خانه » معارف و عقاید » شیعه‌شناسی » محبت اهل بیت، جان دین

محبت اهل بیت، جان دین

محبت اهل البیت

محبّت اهل بیت علیهم السلام اساس و جان دین است.

انسان مُرکب از جسم و روح است و بین این دو رابطه ی بسیار مهمی وجود دارد که باید مورد توجه قرار گیرد. این رابطه بین هر جسم و جانی هست.

تمام حرکاتی که جسم انجام میدهد، در پرتوی نیرویی است که ازطرف روح به او القا و اعطا می شود، و اگر جان از بدن مفارقت کند، تمام حرکتها متوقّف می شوند.

جسم سالم با همۀ طراوت،زیبایی، شادابی، قوّت و قدرتی که دارد، تمام ارزشش بر مبنای اتّصال به ورح است.

همین بدن زیبا، باهمۀ طراوت و قدرتی که دارد، اگر روح از آن مفارقت بکند، زیر خاک دفنش می کنند.

و بالعکس؛ اگر بدن نحیف و لاغر شده و از طراوت افتاده باشد، و به حدی مریض باشد که به زور تنفس کند، تا زمانی که زنده است، در هیچ کجای دنیا دفنش نمی کنند.

اگر جان در جسم باشد و اتّصال بین این دو بر قرار ، حتی اگر جسم ضعیف و مریض باشد، به واسطۀ اتّصال به جان دارای ارزش واحترام است واگر اتّصال قطع شد ـ جسم هر چه شاداب باشد ـ چون جان ندارد بی ارزش است.

البته شکی در این نیست که از همه بهتر و کاملتر کسی است که هم از نظر جسم و هم از لحظ روح از دیگران قوی تر باشد. زیرا بدن او به روحی قوی متّصل است و روح او دریک بدن قوی تصرّف دارد.

ارزش انسان و جسم او، به جان و روح اوست، یعنی ارزش او به جنبۀ عقلانی وجودش می باشد.

این رابطۀ بین جسم و جان بود اما دین هم جسم و جانی دارد. اگر دین را مثل یک بدن فرض کنیم، هم کالبد و قالب دارد و هم جان، و مطمئنّاً قوام این دین به آن جان می باشد. دین مجموعه ای از احکام و عقائد است که اصول و فروع دارد. تمام بخشهای دین به منزلۀ چشم،گوش، زبان، دست، پا،قلب،مغز، اعصاب و باقی اعضای یک بدن هستند. و این بدن تا چه موقع ارزش دارد؟ تا زمانی که جان داشته باشد. اگر جان دین از بدن آن مفارقت کند دیگر دین بی جان ارزشی ندارد.

جان دین چیست؟

طبق روایاتی که در سلسله مقالات محبت بیان شد، تمام عبادات و عقائد یک طرف قرار داشت و امری در طرف دیگر. ما فهمیدیم که تمام عقائد و اعمالمان در درگاه خدا به شرط وجود این امر، قبول می شود. پس این امر مهم جان دین است که بدون آن هیچ چیز، از هیچ کس قبول نخواهد شد.

اگر کسی تمام عقائد دینی را قبول داشته باشد و تمام عبادات دینی را هم انجام دهد، ولی همین امری را که پیغمبر خدا فرموده است بمنزلۀ جان دین است، نپذیرفته باشد، هرچه عبادت کرده باشد، از او قبول نمی کنند، دین او دقیقاً مثل جسم بی جان می ماند؛

و آن امر مهم: محبّت اهل بیت ـ علیهم السلام ـ است.

معنای این روایت چیست؟

قال الباقر علیه السلام: «لِکُلِّ شَیءٍ أساسُ وَ أساسُ الاسلامِ حُبُّنا أهل البَیتِ.» (۱)

یعنی هر چیزی اساسی دارد، و اساس اسلام محبّت ما اهل بیت است.

هم چنین در مقالۀ قبلی در روایتی از امام باقر علیه السلام بیان شد: اسلام بر پنج پایه استوار است: نماز؛روزه؛حجّ و (ما نُودِیَ بِشَیءٍ کَما نُودِیَ بِالوِلایَهِ) به هیچ چیز دعوت نشده آنگونه که به ولایت دعوت شده است.(۲)

اگر ما براستی رابطۀ نسبت به عقاید و اعمال با محبّت اهل بیت علیهم السلم را متوجّه شویم و بدانیم که تمام عقائد و اعمال دینی یک طرف، محبّت اهل بیت طرف دیگر می باشد، خواهیم فهمید که چرا در اسلام به هیچ چیز همچون ولایت دعوت نشده است.

«ما نُودِیَ بِشَیءٍ کَما نُودِیَ بِالوِلایَهِ» یعنی هیچ چیز در اسلام، با این یک چیز قابل مقایسه نیست. درست مانند این است که بگوییم چشم مهمتر است یا جان؟ واین سؤال بی ربطی است، چون چشم را باید با گوش مقایسه کرد نه با جان. جسم با جان قابل مقایسه نیست.

اگر ما فهمیدیم همۀ عبادات و عقائدمان به منزلۀ جسمند و اعضا و جوارح یک بدن را تشکیل می دهند، و محبّت اهل بیت ـ علیهم السلام ـ به منزلۀ جان است، دیگر معنا ندارد که بگوییم نماز بالاتر است یا ولایت؟

این سؤال مانند این است که بگوییم: چشم مهمتر است یا جان؟ چون ولابت جان نماز است، و نماز بدون ولایت قبول نیست. همان طور که بدن بدون جان احترامی ندارد.

این مطالبی که بیان شد مورد اتفاق فریقین است، یعنی هم شیعه و هم عامّه روایات آن را نقل کرده اند (حتی اگر به آنچه خود نقل کرده اند ملتزم نباشند.)

پیغمبر اسلام ـ صلی الله علیه وآله و سلم ـ فرمودند:

«لِکُلِّ شَیءٍ جَوازٌ وَ جَوازُ الصِراطُ حُبُّ عَلیِّ بنِ أبی طالبٍ»(۳)

هر چیزی جواز و گذرنامه ای می خواهد، گذر نامۀ پل صراط محبّت امیرالمؤمنین علی ـ صلوات الله و سلامه علیه ـ است.

(قریب به همین مضمون روایاتی در مناقب خوارزمی نیز وجود دارد(۴))

«إذ کانَ یَومَ القِیامَهِ نُصِبَ الصِراطُ عَلی شَفیرِ جَهنّم لَم یَجُز عَلَیهِ إلّا مَن مَعَهُ کِتابُ وِلایَهِ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ.»(۵)

وقتی قیامت شد و صراط را بر جهنّم نصب کردند(صراط بالای جهنّم قرار دارد وبهشت در آن طرف صراط است. هر کس از صراط رد شد به بهشت می رود و هرکس مردود شد همان جا سرازیر جهنم خواهد شد.) اجازه عبور به کسی داده نخواهد شد مگر کسی که کتاب (امضاء شده باشد برای او که) ولایت علی بن ابی طالب را داراست.

یعنی ابتدا می بینند که او ولایت امیر المؤمنین را داراست یا نه؟ سپس به حساب نماز و روزۀ او می پردازند.و بر مبنای استحکام این جان، به جسم او توجّه می کنند و درجۀ اورا در بهشت تعیین می کنند. اگر دین او جان داشته باشد، مسلماً از اهل بهشت است. اما چون بهشت مراتب و درجات دارد، هر چه جسم دین او قوی تر باشد، جایش در بهشت بهتر خواهد بود.

امّا اگر دین فرد جان نداشته باشد، اصلاً محبّت و ولایت نسبت به اهل بیت نداشته باشد، دیگر نوبت به نماز نمی رسد.

گر که عمر حـضرت نوحـت دهد سـبّوح پاک تاکه روز وشب چوخُم خَم بردرش سرداشتن

ور که گـردی مالـک کـلّ نفـوس جنّ و انـس آن گه از ایمان خالـص ، طوقشـان بر داشـتن

ورکه مخزنهای ارض وهم سما ملکت شدی تاکه انفاقـش به هـر با دیـن و کافـر داشـتـن

روزحشرت زین همه خیری نبینی جزکه تو روح جان را خوش کنی از حبّ حیـدر داشتن

این دو روایت از طریق اهل سنت نقل شده بود، اما روایاتی عجیب و غریب، در کتب شیعه با این مضامین فراوان است.علامه مجلسی در جلد بیست و هفتم کتاب شریف بحار الانوار در «باب ثواب حبّهم و نصرهم و ولایتهم» و «باب أنّه لا تقبل الأعمال بدون الولایه» روایات بسیاری از طریق اهل بیت در این باره نقل کرده است

نتیجه؛ اگر کسی به همۀ اعمال دینی عمل کند، عقائدش هم محکم باشد، ولایت اهل بیت را هم داشته باشد، این فرد در بهترین وضعیت است.نمومۀ چنین شخصی، جناب سلمان است.

سلمان هم جسم دینش قوی بود، هم جان دینش. شیخ محسن امین در کتاب أعیان الشیعه آورده که عدّه ای در زمان امیر المؤمنین بودند که به آنها می گفتند:«شیعۀ علی»، چون از همه منقطع بودند و به امیرالمؤمنین پیوسته بودندو رئیس آنها سلمان بود. سلمان کارش در محبّت به امیرالمؤمنین به جایی رسیده بود که خواست حضرت را بر خواست خودش مقدّم می داشت:

«عن منصور بن بزرج قال : قلت لأبی عبد الله الصادق ـ علیه السلام ـ : ما اکثر ما اسمع منک یا سیّدی ذکر سلمان الفارسی!

فقال : لا تقل الفارسی و لکن قل سلمان محمّدی . أتدری ما کثره ذکری له؟

قلت:لا.

قال : لثلاث خصال؛

أحدها : ایثاره هوی أمیرالمؤمنین علی هوی نفسه و الثانیه : حبّه للفقراء و اختیاره ایّاهم علی أهل الثروه و العدد و الثالثه : حبّه للعلم و العلماء. انّ سلمان کان عبداً صالحاً حنیفا مسلماً و ما کان من المشرکین.»(۶)

از منصور بن بزرج نقل شده : خدمت امام صادق ـ علیه السلام ـ عرض کردم : چه بسیار از شما می شنوم که سلمان فارسی را یاد می کنید!

فرمود:نگو سلمان فارسی بلکه بگو سلمان محمّدی . آیا می دانی به چه دلیل است زیادی یادم از او؟

عرض کردم:نه . فرمود: به خاطر سه خصلت که در او بود؛ اول : هوا و خواست خود را فدای هوا و خواست امیرالمؤمنین می کرد، و دوّم به خاطر حبّی که به فقرا داشت و و آنان را به اهل ثروت و قدرت ترجیح می داد، و سوّم : حبّ و علاقۀ او به علم و علما . همانا سلمان عبد خدا بود و فردی صالح و حنیف و مسلم و از مشرکین نبود.

امّا غیر از این دسته از مردم، سه دستۀ دیگر نیز وجود دارند:

یک دسته ای که دین آنها نه جان دارد و نه جسم، یعنی نه عبادات انجام می دهند و نه محبّت به اهل بیت دارند.

امّا دو دستۀ دیگر باقی مانده:

دستۀ اوّل؛ کسانی هستند که دینشان جسم دارد اما جان ندارد. یعنی عبادات هرچه بخواهی انجام می دهند، روزه می گیرند، پنج نوبت به مسجد می روند و نماز می خوانند، ولی اعتقاد به ولایت و امامت اهل بیت ندارند. در سلسله مباحث محبّت اثبات کردیم با استفاده از روایات شیعه و سنّی جان و اساس دین و شرط قبولی اعمال همان اعتقاد به ولایت وامامت اهل بیت است.

حال تکلیف این دسته چیست؟ روایات پاسخ آنرا داده اند:

پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله وسلم ـ فرمودند:

«وَ الذی نَفسی بِیَدِهِ، لا یَنتَفِعُ عَبدٌ بِعَمَلِهِ الّا بِمَعرِفَهِ حَقّنا» (۷)

سوگند به آن کسی که جان من در قبضۀ قدرت اوست، هیچ کس از هیچ عبادتی سود نمی برد، مگر این که به حقّ ما و ولایت ما معرفت داشته باشد.

پس تکلیف این عدّه روشن شد.

و اما دستۀ بعدی کسانی هستند که دینشان جان دارد ، یعنی محبّت و ولایت اهل بیت را دارند، ولی عبادات آنان پس و پیش است . انسانی که محبت و اعتقاد به اهل بیت دارد، همۀ عبادات را ترک نمی کند و همۀ گناهان را انجام نمی دهد.بالاخره انسان معصوم نیست و گناه می کند، (همان طور که آنان که محبّت اهل بیت را ندارند نیز گناه می کنند و معصوم نیستند.) در نتیجه جسم دین این افراد بیمار است.

این دسته گناه می کنند، دستۀ قبلی هم گناه می کنند، فرق آنها در این است که دسته دوم محبت و اعتقاد به اهل بیت دارند.

این دسته مانند کسی هستند که از نظر جسمی ضعیف است اما هنوز جان دارد، و نمرده است. چنین فردی حقّ مسکن، غذا، لباس و … را دارد چون زنده است. مادامی که زنده است حقوق یک انسان زنده را نیز باید برای او قائل شد.

دین هم همین طور است، مادامی که دین فردی جان داشته باشد ـ یعنی محبّت و ولایت نسبت به ائمّه داشته باشد- ، حتّی اگر جسم دین او ضعیف باشد، نبایدجسم دین او در جهنّم دفن شود، چون جان دارد.

أبی اسحاق لیثی خدمت امام باقر ـ سلام الله علیه ـ آمد و همین دو مسئله را مطرح کرد. مجلسی -رضوان الله عنه- در بحار شریف جلد پنجم باب دهم حدیث ششم این روایت را نقل کرده است. مرحوم شبّر در «مصابیح الانوار» نقلش کرده است. حدیث فوق العاده ایست:

او به حضرت عرضه داشت که بعضی از شیعیان شما مرتکب فواحش میشوند و اهتمامی به نماز و روزه و زکات ندارند و کبائر انجام می دهند…چطور اینگونه است؟

این سؤال، سؤالی ست که در ذهن خیلی از ما، مخصوصا افرادی در جهان سوم زندگی می کنند و بعد به کشورهای اروپایی می آیند، تمیزی و بهداشت و نظم اجتماعی اینها را نگاه می کنند بعد به فکر فرو می روند وجود دارد. مسلمان ها می گویند: اینها کافرند ، ببین چقدر تمیزند!چقدر مرتبند! آنها خودشان را مسلمان می دانند و اهل نجات ولی این جور بی نظم و ترتیب هستند. اینها را می گویند کافرند در حالیکه این قدر تمیز و این قدر مرتب هستند.

این سوال را که ابی اسحاق مطرح کرد، امروز هم مطرح است. یعنی انسان وقتی مسلمانی را می بیند که اعتقاداتش صحیح است ولی باقی جهاتش کامل نیست نمی تواند باور کند که این آدم بهتر است از کسی که اعتقاداتش خراب است ولی باقی جهاتش کامل است.

و در ادامه موضوع دومش را مطرح کرد و عرضه داشت من عده ای از ناصبین و دشمنان شما را می یابم که چه بسیار است نماز و روزه آنها، زکات می دهند و حج و عمره می روند و…

حضرت از او می پرسند که اعتقاد آنها چگونه است؟

او پاسخ می دهد: ای پسر رسول خدا! محبّین و شیعیان شما که فاعل افعال یاد شده مى‏باشند کسانى هستند که اگر بین مشرق و مغرب را از طلا و نقره پر کنند و به آنها دهند که دست از دوستى و ولایت شما برداشته و به سراغ غیر شما روند هرگز این کار را نمى‏کنند و اگر در راه دوستى شما با شمشیر بینى‏هاى ایشان را ببرند و نیز در این راه کشته شوند از این راه برنگشته و دست از آن بر نمى‏دارند. و ناصبى را با آنچه از اوصاف که بر ایشان نقل کردم این طور دیده‏ام که اگر بین مشرق و مغرب را از طلا و نقره پر کنند و به آنها دهند تا از محبّت طواغیت دست کشیده و ولایت و دوستى شما را پیدا کنند امکان ندارد و در راه محبّت طواغیت اگر با شمشیر بینى آنها را ببرند و یا کشته شوند حاضر نیستند از آن دست بردارند و اگر منقبتى از مناقب و فضیلتى از فضایل شما را بشنوند بد حال شده و از آن مشمئز گردیده و رنگشان تغییر کرده و آثار کراهت در صورتشان دیده مى‏شود و این به خاطر داشتن بغض شما و محبت آنها [ابوبکر و عمر و عثمان ] مى‏باشد…

حضرت باقر علیه السلام لبخندی زده می فرمایند: یا إبراهیم ههنا هلکت العامله الناصبه … ای ابا ابراهیم اینجا است که ناصبى‏هاى عامل به اعمال یاد شده هلاک مى‏شوند و …(۸)

مرحوم میرزا حبیب الله خوئی، شارح نهج البلاغه(۹) این حدیث را نقل کرده است:

…آنگاه به ملائکه فرمود: سجده کنید براى آدم و همه سجده کردند جز ابلیس و او بود که آنچه از حسد در دل داشت بدر آورد و سجده نکرد و خدا عزّ و جلّ فرمود: چه چیز مانع تو شد که سجده نکردى زمانی که امر کردم به تو. گفت: أنا خیر منه خلقتنی من نار و خلقته من طین. من بهتر از او هستم. مرا از آتش آفریدى و او را از گل آفریدی.

امام صادق علیه السّلام فرمود: نخست کسى که قیاس کرد ابلیس بود که کبر ورزید و کبر نخست نافرمانى است از خدا. فرمود: ابلیس گفت: پروردگارا مرا معاف کن از سجده بر آدم و من ترا عبادتى کنم که هیچ فرشته مقرب و پیغمبر مرسلى نکرده، خدا تبارک تعالى فرمود: « لا حاجه لی فی عبادتک إنّما أرید أن أعبد من حیث أرید لا من حیث ترید» مرا نیازى به عبادت تو نیست همانا میخواهم چنان مرا عبادت کنى که من می خواهم نه چنان که تو می خواهى، و نخواست سجده کند، و خدا تبارک و تعالى فرمود: در آى از آن که تو رجیمى، و راستى لعنتم بر تو تا روز جزا…(۱۰)

حضرت باقر علیه السلام فرمود: هیهنا هلکت العامله الناصبه

معنای این حرف ابلیس چیست؟«أنا خیر منه خلقتنی من نار و خلقته من طین»

معنای آن این است که : خدایا ! همین یک اشتباه را کردی. در این مورد به من ظلم کردی، چون من بالاترم. مثل اینکه به کسی که دکترا دارد بگویند:بیا و به برتری ریاست کسی که سواد ندارد بر خودت اقرار کن. او می گوید به من ظلم کردید، من از این آقا بالاترم.

شیطان می خواست به خدا بگوید : خدایا همۀ کارهای تو درست است اما این یکی ظلم است.

ظلم یعنی چه؟ «وَضعُ الشَیءِ فی غَیرِ مَوضِعِهِ» یعنی کاری نابجا کردن.

اساس حرف شیطان برای طغیان علیه خدا یک چیز بود: کبر و استکبار.

اگر کسی معتقد باشد خدا عادل نیست و خدا ظالم است، او کافر است یا موحّد؟

قرآن پاسخ می دهد: «کانَ مِنَ الکافِرینَ» چرا؟ زیرا جرم اصلی او این بود که حاضر نبود زیر بار امر خدا برود. چون معتقد به صحّتش نبود.

پس اینکه در روایات آمده که اگر کسی عبادات جنّ و انس را انجام بدهد، زیر بار ولایت امیرالمؤمنین نرود این آدم کافر است، چرا کافر است؟

ـ نماز خوانده، روزه گرفته، حجّ رفته، قرآن خوانده، همه کار کرده، چرا کافر باشد؟!

ـ در پاسخ می گوییم : به همان دلیلی که شیطان کافر شد. شیطان همه چیز را قبول داشت، زیر بار یک حکم خدا نرفت. چون یک چیز گفت: «قال أنا خیر منه»معنای آن این است که خدا اشتباه کرده است.

این روایت را بخاری از علمای بزرگ اهل سنت در صحیح و مسلم در صحیح مسلم و ابن عبد البرّ در استیعاب و همچنین اکثر علمای عامّه نقل کرده اند.

رسول الله صلی الله علیه و آله فرمود:قیامت که می شود اصحابم را می آورند-نه امتم را- بین من و عده ای از آنها فاصله می شود. اینها را دست چپ به طرف جهنم می برند. من می گویم: ربّ اصحابی اصحابی. خدایا اصحابم کجا رفتند؟ چرا اینها را به جهنم می بری؟

خدای متعال پاسخ می دهد: بله اصحاب تو بودند ولی إِنَّکَ لَا تَدْرِی مَا أَحْدَثُوا بَعْدَکَ نمی دانی بعد از تو چه کردند.‏إنهم رجعوا علی أدبارهم قهقری . آنها به همان گذشته ی جاهلیت و سوابق کفرآمیزشان برگشتند. (۱۱)

در این روایت بیان شده آنها به سوابق کفر آمیزشان برگشتند. اما هیچ یک از مورّخین نقل نکرده که کسی از مسلمانان آنهم از اصحاب پیغمبر بعد از ایشان نصرانی یا بت پرست شده باشند؟!

آنها چه کار کردند ؟!

فقط یک ظلم کردند، آن هم اینکه زیر بار ولایت امیرالمؤمنین نرفتند. هیچ اتفاق دیگری در امّت رخ نداد.

قرآن می فرماید: «وَ ما مُحَمّدٌ الّا رَسُولُ قَد خَلَت مِن قَبلِهِ الرُسُل أفَإن ماتَ أو قُتِل إنقَلَبتُم عَلی أعقابِکُم وَ مَن ینَقَلِبُ عَلی عَقِبَیهِ فَلَم یَضُرَّ اللهَ شَیئاً وَ سَیَجزِی اللهُ الشاکِرینَ » (۱۲)

اگر پیغمبر از دنیا رفت، یا کشته شد، شما می خواهید به عقب برگردید؟ [آیا اسلام را رها کرده به دوران جاهلیّت و کفر بازگشت خواهید نمود؟]

معنای این آیه چیست؟ کسی بر نگشت که خدا تهدید می کند اگر پیغمبر از دنیا رفت شما می خواهید به عقب برگردید.

آن حدیث را به این آیه ضمیمه کنید، آیه می فرماید:« إنقَلَبتُم عَلی أعقابِکُم» و در حدیث پیغمبر فرمودند: «إنَّهُم رجَعُوا عَلی أدبارِهِم قَهقَری»

با دقّت به وقایع بعد از پیغمبر خواهیم فهمید که این بازگشت قهقری به گذشته کفر، همان نپذیرفتن امیرالمؤمنین بعد از پیغمبر توسط اصحاب آن حضرت و سایر مسلمانان است.

در نتیجه: به همان دلیلی که شیطان کافر شد و اهل جهنم شد (شیطان همه چیز را پذیرفت اما نپذیرفت بر آدم سجده کند)آنانی که ولایت و محبّت اهل بیت را قبول ندارند، کافر و اهل جهنم هستند.

زیرا محبّت و ولایت اهل بیت واعتقاد به امامت ائمّه اساس و جان دین است.
——————————————-
پاورقی:
۱.اصول کافی ج۲، ص۴۶، ح۲ و بحار الانوار ج۲۷، ص۹۱، ح۴۷. محاسن ج۱، ص۲۴۷، ح۴۶۱.
۲.اصول کافی ج۲، ص۱۸، ح۱ و بحار الانوار ج۶۸، ص۳۲۹، ح۱.
۳.بحار الانوار ج۳۹، ص۲۰۲، س۸.
۴….لا یجوز احد الصراط الا و معه برائه بولایته و و لایه اهل بیته، یشرف علی الجنه فیدخل محبیه الجنه و مبغضیه النار. (ص ۷۱، ح ۴۸)
اذا کان یوم القیامه. اقام الله عزوجل جبرئیل و محمّدا علی الصراط فلا یجوزه احد الا من کان معه برائه من علی بن ابی طالب علیه السلام.(ص ۳۱۹، ح ۳۲۴)
۵.بحار الانوار ج۲۷، ص۱۴۱، ح۱۴۷ و مناقب ابن مغازلی ص۲۱۸، ح۲۸۹. غایه المرام ج۳، ص۹۷، س آخر.
۶.بحار الانوار ج۲۲، ص۳۲۷، ح۳۳.
۷.بحار الانوار ج۲۷، ص۹۰، ح۴۵. محاسن ج۱، ص۶۱، ح۱۰۵.
۸.علل الشرایع، ج ۲، ص ۶۰۶؛ بحار ج ۵ ص ۲۲۸؛ مصابیح الانوار ج۱ ص۶ س۱۶؛‌ترجمه علل الشرایع ذهنی تهرانی ج ۲ ص ۹۳۵
۹.شرح نهج البلاغه (خوئی) ج۱۳، ص۱۳۱
۱۰. بحار الانوار، ج ۶۰، ص ۲۷۴
۱۱. صحیح بخاری ج۴، ص۱۱۰ و صحیح مسلم ج۷، ص۶۸ و مسند احمد ج۳، ص۲۸.
۱۲.سوره آل عمران آیۀ۱۴۴

منبع: خبازیان و…

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *