فرزندان امیرالمؤمنین(ع) و حضرت زهرا(ع): سه پسر بهنامهای حسن و حسین و محسن و دو دختر بهنامهای زینب و امّکلثوم. حضرت زینب در پنجم جمادیالاولی سال ۵ یا ۶ قمری به دنیا آمد.
- در ۵ سالگی جدّ و مادرش را از دست داد.
- در ۳۵ سالگی پدرش امیرالمؤمنین شهید شد.
- در ۴۵ سالگی برادرش امام مجتبی به شهادت رسید.
- در ۵۵ سالگی در کربلا حضور یافت… و مسئولیت بیداری مردم پس از واقعه عاشورا را بر عهده داشت. کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود.
قیل: الاسلام محمدیة الحدوث و حیدریة البقاء / عاشورا حسینیة الحدوث و زینبیة البقاء
فهرست مطالب
شوهر حضرت زینب
همسر ایشان، جناب عبداللهبنجعفر که علاوه بر انتساب به خاندان نبوت و قریش، اصالت خانوادگی داشت و از سخاوتمندان عرب و ملقّب به «بحر الجود» بود.
تاجر شکر
روزی تاجری شکر به مدینه آورد و چون بازار کساد بود کسی نمیخرید. به او گفتند: ببر برای عبداللهبنجعفر! پیش ایشان رفت و او هم گفت: همۀ شکرهایت را بیاور من میخرم.
شکرها را به چهار هزار درهم خرید و پارچهای پهن کرد همۀ کیسههای شکر را داخل آن ریختند، پس اعلام کردند هرکه شکر لازم دارد بیاید بردارد! مردم آمدند شروع کردند به برداشتن شکرها، تاجر گفت: خودم هم میتوانم بردارم؟ گفت بله بردار.
غلامی در نخلستان
روزی عبداللهبنجعفر از نخلستانی عبور میکرد، غلام سیاهی را دید که نگهبان آنجا بود. سه قرص نان برای غلام آوردند، سگی پیشش رفت و یک نان را به سگ داد، دوباره رفت، نان دوم را نیز برای سگ انداخت، بار سوم هم دوروبر او رفت غلام هم نان سوم را برایش انداخت!
عبدالله گفت: جیره غذاییات چقدر است؟
غلام گفت: همان که دیدی!
– پس چرا همه را به سگ دادی؟
– این منطقه سگ ندارد، حتماً این سگ از راه دوری آمده و خیلی گرسنه است!
– خودت چه میکنی؟
– تا فردا گرسنه صبر میکنم.
عبدالله گفت: بهراستی این غلام سخاوتمندتر و کریمتر از من است! پس نخلستان را خرید و به غلام بخشید و خودش را هم آزاد کرد.
البته برای ازدواج با حضرت زینب (س) اشعثبنقیس هم پا پیش گذاشته بود، امیرالمؤمنین فرمود: چطور جرأت کردی به خواستگاری دختر من بیایی درحالیکه او همچون خدیجه پروردۀ دامان عصمت است.
فضایل حضرت زینب سلاماللهعلیها
در نویسۀ لقبهای حضرت زینب به برخی از فضایل ایشان اشاره شد. در این نویسه نیز به بعضی دیگر از مناقب آن حضرت اشاره میکنیم.
هیبت و ابهت
ایشان از نظر راهرفتن و تُن صدا همانند پدرش امیرالمؤمنین بود! (منطقها کمنطق أبیها).
صبح روز یازدهم آمدند سمت شتران که برای سوارشدن کمک کنند، حضرت نهیبی به شمر زد که: دور شو از ما، ما خاندانی هستیم که نامحرم سایۀ ما را ندیده است!
در کوفه تا فرمود «اسکتوا»، همه ساکت شدند، حتی زنگوله گردن شترها هم از حرکت ایستاد! مردم مانند کسی که پرنده روی سرش نشسته سکوت کرده و به خطبه حضرت گوش میدادند.
امام صادق(ع) میفرماید: بنیهاشم در اتاق نشسته بودند، حضرت زینب وارد شد، از هیبت ایشان تمام جمعیت تمامقد ایستادند و مجلس ساکت شد.
امام صادق(علیهالسلام) در ضمن وصیتهایی به سفیان ثوری فرمودند: «مَنْ أَرَادَ عِزّاً بِلَا عَشِيرَةٍ وَ غِنًى بِلَا مَالٍ وَ هَيْبَةً بِلَا سُلْطَانٍ فَلْيَنْقُلْ مِنْ ذُلِّ مَعْصِيَةِ اللَّهِ إِلَى عِزِّ طَاعَتِهِ»، کسی که بهدنبال عزّت بدون حسبونسب و ثروت بدون مالومنال و هیبت بدون جاهومقام میگردد، باید خود را از حالت ذلّت (که نتیجۀ سرپیچی از پروردگار است) به حالت عزّت (که حاصلِ فرمانبرداری خداست) تبدیل کند. الخصال
شجاعت
حضرت زینب از آنچنان شجاعتی و رشادتی برخوردار بود که در مجلس ابنزیاد و یزید بدون توجه به قدرت ظاهریِ آنها، با الفاظی همچون فاسق و فاجر ایشان را تحقیر کرد!
تا جایی که خطاب به یزید فرمود: «وَ لَئِنْ جَرَّتْ عَلَيَّ الدَّوَاهِي مُخَاطَبَتَكَ إِنِّي لَأَسْتَصْغِرُ قَدْرَكَ وَ أَسْتَعْظِمُ تَقْرِيعَكَ وَ أَسْتَكْثِرُ (أَسْتَكْبِرُ) تَوْبِيخَكَ»، هان ای یزید، گرچه رویدادهای سهمگین روزگار مرا بر آن داشته تا با بیمایهای چون تو روبهرو شده و سخن بگویم؛ اما من ارزش و بهای تو را سخت ناچیز میدانم و نکوهشت را بهخاطر ددمنشیهایت بس بزرگ، و تو را بسیار سرزنش خواهم کرد.
سرّ شجاعت اولیای الهی این است که: امیرالمؤمنین(ع) در نهجالبلاغه یکی از نشانههای متقین را اینچنین بیان میفرماید: «عَظُمَ الْخَالِقُ فِي أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِي أَعْيُنِهِمْ»، عظمت آفریدگار آنچنان جان و دلشان را پُر کرده است که غیر او را خیلی کوچک میبینند.
فصاحت و بلاغت
پس از جریان کربلا آنچنان خطبههایی ایراد فرمود که زن و مرد و پیر و جوان را به ضجّه و ناله در آورد.
فصاحت مانند شعرسرایی نیازمند آرامش روانی و آمادگی جسمانی است؛ اما در عین گرسنگی و تشنگی، خستگی و اسارت و اضطراب اینچنین فصاحتی از حضرت زینب سر زد.
فداکاری و جهاد در راه دین
حضرت زینب سلاماللهعلیها در مسیر دفاع از اسلام و یاری برادرش ابیعبدالله الحسین(علیهالسلام) از همسر و فرزندان خود گذشت و خود نیز متحمّل اسارت و سختترین شرایط شد! قرآن دربارۀ اینچنین افراد ازخودگذشتهای میفرماید:
«وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا في سَبيلِ اللَّهِ وَ الَّذينَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَريمٌ» انفال۸، آیه۷۴
«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ في سَبيلِ اللَّهِ أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ» حجرات۴۹، آیه۱۵
۰ دیدگاه