خانه » اعلام‌شناسی » تبعید ابوذر به ربذه توسط عثمان و وفات در آنجا

تبعید ابوذر به ربذه توسط عثمان و وفات در آنجا

ربذه قریه‏‌ای بوده در شرق مدینه از راه حاجیان عراقی و مدفن ابی‌ذرّ غفاری.

وقتی ابوذر در مدینه مورد خشم عثمان واقع شد او را به شام تبعید نمود، ابوذر در آنجا هم دست از روشن‌گری برنداشت. معاویه که از طرف عثمان والی‏ شام بود رفتار ابوذر را به او خبر داد، عثمان نوشت: او را بر شتر برهنه‏‌ای سوار کرده به مدینه بفرست. معاویه او را بر شتر بی جهازی سوار کرده روانه نمود و تا به مدینه رسید پوست و گوشت ران‌های او سائیده شد، و او مردی ضعیف و لاغر و بلند بالا دارای موی سر و محاسن سفید بود.

چون چشم عثمان به او افتاد گفت: ای جندب خدا تو را به نعمت خود شاد مگرداند، ابوذر گفت: اسم مرا نمی‏دانی، من جندب نام داشتم ولی پیغمبر اکرم مرا عبد اللّه نامید و آن را اختیار نمودم.
عثمان آنچه که از او درباره خود شنیده بود اظهار داشت، ابوذر آنچه نگفته گفت من نگفته‏‌ام، و لیکن از رسول خدا شنیدم که چون طایفه شما بنی‌امیه به سی مرد برسد مال خدا را برای خود اختیار کرده و بندگان او را خوار و دینش را تباه گردانند، پس از آن خدا بندگانش را از دست ایشان برهاند. «إِذَا بَلَغَ بَنُو أَبِی الْعَاصِ ثَلَاثِینَ رَجُلًا اتَّخَذُوا کِتَابَ اللَّهِ دَخَلًا وَ عِبَادَ اللَّهِ خَوَلًا وَ مَالَ اللَّهِ دُوَلًا»
عثمان از حضّار مجلس پرسید: شما این سخن را از پیغمبر شنیده‏‌اید؟ گفتند: نه! گفت: ای جندب وای بر تو، به رسول خدا دروغ می‏‌بندی؟
گفت: من دروغگو نیستم.
پس کسی را به خدمت امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرستاد، آن حضرت تشریف آورد از آن بزرگوار پرسید چنین حدیثی شنیده‏‌ای، حضرت فرمود: نشنیده‏‌ام و لیکن ابوذر راستگو است، گفت از چه راه راستگو است، فرمود از آن جهت که از رسول خدا، صلّی اللَّه علیه و آله شنیدم که فرمود: «مَا أَظَلَّتِ الْخَضْرَاءُ وَ لَا أَقَلَّتِ الْغَبْرَاءُ عَلَی ذِی لَهْجَهٍ أَصْدَقَ مِنْ أَبِی ذَرٍّ» یعنی آسمان سایه نینداخت و زمین بر نداشت صاحب لهجه‏‌ای راستگوتر از ابوذر غفاری.

پس حضّاری که از اصحاب پیغمبر بودند گفتند: ما این سخن را از پیغمبر شنیده‏‌ایم، ابوذرّ راستگو است.
عثمان رو به حضّار کرده گفت: چه می‏‌گویید درباره این شیخ که تفرقه و جدایی میان مسلمانان انداخته؟ آیا او را بزنم یا حبس کنم یا بکشم یا از مدینه بیرون نمایم؟
امیرالمؤمنین علیه‌السّلام فرمود: ای عثمان من به تو می‏‌گویم آنچه مؤمن آل فرعون درباره موسی به فرعون می‏‌گفت، «وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یکتُمُ إِیمانَهُ أَ تَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ یقُولَ رَبِّی اللَّهُ وَ قَدْ جاءَکمْ بِالْبَیناتِ مِنْ رَبِّکمْ» یعنی اگر دروغگو است کیفر دروغ‌گفتنش بر او است و اگر راست می‏‌گوید پاره‌ای از آنچه را که خبر می‏‌دهد به شما می‏‌رسد، زیرا خدا هدایت نمی‏‌کند و رسوا می‏‌نماید کسی را که افراط کرده بسیار دروغ گوید.
عثمان بعد از شنیدن این سخن‏ به امام علیه‌السّلام جسارت کرد (التُّرَابُ فِی فِیک)، حضرت هم پاسخ داده فرمود: ای عثمان چه می‌گویی این ابوذرّ که حاضر است دوست خاصّ رسول خدا است، عثمان رو به ابوذر آورده گفت: از شهر ما بیرون شو، ابوذر گفت: به خدا سوگند من هم میل ندارم در جوار تو باشم، گفت: به عراق برو و هرچه خواهی آنجا توقّف نما، گفت: هرجا بروم از گفتن سخن حقّ خودداری نخواهم نمود، گفت: کدام زمین را دشمن داری؟ گفت: «ربذه» که در آنجا بر غیر دین اسلام بودم، پس به مروان‌بن‌حکم فرمان داد تا او را بر شتری بی جهاز سوار کرده به ربذه برد و او در آنجا بود تا در سال هشتم از خلافت عثمان وفات نمود.
عثمان دستور داد کسی با او سخن نگفته مشایعتش ننمایند. هنگام وداع، امیرالمؤمنین و عقیل و حسنین و عمار او را بدرقه کردند و امیرالمؤمنین فرمود: «یَا أَبَا ذَرٍّ إِنَّک إِنَّمَا غَضِبْتَ لِلَّهِ عَزَّوَجَلَّ فَارْجُ مَنْ غَضِبْتَ لَهُ إِنَّ الْقَوْمَ خَافُوک عَلَى دُنْیَاهُمْ وَ خِفْتَهُمْ عَلَى دِینِک فَأَرْحَلُوک عَنِ الْفِنَاءِ وَ امْتَحَنُوک بِالْبَلَاءِ وَ وَ اللَّهِ لَوْ کانَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ عَلَى عَبْدٍ رَتْقاً ثُمَّ اتَّقَى اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ جَعَلَ لَهُ مِنْهَا مَخْرَجاً فَلَا یُؤْنِسْک إِلَّا الْحَقُّ وَ لَا یُوحِشْک إِلَّا الْبَاطِلُ».
ای ابوذرّ تو برای (رضا و خوشنودی) خدا به خشم آمدی، پس امیدوار باش به آن که برای او خشمگین شدی، این قوم (عثمان و معاویه و پیروانشان) بر دنیای خود از تو ترسیدند (چون بر خلاف سنّت و طریقه پیغمبر اکرم رفتار می‌کنند مبادا ایشان را مفتضح و رسوا کنی) و تو بر دین خود از آنها ترسیدی (که مبادا فریب خورده از آنان پیروی کنی)، پس آنچه که برای آن از تو می‌ترسند به دستشان ده (از دنیای آنها چشم بپوش) و برای آنچه که بر آن می‌ترسی از ایشان بگریز، چه بسیار نیازمند به آنچه تو آنها را منع نمودی (از منکرات نهی کردی و در آن فواید بی‌شماری است که همه به آن احتیاج دارند) و چه بسیار بی‌نیازی از آنچه (دنیایی) که تو را منع نمودند، و زود است که فردا (روز رستخیز) بدانی سود از آن کیست، و چه کسی رشک بسیار می‌برد، و اگر آسمان‌ها و زمین‌ها بر بنده‌ای بسته شود، و آن بنده خداترس و پرهیزکار باشد، خداوند برای او راه خلاصی قرار دهد (چنانکه در قرآن می‌فرماید: وَ مَنْ یتَّقِ اللَّهَ یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یرْزُقْهُ مِنْ حَیثُ لا یحْتَسِبُ)، با تو انس نمی‌گیرد مگر حقّ، و از تو نمی‌رمد مگر باطل، پس اگر دنیای ایشان را می‌پذیرفتی (با آنان همکاری می‌کردی) تو را دوست می‌داشتند، و اگر از دنیا چیزی برای خود جدا می‌نمودی (دنیاپرست بودی) تو را در امان می‌گذاشتند.

هنگام مرگ، همسر یا دخترش از تنهایی و بی‌کسی گریه می‌کرد، ابوذر گفت: گریه مکن که پیغمبر اکرم به من خبر داده که در تنهایی خواهم مرد، و مردانی شایسته متکفّل دفن من خواهند بود، بعد گفت: چون من از دنیا رفتم گوسفندی بریان کن و بر سر راه بنشین گروهی از اهل اسلام می‌رسند و احوالت را می‌پرسند، بگو ابوذر غفاری وفات کرده، آنان از شنیدن این خبر همراه تو به منزل خواهند آمد آنها را طعام ده دفن مرا متکفّل خواهند شد.
آن زن بعد از وفات بر سر راه نشست جماعتی از اهل عراق از مکه معظّمه مراجعت می‌کردند به آنجا رسیدند، احنف ابن قیس تمیمی، صعصعه ابن صوحان عبدی، خارجه ابن صلت تمیمی، عبد اللّه ابن سلمه سهمی، هلال ابن مالک مزنی، جریر ابن عبد اللّه بجلی، اسود ابن قیس نخعی، مالک ابن حارث اشتر نخعی از میان ایشان جدا شده به سوی آن زن آمده گفتند: تو را چه رخ داده، گفت مصاحب رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله، ابوذرّ غفاری از دنیا رفته و من تنها مانده‌ام، آنان گریه‌کنان به خانه‌اش رفته و غسل داده کفن نموده بر او نماز گزارده، دفنش کردند.
پس مالک اشتر برخاسته خطبه‌ای خواند و اوصاف پسندیده و مظلومیت او را یاد آوری نمود و بر او دعا کرده طعام خوردند و حرکت کردند.

3 در مورد “تبعید ابوذر به ربذه توسط عثمان و وفات در آنجا”

    1. با سلام
      متأسفانه این مطلب نتیجه تحقیقات قدیمم هست و منابعی که استفاده کردم رو ثبت نکردم و خاطرم نیست.
      اگر بخش خاصی مدّنظر هست بیان کنید تا منبعش رو استخراج کنم.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *