حافظین حدیث از بعجه بن عبد الله جهنى نقل کردهاند که گفت:
مردى از ما تزویج کرد زنى از جهنیه را پس آن زن چون شش ماه از زناشوییاش گذشت، زایید پس شوهرش پیش عثمان رفت و جریان را گفت، پس فرمان داد عثمان که او را سنگسار کند، پس این خبر به على علیهالسلام رسید.
پس حضرت آمدند و فرمود: چه میکنى؟! حدى و رجمى بر این زن نیست، خداوند تعالى فرماید: «و حمله و فصاله ثلاثون شهرا» و فرمود: «و الوالدات یرضعن اولادهن حولین کاملین» پس شیردادن بیست و چهار ماه و حمل هم شش ماه.
پس عثمان گفت قسم به خدا که من نفهمیده بودم اینرا پس عثمان امر کرد او را برگردانند، پس دیدند که آن بیچاره را سنگسار کردهاند!
و از سخنان آن زن به خواهرش این بود که گفته بود: خواهر عزیزم غمگین مباش که به خدا قسم هیچکس جز شوهرم عورت مرا ندیده و دست به من نزده است.
گوید: پس آن طفل بزرگ شد پس آن مرد اقرار کرد که این بچه و فرزند من است و شبیهترین مردم هم به او بود. گوید: پس دیدم آن مرد که نسبت ناروا به زن خود داده بود را که تمام اعضای بدنش پاره پاره شد و بر خوابگاهش میریخت.
ر.ک: الغدیر, ج۶
ر.ک: جهل عمر (+)
۰ دیدگاه