خانه » اعلام‌شناسی » زنای مغیره با ام‌جمیل و عدم اجرای حدّ الهی

زنای مغیره با ام‌جمیل و عدم اجرای حدّ الهی

مغیره بن شعبه

تعطیل حدّ زنا بر مغیره بن شعبه!

یکی از داستان‌های مشهور تاریخی، قصه زنای مغیره با امّ‌جمیل بنت عمرو از قبیله قیس است! در آن جریان عمر یکی از حدود الهی (حدّ زنا) را تعطیل و حدّ دیگر (حدّ قذف) را به ناحقّ بر افرادی جاری کرد.

داستان از این قرار است که: عمر، مغیرة‌بن‌شعبه را فرماندار بصره قرار داده بود. او برخی روزها مخفیانه به خانه زنی شوهردار به‌نام امّ‌جمیل رفت‌وآمد داشت! خانۀ آن زن، روبه‌روی خانۀ یکی از صحابه به‌نام ابوبکره بود.

یکی از روزها که مغیره پیش ام‌جمیل رفته بود، ابوبکره و نافع و شبل و زیاد (که برادرِ مادری و فرزندان سمیه بودند) در اتاق بالای خانه نشسته بودند. باد وزیدن گرفت و در غرفه‌ها باز شد، پس ابوبکره و برادرانش مغیره و ام‌جمیل را در هیئت جماع دیدند!

ابوبکره پایین آمد و دم در ایستاد و وقتی مغیره بیرون آمد به او گفت: ما آنچه می‌کردی را دیدیم، بهتر است از حکومت استعفا دهی و عزل شوی! اما مغیره اعتنا نکرد و به‌سمت مسجد رفت!
ابوبکره نیز همراه او رفت و در مسجد فریاد زد: نه به خدا، نباید با ما نماز بگزاری بعد از آنچه از تو دیدیم. مردم گفتند: بگذار نماز بخواند؛ زیرا او حاکم ماست! شما هم می‌توانید آنچه دیده‌اید به خلیفه عمر گزارش دهید.

پس آنها موضوع را طى نامه‌اى به عمر اطلاع دادند و عمر دستور داد تمام شهود و مغیره به مدینه بروند. وقتى وارد مدینه شدند عمر دستور داد تا شهود و مغیره حاضر شوند.
نخست ابوبکره پیش رفت و شهادت داد. عمر گفت: او را در میان ران‌هاى ام‌جمیل دیدى؟ گفت: آرى به خدا قسم، مثل این است که هم اکنون جاى آبله‌ها را در ران ام‌جمیل مى‌بینم!
مغیره گفت: حق نداشتى نگاه کنى.
ابوبکره گفت: اگر ثابت کردم و تو رسوا شدى، ناراحت نیستم.

عمر گفت: نه این کافى نیست! مگر اینکه شهادت بدهى که دیدى در آن فرو رفته است، مانند فرورفتن میل در سرمه‌دان!
ابوبکره گفت: آرى، این گواهى را هم مى‌دهم که آلت مغیره در آلت ام‌جمیل بود!
عمر گفت: مغیره، برو که یک‌چهارم جانت رفت.

سپس عمر، شاهد دوم (نافع) را خواست و پرسید به چه شهادت مى‌دهى؟
گفت: به همان که ابوبکره شهادت داد.
عمر گفت: نه باید شهادت بدهى که مانند میل در سرمه‌دان در آن فرو رفته بود!
گفت: آرى، شهادت مى‌دهم که تا ته فرو رفته بود!
عمر گفت: مغیره، نصف جانت رفت.

آنگاه سومى (شبل) را خواست و از وى پرسید: چه را گواهى مى‌کنى؟
شبل‌بن‌سعید گفت: همان‌چه که آن دو نفر گواهى کردند.
عمر گفت: مغیره سه‌چهارم جانت رفت!

پس نامه‌اى به زیاد (پدر عبیدالله‌بن‌زیاد) نوشت و او را احضار کرد. زیاد هم آمد. تا زیاد وارد مسجد شد، عمر در مسجد جایى به وى داد و سران مهاجرین و انصار را کنار او جا داد و گفت: من مردى را مى‌بینم که خداوند با زبان او مردى از مهاجرین را رسوا نمى‌کند! و في نقل فتوح البلدان: «أما إنّي أرى وجه رجل أرجو أن لا يرجم رجل من أصحاب رسول اللّه على يده و لا يخزى بشهادته» و في لفظ المتّقي الهنديّ في كنزالعمّال: «إنّي أرى غلاما كيّسا لن يشهد إن شاء اللّه إلّا بحقّ»!

عمر به زیاد رو کرد و گفت: تو چه داری؟
زیاد گفت: یا امیرالمؤمنین، من منظره‌اى دیدم و صداى نفسى بلند شنیدم و دیدم که مغیره ناف بر ناف روى شکم ام‌جمیل قرار گرفته است.
عمر گفت: دیدى که مى‌آورد و مى‌برد؛ مانند میل در سرمه‌دان؟
گفت: نه! باسن برهنه‌ای مشاهده کردم، دیدم که پاهاى ام‌جمیل بالاست و بیضه‌های مغیره میان ران‌هاى او در حرکت است! حرکت شدیدى دیدم و صداى بلند نفسى، غیر از این چیزی نمی‌دانم!
عمر پرسید: آیا دیدى که مانند میل سرمه‌دان، داخل فرج و خارج مى‌شد؟
زیاد گفت: نه!

عمر گفت: اللّه اکبر! اى مغیره برخیز و شهود را حدّ قذف بزن! مغیره نیز برخاست و به هر یک از ابوبکره و نافع و شبل هشتاد تازیانه زد!
ابوبکره بعد از آنکه حد خورد، گفت: شهادت مى‌دهم که مغیره چنین عملى را مرتکب شد.
عمر خواست حد دومى بر او جارى سازد؛ ولى على‌بن‌ابى‌طالب(ع) فرمود: اگر او را حدّ بزنى دوستت مغیره را سنگسار مى‌کنم!
[ابوالفرج در وجه کلام حضرت گوید: يَعْنِي إِنْ ضَرَبَهُ يَصِيرُ شَهَادَتُهُ شَهَادَتَيْنِ فَيُوجِبُ بِذَلِكَ الرَّجْمَ عَلَى الْمُغِيرَةِ]
عمر از ابوبکره خواست توبه کند. ابوبکره گفت: مى‌خواهى بدین وسیله بعدها شهادت مرا قبول کنى؟ گفت: آرى. ابوبکره گفت: ولى من تا زنده‌ام دیگر میان دو نفر شهادت نخواهم داد!
وقتى جریان تمام شد، مغیره گفت: خدا را شکر که شما را رسوا کرد.
عمر گفت: ساکت باش! خدا رسوا کند جایى که تو را در آن دیدند!

در موسم حج عمربن‌خطاب با مغیره قدم می‌زد که چشمش به ام‌جمیل افتاد، به مغیره گفت: این زن را مى‌شناسى؟ مغیره گفت: آرى، ام‌کلثوم دختر على است!
عمر گفت: پیش من تجاهل مى‌کنى؟ به‌خدا [در آن جریان] ما شکّ نداشتیم که ابوبکره راست مى‌گوید و مى‌ترسیدم سنگى از آسمان بر سرت فرود آید!

بحار الانوار، ج۳۰، ص۶۴۴؛ وفیات الاعیان، مستدرک حاکم نیشابوری، تاریخ الطبری، البدایة و النهایة

12 در مورد “زنای مغیره با ام‌جمیل و عدم اجرای حدّ الهی”

  1. سیدجلاالدین موسوی سلیم

    اگه چیزی غیراین بودجای تعجب داشت
    چون دشمنان اهل بیت علیهم السلام بی حیاترین وشقی ترین وقصی قلب ترین افرادبودن.

  2. الان مغیره ها امروزی باجناق پسند هستند وعمر امروزی ماله کش وابوبکره ها برسر دار .روزگار غریبست نازنین.

  3. لَعَنَ اللهُ قاتِليكِ وَ ضارِبيكِ وَ ظالميكِ و غاصِبي حقّك يا مولاتي يا فاطمة الزهراء

  4. اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له علی ذالک. صلوات الله و صلوات ملائکته و انبیائه و رسله و جمیع خلقه علی محمد و آل محمد و سلام علیه و علیهم و رحمت الله و برکاته ( و العن اعدائهم اجمعین بحق زینب الکبری سلام الله علیها و عجل فرج مولانا و صاحب نفوسنا و امام زماننا حجت بن الحسن سلام الله علیهما و علیهم اجمعین من الازل الی الابد.

    1. بی شرف زناکار بی ناموس فلان فلان شده مادر به خطا چطور جرئت کردی اسم دختر حضرت زهرا رو به زبون نجست بیاری. خدایا عذابشو چند برابر کن.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *