تآثیر محبت اهلبیت علیهم السلام در انسان
محبت اهلبیت که اساس دین است، معنایش این نیست که انسان اقرار به فضائل اهل بیت داشته باشد آنطور که بعضی از نصاری، بعضی از یهود و حتی عامه هم اقرار دارند. محبتی مورد قبول خداست که منحصر به اهل بیت باشد و شخص در دلش به غیر اهل بیت توجه نداشته باشد.
وقتی تمام دل متوجه اهل بیت پیغمبر شد، لاجرم معارف دین و احکام دین و اخلاق شرع مبین را از آنها فرا خواهد گرفت و این چیزی جز اهتمام به ایشان و اعتقاد به امامت آنان نیست.
لذا «محبت اهلبیت» و «اعتقاد به امامت اهلبیت» دو چیز هستند که یکی ملزوم و دیگری لازم است و از هم قابل انفکاک نیستند. یعنی نمیشود کسی ادعا کند: من به اهل بیت پیغمبر محبت دارم؛ ولی حلال و حرام دینم را از دیگران فرا میگیرم. من محبت به اهل بیت پیغمبر دارم؛ ولی اعتقاداتم را از غیر اهل بیت یاد میگیرم.
فهرست مطالب
معنای محبت
حال سؤالی که مطرح میشود این است که: محبت یعنی چه؟
گفتیم محبت قصیدهگفتن و شعرسرودن نیست؛ بلکه اعتقاد به ائمه است، آیا این کافی است؟
عَنْ بُرَيْدِ بْنِ مُعَاوِيَةَ الْعِجْلِيِّ وَ إِبْرَاهِيمَ الْأَحْمَرِيِّ قَالا دَخَلْنَا عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ ع وَ عِنْدَهُ زِيَادُ الْأَحْلَامِ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ يَا زِيَادُ مَا لِي أَرَى رِجْلَيْكَ مُتَفَلِّقَيْنِ قَالَ جُعِلْتُ لَكَ الْفِدَاءَ جِئْتُ عَلَى نِضْوٍ لِي أُعَاتِبُهُ الطَّرِيقَ وَ مَا حَمَلَنِي عَلَى ذَلِكَ إِلَّا حُبٌّ لَكُمْ وَ شَوْقٌ إِلَيْكُمْ ثُمَّ أَطْرَقَ زِيَادٌ مَلِيّاً ثُمَّ قَالَ جُعِلْتُ لَكَ الْفِدَاءَ إِنِّي رُبَّمَا خَلَوْتُ فَأَتَانِيَ الشَّيْطَانُ فَيُذَكِّرُنِي مَا قَدْ سَلَفَ مِنَ الذُّنُوبِ وَ الْمَعَاصِي فَكَأَنِّي آيِسٌ ثُمَّ أَذْكُرُ حُبِّي لَكُمْ وَ انْقِطَاعِي إِلَيْكُمْ قَالَ يَا زِيَادُ وَ هَلِ الدِّينُ إِلَّا الْحُبُّ وَ الْبُغْضُ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الثَّلَاثَ آيَاتٍ كَأَنَّهَا فِي كَفِّهِ وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ نِعْمَةً وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ وَ قَالَ يُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَيْهِمْ وَ قَالَ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ.
بحار الانوار، ج۶۵، ص۶۳
بریدبنمعاویه عجلی و ابراهیم احمری نقل کردند: بر امام باقر(علیهالسلام) وارد شدیم، زیاد الاحلام نزد آن حضرت بود. امام باقر(ع) به او فرمودند: ای زیاد، چه شده که پاهای تو را ترک خورده میبینم؟ زیاد گفت: فدایت شوم من با وجود بیماری تن و سختی و مشقت راه به محضر شما مشرف شدم و چیزی مرا بر این امر وا نداشت مگر محبت و اشتیاق من نسبت به شما، سپس مدت درازی ساکت ماند بعد گفت: فدایت شوم، چه بسیار در تنهایی شیطان به سراغ من میآید و گناهان گذشتهام را به یادم میآورد و مرا ناامید میسازد و سپس به یاد محبت شما میافتم و دلبستگی من به شما.
امام فرمودند: ای زیاد آیا دین چیزی جز محبت است؟ سپس این سه آیه را تلاوت فرمودند گویی در کف ایشان بود: …لیکن خداوند ایمان را محبوب شما ساخت و آن را در قلب شما زینت داد و کفر و فسق و گناه را در قلب شما ناپسند قرار داد همانا آنان رشدیافتگاناند. فضل و نعمتی از جانب خدا است و خداوند دانا و حکیم است. و فرمود: دوست میدارند کسانی را که بهسوی آنان هجرت میکنند و فرمود: اگر خدا را دوست دارید پس از من تبعیت کنید خداوند شما را دوست میدارد و گناهانتان را میآمرزد و خداوند غفور و رحیم است.
مفاهیم بر دو قسمند. بعضی از مفاهیم نیاز به تعریف دارند و آنها (مفاهیم غیر وجدانی) هستند؛ مثل اینکه: روح چیست؟ باید تعریفش کرد بهخودیخود قابل درک نیست.
ولی بعضی از مفاهیم هستند که همه آنها را درک میکنند، برای فهم آنها نه نیازی به معلم هست نه کلاس، با سواد و بیسواد، همگان در هر شرایطی باشند این مفاهیم را درک میکنند. مثل تشنگی و گرسنگی. «تعریف» یعنی رساندن یک مجهول به غیر. تشنگی و گرسنگی را کودک هم میفهمد؛ لذا نیازی به تعریف ندارد و به اینها «مفاهیم وجدانی» میگویند.
محبت یکی از مفاهیم وجدانی است و امری است که همه معنای آن را میفهمند؛ مثل اینکه شما بچه خود را دوست دارید و اگر بپرسند یعنی چه؟ سؤال بیموردی کردهاند. انسان نسبت به فرزندش حالتی را احساس میکند که نسبت به فرزند همسایه ندارد، این حالت محبت است.
شیعه و سنی نقل کردهاند که رسول الله(ص) فرمودند: لَا يُؤْمِنُ عَبْدٌ حَتَّى أَكُونَ أَحَبَ إِلَيْهِ مِنْ نَفْسِهِ وَ تَكُونَ عِتْرَتِي إِلَيْهِ أَعَزَّ مِنْ عِتْرَتِهِ وَ يَكُونَ أَهْلِي أَحَبَّ إِلَيْهِ مِنْ أَهْلِهِ وَ تَكُونَ ذَاتِي أَحَبَّ إِلَيْهِ مِنْ ذَاتِهِ.
امالی شیخ صدوق، ص۳۳۴
هیچ بندهای ایمان نیاورده است مگر این که (کارش در محبت به جایی برسد که) مرا از خودش بیشتر دوست بدارد، فرزندان مرا از فرزندان خودش و اهلبیت مرا از اهلبیت و عترت خودش بیشتر بخواهد.
چرا پیغمبر بین ذات خود و ذات مردم و اهل بیت خود و اهل بیتِ مردم مقایسه فرمودهاند؟ زیرا ما محبت به فرزندان خود را میفهمیم! پبغمبر میفرمایند: از همین سنخ علاقهای که به بچۀ خود داری، باید به بچههای من داشته باشی؛ بلکه بیشتر.
پس ما به محبت اهلبیت مأمور شدهایم. چقدر باید محبت داشته باشیم؟ از بچههای خود بیشتر.
کاملترین مصداق این حدیث پیامبر، امیرالمؤمنین است.
لینک محبت امیرالمؤمنین نسبت به فرزندان رسول خدا
عن ابن عباس قال : لماکان یوم من أیام صفین دعاعلی علیه السلام ابنه محمدا فقال : شد علی المیمنه فحمل مع أصحابه فکشف میمنه عسکر معاویه ثم رجع وقد جرح ، فقال له : العطش فقام إلیه علیه السلام فسقاه جرعه من ماء ثم صب الماء بین درعه وجلده فرأیت علق الدم یخرج من حلق الدرع ثم أمهله ساعه ثم قال : شد فی المیسره فحمل مع أصحابه على میسره معاویه فکشفهم ثم رجع وبه جراحه ، وهویقول : الماء الماء ، فقام إلیه ففعل مثل الاول ثم قال : شد فی القلب ، فکشفهم ثم رجع وقد أثقلته الجراحات وهویبکی ، فقام إلیه فقبل مابین عینیه وقال : فداک أبوک لقد سررتنی والله یابنی ، فما یبکیک أفرح أم جزع ؟ فقال : کیف لاأبکی وقد عرضتنی للموت ثلاث مرات فسلمنی الله تعالى وکلما رجعت إلیک لتمهلنی فما أمهلتنی ، وهذان أخوای الحسن والحسین ماتأمر همابشئ ؟ فقبل علیه السلام رأسه وقال : یابنی أنت ابنی وهذان ابنا رسول الله صلى الله علیه وآله أفلا أصونهما ؟ قال : بلى یاأباه جعلنی الله فداک وفداهما.
از ابن عباس نقل شده : روزی از ایام جنگ صفین بود که علی علیه السلام پسرش محمد را صدا کرد و فرمود : بر میمنه (لشکر دشمن) حمله کن . پس او با اصحابش حمله کرد و میمنه لشکر معاوه را در هم ریخت . سپس برگشت در حالیکه مجروح شده بود ، به امیر المؤمنین عرض کرد تشنه است ، حضرت بسوی او رفت و جرئه ای آب به او داد و آب را بین بدن و زره اش ریخت دیدم خون از حلقه های زره خارج میشود . حضرت به او مدتی مهلت داد سپس فرمود :به میسره حمله کن . او با یارانش به سمت چپ لشکر معاویه حمله کرد و آنان را از هم پاشید بعد برگشت درحالیکه میگفت : آب آب .حضرت به سمت او رفته و آنچه دفعۀ اول انجام داده بود انجام داد . سپس فرمود : به قلب لشکر حمله کن ؛ آنهارا نیز از هم پاشانید سپس برگشت در حالیکه جراحات بر او سنگین شده بود و او گریه می کرد . حضرت علی به سمتش آمدو بین دو چشمش را بوسید و فرمود : پدرت به فدای تو به خدا مرا شاد کردی ای پسرم ، چه چیز ترا به گریه انداخته ، شادی یا جزع؟ عرض کرد : چگونه گریه نکنم ، در حالیکه سه مرتبه مرا با مرگ مواه ساختی ومرا به خدا سپردی اما هر بار که بازگشتم به سوی شمه که به من مهلت دهی ، مهلتم ندادی ولی این دو برادرم حسن و حسین را امر نمی کنی به چیزی ! حضرت سر او را بوسیده فرمود: ای پسرم تو فرزند منی این دو فرزندان پیغمبرند ، پس چگونه آنها را مصون ندارم ؟! عرض کرد بله ای پدر ، خدا مرا فدای تو وفدای آن دو کند.
بهراستی کدامیک از ما رسولالله را بیش از خود و فرزندان پیغمبر را از فرزندان خود بیشتر دوست داریم؟! اگر بیشتر دوست داشته باشیم چگونه خواهیم بود؟
آیا تابهحال شده روزی و لحظهای از یاد فرزندمان غافل باشیم؟ همیشه به فکر او هستیم و شب و روز تمام تلاش خود را میکنیم تا رفاه او را تأمین کنیم. دلمان مملوّ از یاد و توجه به اوست؛ و لیکن چقدر توجه به فرزندان پیغمبر داریم؟ اصدق مصادیق اولاد رسول، وجود مقدس امام عصر(ارواحنالهالفداء) است. ما صبح و شب به فکر این هستیم که فرزندانمان چه میخواهند کموکسری نداشته باشند؛ اما چقدر متوجه امام زمانمان هستیم؟!
ممکن است این نکته مطرح شود که فرزندان ما سر تا پا احتیاج هستند؛ اما امام زمان احتیاجی ندارد که ما بخواهیم دربارهاش فکر کنیم! بله، احتیاجی ندارد. خدا چطور؟ خدا بهطریق اولی احتیاج ندارد.
پس چرا در قرآن میفرماید: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُونُوا أَنْصارَ اللَّهِ» مگر خداوند نیاز به یاور دارد؟
××××××
یاری خدا یعنی چه؟
خودِ خدا در پاسخ میفرماید: «كَما قالَ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ لِلْحَوارِيِّينَ: مَنْ أَنْصاري إِلَى اللَّهِ؟ قالَ الْحَوارِيُّونَ: نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ» یعنی: همانگونه که حضرت عیسی به حواریون فرمود: چه کسانی حاضرند مرا بهسوی خدا یاری کنند؟ (عیسی را یاری کنند برای حرکت بهسوی خدا) پس حواریون گفتند: ما یاوران خدا هستیم…
با توجه به نوع سؤال (چه کسانی حاضرند مرا برای حرکت بهسوی خدا یاری کنند؟) طبیعتاً باید حواریون پاسخ میدادند: (ما حاضریم شما را یاری کنیم برای حرکت بهسوی خدا) یعنی بگویند: «نحن أنصارک إلی الله»؛ ولی قرآن میفرماید: حواریون گفتند: ما یاوران خداییم.
چرا اینگونه جواب دادند؟ چون یاری عیسی، یاری خداست، خدای متعال در روی زمین حجتی دارد که نصرت او نصرت خداست، اطاعت او اطاعت خداست، معصیت او معصیت خداست، محبت او محبت خداست، بغض او بغض خداست، همکاری با او همکاری با خداست، تأیید او تأیید خداست، دفاع از او دفاع از خدا و حق است.
خلاصه اینکه: ای مسلمانان یاور خدا باشید. چگونه؟ مثل حواریون که یاور خدا شدند. حواریون چگونه یاور خدا شدند؟ از طریق یاری عیسی که حجت خدا بود.
شما هم از طریق یاری حجت خدا، خدا را یاری کنید و امروز خدا در روی زمین حجتی ندارد مگر وجود مقدس حضرت بقیة الله، نورالله، ولی الله، عین الله، اذن الله، حجة الله، خلیفة الله، المهدی صلوات الله و سلامه علیه.
پس این سؤال بیمورد خواهد بود که «امام زمان چه نیازی دارد که ما بخواهیم به فکرش باشیم». چون قرآن میفرماید: خدا را یاری کنید، مگر خدا نیازی دارد که به فکرش باشیم و او را یاری کنیم؟
همه دستورات دین به نفع خود ماست
از یک بُعد دیگر مسئلۀ محبت را بررسی کنیم.
این احادیث و دستوراتی که راجع به توجه به امام زمان به ما رسیده است برای چیست؟
یک قانون کلی در دین وجود دارد: هر عمل و هر عبادتی که انجام بدهید، نفعش به خودتان بر میگردد.
امیرالمؤمنین(علیهالسلام) به همام فرمودند: إن الله سبحانه وتعالی خلق الخلق حین خلقهم غنیا عن طاعتهم آمنا من معصیتهم. خدای متعال مردم را آفرید و نیازی به بندگی آنها نداشت و از معصیت آنها نگران نبود.
خدای متعال بینیاز است. هرکس بخواهد بندگی کند، بکند و هرکس نخواهد بندگی کند، نکند. البته هرکس بندگی کرد نفعش به خودش عاید میشود و اگر نکند ضررش به خودش متوجه میشود.
پس «یاری امام زمان مثل یاری خداست» و یاری حق و همه ظواهر و مظاهر حق مطلق هم منفعتش به خود انسان و به جامعه متوجه است.
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: مَنْ رَزَقَهُ اللَّهُ حُبَ الْأَئِمَّةِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فَقَدْ أَصَابَ خَيْرَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ فَلَا يَشُكَّنَّ أَحَدٌ أَنَّهُ فِي الْجَنَّةِ فَإِنَّ فِي حُبِّ أَهْلِ بَيْتِي عشرون [عِشْرِينَ] خَصْلَةً عَشْرٌ مِنْهَا فِي الدُّنْيَا وَ عَشْرٌ مِنْهَا فِي الْآخِرَةِ أَمَّا الَّتِي فِي الدُّنْيَا فَالزُّهْدُ وَ الْحِرْصُ عَلَى الْعَمَلِ وَ الْوَرَعُ فِي الدِّينِ وَ الرَّغْبَةُ فِي الْعِبَادَةِ وَ التَّوْبَةُ قَبْلَ الْمَوْتِ وَ النَّشَاطُ فِي قِيَامِ اللَّيْلِ وَ الْيَأْسُ مِمَّا فِي أَيْدِي النَّاسِ وَ الْحِفْظُ لِأَمْرِ اللَّهِ وَ نَهْيِهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ التَّاسِعَةُ بُغْضُ الدُّنْيَا وَ الْعَاشِرَةُ السَّخَاءُ وَ أَمَّا الَّتِي فِي الْآخِرَةِ فَلَا يُنْشَرُ لَهُ دِيوَانٌ وَ لَا يُنْصَبُ لَهُ مِيزَانٌ وَ يُعْطَى كِتابَهُ بِيَمِينِهِ وَ يُكْتَبُ لَهُ بَرَاءَةٌ مِنَ النَّارِ وَ يَبْيَضُّ وَجْهُهُ وَ يُكْسَى مِنْ حُلَلِ الْجَنَّةِ وَ يَشْفَعُ فِي مِائَةٍ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ يَنْظُرُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ بِالرَّحْمَةِ وَ يُتَوَّجُ مِنْ تِيجَانِ الْجَنَّةِ وَ الْعَاشِرَةُ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ بِغَيْرِ حِسَابٍ فَطُوبَى لِمُحِبِّي أَهْلِ بَيْتِي.
کسی که خدا محبت اهلبیت مرا روزیاش کرده همانا خیر دنیا و آخرت نصیبش شده است. هیچکس شک نکند که چنین فردی در بهشت است. همانا در حبّ اهل بیت من بیست خصلت وجود دارد: ده تای آن در دنیا و ده تا در آخرت است. اما آنچه در دنیاست این است: زهد و حرص برای عمل و ورع در دین و رغبت در عبادت و توبه قبل از مرگ و نشاط در قیام در شب و ناامیدی از آنچه در دست مردم است…
این مطالب نتیجه محبت به اهلبیت است. یعنی اثر وضعی و طبیعی محبت اهلبیت این است که انسان بندۀ خدا میشود؛ اما اگر همین عبادتها را دیگری انجام دهد که به چهار امام یا شش امام یا ده امام قائل است نفعی برایش ندارد؛ زیرا عباداتش جان ندارد. (این مطلب به یاری خدا در مقالهای بهطور مفصل بررسی خواهد شد)
در قبال امام زمان چه وظیفهای داریم؟
در کتبی مانند نجم الثاقب در احوالات امام غائب سلام الله علیه، نوشته مرحوم محدث نوری و کتاب مکیال المکارم متعلق به میرزا محمدتقی اصفهانی، همچنین کتاب اکمال الدین صدوق، وظایفی برای شیعیان در زمان غیبت شمرده شده است. ما چند وظیفه از این وظائف را میدانیم؟! چه رسد به عمل به آنها!
آیا بهراستی ما در مقابل امام زمانمان مکلفیم؟ پس چهطور میخواهیم بگوییم: امام زمان را از بچههای خود بیشتر دوست داریم؟
ما نسبت به فرزندان خود احساس تکلیف میکنیم، باید برای آنها لباس و غذا و مسکن تهیه کنیم، به فکر تحصیل و سلامتی جسم و جانشان باشیم، همه تکالیف را به قدر وسع خود انجام میهیم. خوب اگر بهراستی میزان این است که باید محبت ما به اهل بیت پیغمبر از محبتمان به فرزندانمان بیشتر باشد، پس کجاست تکلیفی که در مقابل اهل بیت باید ایفا کنیم؟!
باید قدری بیشتر به جهتی که عمدۀ همه جهات است و محور اصلی میباشد توجه کنیم: هیچ چیز در دنیا به درد ما نمیخورد مگر محبت اهلبیت و این به آن معنی نیست که ما نماز نخوانیم، روزه نگیریم؛ بلکه اهلبیت مظهر عبادت و بندگی خدا هستند و ما نیز باید پیرو آنها باشیم و در بندگی به آنها اقتدا کنیم.
پس اگر انسان موظف است خدا را عبادت کند، باید دل خود را بسپارد به حجتی که خدا قرار داده است و قلب خود را مالامال از محبت او کند تا در نتیجه این محبت، هم بیاموزد، و هم بتواند خدا را بندگی کند.
منبع: خبازیان و…