خانه » اعلام‌شناسی » داستان سید اسماعیل حمیری

داستان سید اسماعیل حمیری

من یمت یرنی

لحظه جان‌دادن سید اسماعیل‌بن‌محمد حمیری

سید حمیری کیسانی‌مذهب و شارب‌الخمر بود.

حسین‌بن‌عون گوید: به عیادت سید حمیرى رفتم، دیدم در حال جان‌سپردن است و جمعی از همسایه‏‌هاى او که عثمانى بودند پیش او حاضر بودند.

سید مردى‏ خوش‌چهره و گشاده‌پیشانى و چهارشانه بود؛ ولی ناگهان در چهرۀ او نقطۀ سیاهى، مانند اثر مداد ظاهر شد و شروع به گسترش کرد و زیاد شد تا آنکه آن سیاهی تمام چهره او را فرا گرفت. شیعیانى که حاضر بودند غمگین شدند و ناصبیانی که در مجلس حضور داشتند شادى نموده و او را سرزنش کردند.

اندکى نگذشته بود که از همان قسمت نور سفیدى ظاهر شد و چنان زیاد شد که همۀ صورت او را گرفت و تمام چهره‌اش روشن و نورانی شد! پس سید حمیری از صمیم دل خندید و چنین سرود:

کذب الزاعمون أنّ علیاً *** لم ینجی محبه من هنآت

قد و ربّی دخلت جنه عدن *** و عفا لی الإله عن سیّئاتی

فأبشروا الیوم أولیاء علی *** و تولّوا علیاً حتى الممات

ثمّ من بعده تولّوا بنیه *** واحداً بعد واحد بالصفات

دروغ گفتند آنان که گمان کردند که على(ع) دوست و محبّ خود را از مصائب نجات نخواهد داد.

همانا به‌خدا سوگند که وارد بهشت عدن شدم و خداوند از گناهانم درگذشت.

پس بشارت دهید امروز دوستان على را و تا دم وقت وفات به ولایت او پایبند باشید.

و بعد از او به ولایت پسران او یکى بعد از دیگری سر نهید.

سپس شهادت به توحید و نبوت و امامت بر زبان جاری کرد: «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حَقّاً حَقّاً، وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ حَقّاً حَقّاً، أَشْهَدُ أَنَّ عَلِیّاً أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ حَقّاً حَقّاً، أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»

سپس چشمانش را بست و «فَکَأَنَّمَا کَانَتْ رُوحُهُ ذُبَالَهً (خ.ل: زباله: مقداری آب) طَفِئَتْ، أَوْ حَصَاهً سَقَطَتْ».

الامالی طوسی، ص۶۲۸


دعای امام صادق علیه‌السلام برای سید حمیری

فضیل رسّان: بعد از کشته‌شدن زیدبن‌علی (ت: ۱۲۲ق) خدمت امام صادق(علیه‌السلام) رفتم، حضرت فرمود: ای فضیل؛ عمویم زید به شهادت رسید، عرض کردم: جانم به فدای شما باد.

حضرت فرمود: «رَحِمَهُ اللَّهُ، أَمَا إِنَّهُ کَانَ مُؤْمِناً وَ کَانَ عَارِفاً وَ کَانَ عَالِماً وَ کَانَ صَدُوقاً، أَمَا إِنَّهُ لَوْ ظَفِرَ لَوَفَى، أَمَا إِنَّهُ لَوْ مَلَکَ لَعَرَفَ کَیْفَ یَضَعُهَا».

عرض کردم: اجازه می‌دهید شعری بخوانم، فرمودند: صبر کن، پس دستور دادند پرده‌ای آویخته شد و درهایی را باز کردند، سپس فرمودند: بخوان.

شروع کردم دوازده بیت شعر خواندم، پس صدای گریه و شیونی از پشت پرده شنیدم و حضرت فرمودند: سرایندۀ این شعر کیست؟ عرض کردم: سید حمیری

حضرت فرمود: رحمه الله، خدای رحمتش کند!

عرض کردم: من دیدم که او نبیذ می‌نوشید

حضرت فرمود: رحمه الله

عرض کردم: دیدم که نبیذ رُستاق (سواد) می‌نوشید

حضرت فرمود: منظورت خمر است؟ عرض کردم: بله

فرمود: «رَحِمَهُ اللَّهُ وَ مَا ذَلِکَ عَلَى اللَّهِ أَنْ یَغْفِرَ لِمُحِبِّ عَلِیٍّ علیه‌السلام».


ای که گفتی و من یمت یرنی *** جان فدای جمال دل‌جویت
کاش روزی هزار مرتبه من *** مردمی تا بدیدمی رویت

میرزا ابوالقاسم شیرازی

قسم به وعده شیرین من یمت یرنی *** که ایستاده بمیرم به احترام علی

یا علی

توبه سید اسماعیل حمیری و کفاره گناهان وی

سید اسماعیل‌بن‌محمد حمیری هم کیسانی‌مذهب بود و هم شراب‌خوار، اما امام صادق علیه‌السلام یک مرتبه به دیدنش آمدند و یک شربت به او دادند و آدمش کردند توبه کرد.

شما با دوستانتان اینجور معامله می‌کنید؟ حضرت: قائل به حق باش، ولی خدا منم.

1 در مورد “داستان سید اسماعیل حمیری”

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *