دعای باران و رفع شایعات
هنگامی که خبر ولایتعهدی حضرت رضا(علیهالسلام) منتشر شد، بزرگان حکومتی بسیار ناراحت و حکومت عباسی را بربادرفته میپنداشتند و از اینکه بنا است حاکم بعدی از بنیفاطمه باشد، ناخرسند بودند.
لذا یکی از دسیسههایشان پراکندن این شایعه بود که همزمان با ولایتعدی علیبنموسی، آسمان بر ما بخل کرده و باران رحمت الهی قطع شده است و این از بدیُمنی و قدم بد او است!
این شایعه بهسرعت در مرو پیچید و عباسیان از شیوع آن خوشحال بودند؛ اما خبر به مأمون که رسید، ناراحت شد و در روز جمعهای خدمت حضرت رسید و تقاضای دعا برای باران کرد. حضرت فرمودند: دوشنبه به صحرا خواهم رفت.
مأمون دوست داشت سریعتر این اقدام انجام شود و شایعات جمع شود؛ اما حضرت در ادامه فرمودند: جدّم رسول الله را در خواب دیدم که امیرالمؤمنین هم کنارشان بود و به من فرمود: پسرم تا دوشنبه صبر کن سپس به صحرا برو که خداوند باران رحمتش را بر مردم نازل خواهد کرد و به جایگاه تو در نزد پروردگارت پی خواهند برد.
دوشنبه صبح حضرت بهسمت صحرا حرکت کردند. جمعیت زیادی هم گرد ایشان بودند. حضرت بالای منبر رفته، بعد از حمد و ثنای الهی فرمود:
«اللَّهُمَّ یَا رَبِّ أَنْتَ عَظَّمْتَ حَقَّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ فَتَوَسَّلُوا بِنَا کَمَا أَمَرْتَ وَ أَمَّلُوا فَضْلَکَ وَ رَحْمَتَکَ وَ تَوَقَّعُوا إِحْسَانَکَ وَ نِعْمَتَکَ، فَاسِقِهِمْ سَقْیاً نَافِعاً عَامّاً غَیْرَ رَائِثٍ (ای: غیر بطیء) وَ لَا ضَائِرٍ (بارانی پرسود، فراگیر، بیوقفه، بیدرنگ و بیضرر)، وَ لْیَکُنْ ابْتِدَاءُ مَطَرِهِمْ بَعْدَ انْصِرَافِهِمْ مِنْ مَشْهَدِهِمْ هَذَا إِلَى مَنَازِلِهِمْ وَ مَقَارِّهِمْ»
راوی گوید: سوگند به خدای متعال آسمان پر شد از ابرهای بارانزا و شروع کرد به رعد و برق، عدهای برخواستند تا پیش از شروع باران فرار کنند که حضرت فرمودند: صبر کنید، این ابرها مال شما نیست؛ بلکه متعلق به فلان منطقه است! پس ابرها عبور کردند و آسمان صاف شد.
لحظاتی بعد، ابرهای دیگری همراه رعد و برق پیدا شد، دوباره عدهای بلند شدند، حضرت فرمود: صبر کنید، این ابرها نیز مال شما نیست؛ بلکه در فلان شهر میبارد! این ابرها نیز گذشت.
ده مرتبه ابر آمد و حضرت فرمود: متعلق به فلان خطه است، تا اینکه برای بار یازدهم ابرهایی در آسمان پدیدار شد. حضرت فرمود: این ابرها را خداوند برای شما فرستاده، خدا را شکر کنید و برخیزید بهسمت منزلهایتان بروید، این ابرها بالای سر شما خواهند ماند؛ اما قطرهای باران بر شما نمیبارند تا اینکه به منزلها برسید.
سپس از منبر پایین آمدند و مردم نیز بههمراه ایشان بهسمت شهر حرکت کردند. وقتی نزدیک خانهها رسیدند، باران شدیدی باریدن گرفت و تمام حوضها و برکهها و بیابان و صحراها را فرا گرفت.
عیون أخبار الرضا(علیهالسلام)، ج۲، ص۱۶۸
گوشواره دخترت را هم فراموش نمیکنیم
داستان شخصی که میخواست به دیدن امام رضا(ع) برود و دخترش تقاضای سکه کرد تا گوشواره کند…
بهزودی تکمیل…
۰ دیدگاه