علامه مجلسی ؛ ۱۱۱۱ق

توسط | آبان ۱۸, ۱۳۹۶ | اعلام‌شناسی

عظمت مرحوم علامه

رؤیای شگفت آیت‌الله مرعشی نجفی در عظمت مقام علامه مجلسی

آیت‌الله حاج شیخ علی نمازی شاهرودی در کتاب اثبات ولایت آورده است: در روز جمعه ۱۹ رجب سنه ۱۳۹۱ق در شهر قم محضر آیت‌الله العظمی شهاب الدین نجفی مرعشی(دام‌ظله‌العالی) رسیدم و از ایشان سؤال کردم: حضرتعالی درباره علامه مجلسی(اعلی‌الله‌مقامه) مطلب تازه‌ای دارید؟

فرمودند: در حدود هیجده سال قبل شبی مقیّد شدم که تمام ادعیه و آداب مأثوره در وقت خواب را انجام دهم تا آنکه در عالم خواب مطالبی برای من روشن شود.

چون خوابیدم قیامت کبری را مشاهده کردم. در جانبی حضرت خاتم الأنبیاء(ص) نشسته و حساب علمای کرام با او است. علمای قرن اول در صف اول و علمای قرن دوم در صف دوم و قرن سوم صف سوم و همچنین تا قرن حاضر.

دیدم در دو طرف حضرت رسول دو شیخ بزرگوار نشسته‌اند و مقابل ایشان کتاب‌هایی است و نزد یکی بیشتر است و شغل این دو بزرگوار شفاعت مجرمین از علما است.

وقتی نوبت به قرن چهاردهم رسید سؤال کردم: این دو نفر کیستند؟ تا اگر محتاج شدم، به اسم آنان را صدا بزنم و استنصار و استعطاف نمایم. گفته شد: یکی جناب شیخ مفید(قدّس‌سرّه) و دیگری که نزد او کتاب‌های بیشتری است علامه مجلسی(رحمه‌الله) می‌باشد.

اثبات ولایت و رساله علم غیب، ص۲۶۲


خواب شگفت مرحوم حجت‌الاسلام سید ابوالحسن مرتضوی کرونی

مرحوم سید مصلح الدین مهدوی از مرحوم سید ابوالحسن مرتضوی کرونی (از علما و وعّاظ و مفسّرین ساکن تهران) نقل کرده: اوایلی که شریعت سنگلجی در طهران شهرت یافته بود و مطالب تازه‌ای در منبر بیان می‌کرد، از پدرم آیت‌الله سید محمدکاظم مرتضوی استجازه کردم که در مجلس او شرکت کنم. او مخالفت کرد؛ اما پس از اصرار من با اکراه رضایت داد و من شبی به مسجد او رفتم.

او در منبر حدیثی از بحار الانوار درباره ایمان و عدم‌ایمان برخی حیوانات نقل کرد و علامه مجلسی را به‌خاطر نقل آن مورد انتقاد و سرزنش قرار داد. مریدانش نیز باور کرده و خندیدند. من پس از پایان منبر نزد او رفته و با او به بحث پرداختم؛ اما او گوش شنوایی نداشت. مریدانش نیز می‌گفتند آقا درست می‌گوید. پس بدون گرفتن نتیجه از او جدا شدم.

در راه بازگشت در عالم خیال مرحوم علامه را مخاطب قرار داده و گفتم: چرا با نقل این‌گونه احادیث ضعیف خود و کتابتان را مورد انتقاد قرار داده و ما را نیز در دفاع از خود دچار زحمت نموده‌اید.

به منزل آمده و جریان را به عرض پدر رساندم. ایشان فرمود: من می‌دانستم که حرف‌های او اساس و بنیان ندارد و تو را ناراحت می‌کند.

چون به خواب رفتم دیدم در اصفهانم و به‌قصد زیارت مرقد علامه مجلسی به مسجد جامع رفته‌ام. عدّه زیادی مرد و زن در رفت‌وآمد بودند. دم در صحن تکیه، سید بزرگواری را دیدم که ایستاده بود و گویا منتظر کسی بود. خواستم وارد شوم، با اشاره دست مانع شد. چندین مرتبه خواستم همراه جمعیت وارد شوم؛ امّا گویا آن بزرگوار مراقب من بود و هر دفعه از ورود من جلوگیری می‌کرد.

بسیار متأثر و ناراحت در کناری ایستاده بودم که دو سیّد جوان بسیار زیبا و جذّاب از بقعه خارج شدند و با آن سید بزرگوار مشغول صحبت شدند. وقتی صحبتشان تمام شد و خواستند خارج شوند جلو رفته و پس از عرض سلام استدعا نمودم که نزد آن سیّد وساطت کنند که به من اجازه ورود بدهد.

آن دو بزرگوار با محبّت تمام به من فرمودند: «چرا نسبت به مجلسی چنان فکر باطلی کردی؟! مجلسی به ما (یا به دین ما) خیلی خدمت کرده است». پس وساطت نموده و من داخل بقعه شدم.

پس از زیارت و دعا از کسی پرسیدم: آن سه بزرگوار چه کسانی هستند؟ گفت: آن آقای بزرگوار حضرت امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) و آن دو نیز حسنین(علیهماالسلام) می‌باشند.

رساله شرح حال سید ابوالحسن مرتضوی (مخطوط)؛ جرعه‌ای از دریا، ج۲، ص۳۲۱

۰ دیدگاه

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *