خانه » تاریخ » عصر معصومین » بیداری اسلامی پس از شهادت سیدالشهدا علیه‌السلام

بیداری اسلامی پس از شهادت سیدالشهدا علیه‌السلام

بیداری اسلامی

اعتراض عبدالله‌بن‌عمر به یزید

شهادت امام حسین علیه‌السلام بیداری اسلامی را به‌دنبال داشت و انعکاس این خبر و حادثۀ عاشورا، مدینه را سخت به هیجان آورد و سران قوم، حتی کسانی را که به ظاهر خود را از سیاست و حکومت کنار کشیده بودند، به شدت تحت تأثیر قرار داد.

عبدالله بن عمر، که برای خود وجهه‌ای کسب کرده و خود را فردی زاهد و گوشه‌گیر قلمداد نموده بود و عنوان «فرزند خلیفه دوم» را نیز یدک می‌کشید، به شدت از عمل یزید و بنی‌امیه ابراز تنفر و انزجار نمود، به‌طوری که نامه تندی به یزید بن معاویه نوشت:
… اما بعد، حادثه‌ای بزرگ و مصیبتی عظیم و واقعه‌ای خطیر برای اسلام و مسلمانان پیش آمد و هیچ حادثه و روزی بزرگ‌تر از حادثه حسین علیه‌السلام و روز حسین نیست…
گویند: هنگامی که یزید نامۀ فرزند عمر را خواند، با خنده‌ای تعجب‌آمیز نامۀ او را چنین پاسخ داد:
… اما بعد، ای احمق! ما بر سر سفره‌ای گسترده و بستری آماده و مسندی مهیا قدم نهاده‌ایم و در راه آن جنگیده‌ایم. اگر این حق ما بود که معلوم است از حق خود دفاع کرده‌ایم و کار خلافی از ما سر نزده. اگر گویی حق ما نبود، پدر تو این سنت (غصب حق) را برای ما گذاشت و حق را از اهلش گرفت… [۱]

مرحوم مجلسی در روایتی دیگر، از کتاب دلائل الامامه از سعید بن مسیب روایت می‌کند که: پس از خبر فاجعه عاشورا در مدینه، عبدالله بن عمر برای اعتراض به کار یزید، شخصا به شام سفر کرد تا اعتراض خود و نفرت مردم از کار یزید را حضورا به او ابلاغ کند. او به دیدار یزید رفت و به درشتی با او سخن گفت. سپس یزید او را به اتاق خلوتی برد و با خونسردی و آرامش، طوماری را که عمر بن خطاب به معاویه نوشته بود، به او نشان داد. در آن نامه، افکار اسلام و خاندان پیامبر و توصیه خلیفه به معاویه در ریشه‌کن‌کردن اهل بیت پیامبر با تدبیر و سیاست، ولی با رعایت احترام ظاهری آنان، ذکر شده بود.
عبدالله بن عمر وقتی نامه را خواند، با تعجب سکوت کرد و یزید را در کارش معذور دانست.
چه خوب گفته‌اند که: «ما قتل الحسین الا فی یوم السقیفه» [۲]

و چه زیبا گفت شاعر: الیوم من اسقاط فاطمه محقطا الحسین عن الجواد صریعا (آن روز که محسن فاطمه را کشتند، حسین از اسب بر زمین افتاد و به شهادت رسید)
و به قول علامه بحرالعلوم: «کمین جیش بدا یوم؟؟؟ السقیفه قد لاحت طلایعه یا رمیه قد اصابت و من هی بعد مخطئین شطت مرابعه» [۳]
(طلیعۀ لشکر [یزیدیان در] کربلا از سقیفه شروع می‌شود که پس از پنجاه سال بعد در روز عاشورا نمودار شد.


بیداری مدینه و دستور تبعید حضرت زینب

ورود خاندان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله به مدینه و بازگشت اسرا به وطن، مدینه را دگرگون کرد و نهضت بیداری در کنار قبر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله شعله‌ور شد. نهضتی که پشتوانه و ریشه‌اش خون پاک و درخشان حسین و یاران او بود و پاس‌دارنده و تبیین‌کننده آن امام سجاد علیه‌السلام و زینب کبری علیهاالسلام و دیگر بازماندگان امام حسین علیه‌السلام بودند.

هر روز در گوشه و کنار مدینه، مجلسی برپا می‌شد و حضرت زینب از هجرت از مکه تا کربلا و عاشورا و شهادت امام حسین و عباس و مسلم علیهم‌السلام و دیگران برای مردم سخن می‌گفت، مشعل‌های بیداری افروخته شده بود و آتش نهضت بر پا می‌گشت. [۴]

حاکم مدینه نامه‌ای برای یزید نوشت و وضعیت پیش‌آمده در مدینه، امواج بیداری و مقاومت مردم و نقش زینب کبری را برای یزید توضیح داد. یزید که با سخن زینب علیهاالسلام و اراده پولادین و عظمت روح او در دربار خود آشنا شده بود، به حاکم مدینه نوشت که زینب را از مدینه بیرون کند و به یکی از شهرها تبعید نماید.

وقتی پیام یزید را به حضرت زینب رساند، ایشان فرمود: خدا می‌داند که یزید با خانواده پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله چگونه رفتار کرده، خوبان خاندان ما را کشته و ما را بر شتران برهنه به اسارت برده است. ما از مدینه خارج نخواهیم شد. حتی اگر بخواهند خون ما را بر خاک بریزند. [۵]

زنان بنی‌هاشم نگران حضرت زینب علیهاالسلام بودند، وقتی استبداد اموی از کشتن امام حسین علیه‌السلام و برادران و فرزندان او پروایی نکرد، چه استبعادی دارد که زینب علیهاالسلام را به شهادت نرساند؟

بنابراین زینب دختر عقیل، به زینب کبری علیهاالسلام گفت: وعده خداوند راست است. خداوند زمین را برای ما قرار داده است، هر جا بخواهیم، می‌توانیم برویم، او خود ستمگران را مجازات خواهد کرد. اگر در مدینه در معرض آسیب و اهانت خواهی بود، به سرزمین امن برو.

اما زینب علیهاالسلام چگونه می‌توانست از مدینه بیرون برود؟ همه خانواده او (بازماندگان عاشورا) در مدینه بودند. او در مدینه هر روز نگاهش به چهره علی بن الحسین علیه‌السلام می‌افتاد، و سنگ صبور همه خانواده بود.


مسئول قتل سیدالشهدا

مدینه شهری بود که آمادگی کامل برای نهضت علیه یزید را داشت. بنیان حکومت یزید ضربه خورده بود، کارگزاران اصلی فاجعه عاشورا (ابن‌زیاد و عمر سعد) درمانده و پریشان بودند، زخمی از درون جان آنان، سر باز کرده بود که هدایا و حمایت‌های یزید، چاره آن زخم نمی‌نمود. نگاه مردم، حتی مردمی که به عنوان سپاه ظلم و جنایت به کار گرفته شدند، آکنده از پشیمانی بود.

ابن‌زیاد از عمر بن سعد خواست تا نامه‌ای که برای او فرستاده بود و در آن دستور کشتن حسین علیه‌السلام و یاران او را داده بود، پس بدهد. عمر سعد به ابن‌زیاد گفت: آن نامه را برای همه مردم، حتی برای پیرزنان قریش خواهد خواند تا همه بدانند که مسئول جنایت، عبیدالله بن زیاد بوده است. یزید می‌کوشید تا ابن‌زیاد را مسئول فاجعه معرفی کند و عبیدالله بن زیاد می‌خواست عمر بن سعد را مقصر نشان دهد.

عثمان بن زیاد (برادر عبیدالله) به او گفت: ای کاش تا قیامت حلقه‌ای از خواری در بینی خاندان زیاد قرار داشت، اما دستشان به خون حسین علیه‌السلام آغشته نمی‌شد! [۶]


نتیجه معکوس

حادثه عاشورا، که یزید گمان می‌کرد موجب استوارترشدن پایه‌های حکومتش خواهد شد، کاملا نتیجه عکس داد. تزلزل در ارکان حکومت، پریشانی کارگزاران، بیداری مردم حجاز و عراق و… به خوبی نشان داد که یزید در بن‌بست قساوت حاکمیت خود افتاده است.

در مدینه، پایگاه اسلام؛ شهری که در آن مهاجران و انصار در پرتو وجود پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله با یکدیگر گره خوردند و جهاد کردند، بیداری مردم عمیق‌تر و مقاومت آنان علیه یزید آشکارتر بود. [۷]

عبیدلی در اخبار الزینبات نوشته است که زینب کبری صریحا مردم را به قیام بر ضدّ یزید فرا می‌خواند و می‌گفت: «باید حکومت یزید تاوان عاشورا را بپردازد.» [۸] حاکم مدینه نیز مصر بود که زینب علیهاالسلام از مدینه بیرون رود.


بیداری اسلامی

شهر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله و زادگاه امام حسین علیه‌السلام آماده انفجاری جدید بود و وجود خاندان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله و بازماندگان عاشورا در این شهر و شناخت مردم از اهل بیت پیامبر و جنایات بنی‌امیه، هر آن این شهر را به قیامی بزرگ می‌طلبید. مردم مدینه خبر شهادت امام حسین علیه‌السلام و خاندان و یارانش را با بهت و وحشت و خشمی بی‌مانند پذیرفتند. عبدالملک بن ابی‌الحارث گوید: وقتی خبر را گفتم، شیونی از زنان بنی‌هاشم بر قتل حسین علیه‌السلام برخاست که به خدا سوگند هرگز مانند آن را نشنیده بودم. [۹]

عبدالله صائب برای تهییج مردم و ابراز احساسات درونی خویش، فریاد برآورد: «اگر فاطمه علیهاالسلام زنده بود و سر بریده حسین را می‌دید، بر او می‌گریست» و سپس بین او و فرماندار مدینه مشاجره‌ای درگرفت.» [۱۰]

اسماء (دختر عقیل بن ابی‌طالب) با عده‌ای از زنان هاشمی به مزار پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله رفتند و گریستند و رو به مهاجران و انصار گفت: «اگر پیامبر در قیامت بگوید چرا خاندان او را وا گذاشتید و به دست ستمکاران حاکم سپردید، چه خواهید گفت؟ آن روز شفیعی در پیشگاه خدا نخواهید داشت و هیچ‌کس بهانه و عذرتان را نخواهد پذیرفت.» همه گریستند و تا آن روز، آن همه مرد و زن گریان دیده نشده بود. [۱۱]

ام‌البنین (همسر امیرالمؤمنین) مجلس عزایی ترتیب داد که همه زنان بنی‌هاشم در آن جمع بودند و ام‌سلمه، همسر سالخورده پیامبر، می‌گریست و قاتلین امام حسین علیه‌السلام را نفرین می‌کرد. [۱۲]

عبدالله بن جعفر طیار (شوهر زینب کبری) نیز مجلس عزای مردانه گرفت و در نطقی برای سوگواران گفت: «سپاس خدای را که اگر نتوانستم دوشادوش حسین علیه‌السلام در شمار یاران او باشم، پسرم او را همراهی کرد و با او به شهادت رسید.» [۱۳]


پاورقی
[۱] بحار الأنوار، ج ۴۵، ص ۳۲۸.
[۲] بحارالأنوار، ج ۴۵، ص ۳۲۸.
[۳] شخصیت و قیام زید بن علی، نگارنده، چاپ سوم، به نقل از وقایع الایام، ملاعلی خیابانی، ص ۱۰۵.
[۴] اخبار الزینبات، یحیی بن الحسن العبیدلی، ص ۱۱۶ – ۱۱۵.
[۵] همان، ص ۱۵.
[۶] حیاه الامام الحسین علیه‏السلام، باقر شریف القرشی، ج ۳، ص ۳۷۵.
[۷] ر.ک: تاریخ طبری، ج ۵، ص ۴۸۲.
[۸] اخبار الزینبات، ص ۱۱۶ – ۱۱۵.
[۹] تاریخ طبری، ج ۵، ص ۴۶۶.
[۱۰] عوالم العلوم و المعارف؛ الامام حسین علیه‏السلام، شیخ عبدالله بحرانی، ص ۳۹۰.
[۱۱] امالی، شیخ مفید، ص ۳۱۹ – ۳۱۸.
[۱۲] ریاض الاحزان، ص ۵۹.
[۱۳] تاریخ طبری، ج ۵، ص ۴۶۶.

منبع: سایت حضرت ولی عصر عج

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *