پسرت! پسرت!
پس از پایان مراسم دفن پرسیدند:
یا رسول الله! شما را دیدیم کارهایی کردی که قبلا با هیچکس چنین کاری نکرده بودی؟ لباس خود را به او کفن کردی با پای برهنه و آرام، آرام او را تشییع نمودی، با هفتاد تکبیر برایش نماز گزاردی در قبر وی خوابیدی و لحد را با دست خود درست کردی و فرمودی: پسرت! پسرت!
پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) فرمود:
همهاینها دارای حکمت است.
اما اینکه لباس خود را به او کفن کردم به خاطر این بود که روزی از قیامت صحبت کردم و گفتم: مردم در آن روز برهنه محشور میشوند فاطمه خیلی ناراحت شد و گفت: وای از این رسوایی! من لباسم را به او کفن کردم و از خداوند خواستم کفن او نپوسد و با همان کفن وارد محشر گردد.
و اینکه با پای برهنه و آرام او را تشییع کردم به خاطر ازدحام
فرشتگان بود که برای تشییع فاطمه آمده بودند.
و اینکه در نماز هفتاد تکبیر گفتم برای این بود که فرشتگان در هفتاد صف بر نماز فاطمهایستاده بودند.
و اینکه در قبرش خوابیدم بدین جهت بود روزی به او گفتم: هنگامی که میت را در قبر گذاشتند قبر بر او فشار میدهد و دو فرشته (نکیر و منکر) از او سؤالاتی میکنند. فاطمه ترسید و گفت:
وای از ضعف و ناتوانی! آه! به خدا پناه میبرم از چنین روزی! من در قبرش خوابیدم تا فشار قبر از او برداشته شود.
و اینکه گفتم: پسرت! پسرت!
چون آن دو فرشته وارد قبر شدند از فاطمه پرسیدند پروردگارت کیست،
گفت: پروردگارم الله است.
پرسیدند: پیغمبرت کیست؟
پاسخ داد: محمد(صلیاللهعلیهوآله) پیغمبر من است.
پرسیدند: امامت کیست؟ فاطمه حیا کرد از اینکه بگوید فرزندم علی است. لذا من گفتم:
پسرت! پسرت! علی بن ابی طالب(علیهالسلام) است و خداوند نیز از او پذیرفت.
بحار: ج ۶، ص ۲۳۲ و ۲۴۱ و ج ۳۵، ص ۸۱
0 نظر