نامه ابو المختار به عمر درباره تضييع بيت المال
ابان میگويد: سليم گفت: ابو المختار بن ابی الصعق اين اشعار را برای عمر بن خطاب نوشت:
الا أبلغ امير المؤمنين رسالة ××× فأنت امين اللَّه في المال و الأمر
و انت امين اللَّه فينا و من يکن ××× امينا لربّ النّاس يسلم له صدری
فلا تدعن اهل الرّساتيق و القری ××× يخونون مال اللَّه في الأدم الحمر
و ارسل الی النّعمان و ابن معقل ××× و ارسل الی حزم و ارسل الی بشر
و ارسل الی الحجّاج و اعلم حسابه ××× و ذاک الّذی في السّوق مولی بنی بدر
و لا تنسينّ التّابعين کليهما ××× و صهر بنی غزوان في القوم ذا وفر
و ما عاصم فيها بصفر عيابه ××× و لا ابن غلّاب من رماة بنی نصر
و استلّ ذاک المال دون ابن محرز ××× و قد کان منه في الرّساتيق ذا وفر
فارسل اليهم يصدقوک و يخبروا ××× احاديث هذا المال من کان ذا فکر
و قاسمهم اهلی فداؤک انّهم ××× سيرضون ان قاسمتهم منک بالشّطر
و لا تدعونّی للشّهادة انّنی ××× اغيب و لکنّی اری عجب الدّهر
اری الخيل کالجدران و البيض کالدّمی ××× و خطّيّة في عدّة النّمل و القطر
و من ريطة مطويّة في قرابها ××× و من طی ابراد مضاعفة صفر
اذ التّاجر الداری جاء بفأرة ××× من المسک راحت في مفارقهم تجری
ننوب اذا نابوا و نغزو اذا غزوا ××× فإنّ لهم مالا و ليس لنا وفر
يعنی (بايد توجه داشت که اين اشعار را يکی از دوستان عمر به عنوان دلسوزی برای او نوشته و لذا القابی که در اينجا برای عمر آمده از زبان او عينا ترجمه میشود. نکته ديگر اينکه قطعههايی از اين اشعار اشاره به جريان خاصی است که در ذهن گوينده و مخاطب معلوم بوده و منظور از آن برای ما روشن نيست.):
بدانيد که پيامی را به امير المؤمنين (عمر) ابلاغ میکنم:
تو امين خدا در مال و در کارها هستی، و تو امين خدا در ميان مایی، و هر کس امين خدای مردم باشد سينهام در مقابل او تسليم است.
اهل روستاها و قصبات را نگذار که مال خدا را با مصرف در خورشهای سرخرنگ مورد خيانت قرار دهند.
سراغ نعمان و ابن معقل و حزم و بشر بفرست، و نيز سراغ حجاج بفرست و حساب او را بدان، او همان کسی است که در بازار غلام طايفه بنی بدر بود. دو نفر تابعين را فراموش مکن و داماد طايفه بنی غزوان هم در بين آنها صاحب ثروت است. عاصم نيز در ميان آنان زنبيلش خالی نيست و همچنين ابن غلّاب که از تيراندازان طايفه بنی نصر است.
آن مال از دست ابن محرز گرفته شد در حالی که او در روستاها اموال زيادی داشت. سراغ اينان بفرست که سخن راست را برايت بگويند و خبرهای اين مال را به کسانی که صاحب فکر هستند خبر دهند. ای خاندانم فدايت! آن اموال را با آنان قسمت کن که اگر تقسيم کنی به نصف آن راضی میشوند.
ولی مرا برای شهادت فرا مخوان که من پنهان شده عجائب روزگار را تماشا خواهم کرد.
در اموال آنان اسبها را چون ديوار، و کلاهخودها را مانند تصاوير سرخگونه و نيزههای خطّی به تعداد مورچهها و قطرههای باران، و لباسهای نرم پيچيده در صندوقها و لباسهای خطدار زردرنگ بسيار که پيچيده شده میبينم.
هنگامی که تاجر عطرفروش نافهای از مشک بياورد در جادههای آنان به راه میافتد. وقتی نوبت به آنان میرسد به ما هم میرسد و وقتی آنان جنگ میکنند ما هم جنگ میکنيم، در حالی که آنان اموالی دارند ولی ما اموال زيادی نداريم.
اعتراض ابن غلاب به ابو المختار
ابن غلاب مصری (که نامش خالدبنحرث بود، مسئول بيت المال در اصفهان بود و نامش در اشعار ابو المختار آمده است) هم اين اشعار را گفت:
الا ابلغ ابا المختار انّی اتيته ××× و لم أک ذا قربی لديه و لا صهر
و ما کان عندی من تراث ورثته ××× و لا صدقات من سبی و لا غدر
و لکن دراک الرّکض في کلّ غارة ××× و صبری اذا ما الموت کان ورا السّمر
بسابغة يغشی اللّبان فضولها ××× اکفکفها عنّی بابيض ذی وفر
يعنی: به ابو المختار خبر میدهم که من نزد او آمدم در حالی که نه با او فاميل بودم و نه رابطه دامادی داشتم. ميراثی که به ارث برده باشم و صدقاتی که از اسيرکردن و غدر و حيله بهدست آورده باشم، نداشتم.
اين اموال را با دويدنهای متصل در هر غارتی و صبر در آن هنگام که مرگ پشت سر نيزهها بود بهدست آوردهام که با زره کامل بلندی که دانههای آن سينه را میپوشاند و با شمشيری بلند آن را از خود دفع میکردم.
مصادره نصف اموال کارمندان توسط عمر
سليم میگويد: عمر بن خطاب در آن سال از همه عمّالش نصف اموالشان را بهخاطر شعر ابو المختار بهعنوان غرامت گرفت، ولی از قنفذ عدوی هيچ نگرفت، در حالی که او هم از عمّالش بود، و آنچه از او گرفته شده بود که بيست هزار درهم بود به او بازگردانيد و حتّی يکدهم و نصف يکدهم هم از او نگرفت.
از جمله عمالش که مورد غرامت قرار گرفتند ابوهريره والی بحرين بود. اموال او را شمرد که به بيست و چهار هزار رسيد و دوازده هزار آن را بهعنوان غرامت از او گرفت.
ر.ک: الغدير، ج۶، ص۲۷۱ تا ۲۷۷ به نقل از فتوح البلدان بلاذری، نام عدهای از عمال عمر که مورد غرامت قرار گرفتند و نصف اموالشان را گرفت را ذکر کرده که عبارتاند از: ابو بکره ثقفی، نافع ثقفی، حجاج بن عتيک ثقفی (عامل فرات)، جزء بن معاويه (عامل سرّق)، بشر بن محتفز (عامل جندی شاپور)، ابن غلاب (مسئول بيت المال اصفهان)، عاصم سلمی (عامل مناذر)، سمرة بن جندب (مسئول بازار اهواز)، نعمان بن عدی (عامل منطقه دجله)، مجاشع داماد بنی غزوان (مسئول صدقات بصره)، شبل بجلی (مسئول غنيمتها)، ابو مريم بن محرش (عامل رامهرمز)، سعد بن ابی وقاص (عامل کوفه)، ابو موسی اشعری (عامل بصره)، عمرو عاص (عامل مصر)، عتبه بن ابی سفيان (عامل طائف)، ابو هريره (عامل بحرين).
علت استثنای قنفذ از پرداخت غرامت
ابان میگويد: سليم گفت: علی عليهالسّلام را ملاقات کردم و درباره اين کار عمر از آن حضرت سؤال کردم. فرمود: هيچ ميدانی چرا نسبت به قنفذ خودداری کرده و از او هيچ غرامت نگرفته است؟ عرض کردم: نه. فرمود: زيرا او بود که فاطمه را با تازيانه زد آن هنگام که آمده بود بين من و آنها فاصله شود. فاطمه عليهاالسّلام هم از دنيا رفت در حالی که اثر تازيانه در بازويش مانند بازوبند باقی مانده بود.
در نقل دیگر: عبّاس به علی عليهالسّلام گفت: چه چيزی عمر را مانع شد كه از قنفذ هم مانند ساير كارگزارانش غرامت بگيرد؟ فَنَظَرَ عَلِيٌّ إِلَی مَنْ حَوْلَهُ ثُمَّ اغْرَوْرَقَتْ عَيْنَاهُ بِالدُّمُوعِ؛ اميرالمؤمنين عليهالسّلام نگاهی به اطرافيانش كرد و چشمانش پر از اشك شد و فرمود: عمر خواست بدين وسيله از قنفذ بهخاطر ضربتی كه با تازيانه به فاطمه عليهاالسّلام زد تشكر كرده باشد. همان ضربتی كه فاطمه عليهاالسّلام از دنيا رفت در حالی كه اثر آن بر بازويش مانند دستبند باقی مانده بود.
منابع: أسرار آل محمد عليهمالسلام/ ترجمه کتاب سليم, حدیث سیزدهم