گناهانی که باعث تغییر نعمت‌ها است

توسط | اسفند ۱۹, ۱۳۹۱ | رشد و رکود

در بحث «اثرات منفی گناه» نتیجه‌های زیان‌بخش گناهان را نوشتیم! یکی از آن‌ها گناهانی بود که موجب تغییر نعمت‌ها بود و نعمت‌های الهی را دگرگون می‌کرد.

امام سجاد علیه‌السلام پنج معصیت را در ردیف گناهانی می‌شمارند که تغییر نعمت‌ها را در پی دارد: «الذُّنُوبُ الَّتِی تُغَیِّرُ النِّعَمَ: الْبَغْیُ عَلَى النَّاسِ وَ الزَّوَالُ عَنِ الْعَادَهِ فِی الْخَیْرِ وَ اصْطِنَاعِ الْمَعْرُوفِ وَ کُفْرَانُ النِّعَمِ وَ تَرْکُ الشُّکْرِ»

البته بلافاصله این تذکر را نیز می‌دهند که: قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ»، خدا نازونعمت هیچ ملتی را به بلا و فلاکت تغییر نمی‌دهد؛ مگر آنکه خودشان رفتارشان را تغییر دهند.

ظلم و ستم به مردم

مرحوم فیض کاشانی در تفسیر آیه ۱۱۷ سوره هود: «وَ ما کانَ رَبُّکَ لِیُهْلِکَ الْقُرى‏ بِظُلْمٍ وَ أَهْلُها مُصْلِحُونَ»؛ می‌گوید: «فَإِنَّ الْمُلْکَ یَبْقَى مَعَ الکُفْرِ وَ لَا یَبْقَى مَعَ الظُّلْمِ» خصوصاً ظلم در حق افرادی که پناهی جز خداوند ندارند؛ به سرعت برق آه مظلوم دامن ظالم را می‌گیرد و نعمت‌ها را تغییر می‌دهد.

در این باره در تاریخ نمونه‌های فراوانی داریم؛ از جمله می‌توان به «آل برمک» اشاره کرد.
امام هشتم(ع) فرمود: «أَ مَا رَأَیْتَ مَا صَنَعَ اللهُ بِآلِ بَرْمَکَ وَ مَا انْتَقَمَ اللهُ لِأَبِی الْحَسَنِ علیه‌السلام؛ آیا ندیدی آنچه خدا با آل برمکیان انجام داد و انتقام موسی بن جعفر علیه‌السلام را گرفت؟»

برمکیان یکی از خاندان بانفوذ ایرانی بودند که توانستند به دستگاه خلافت عباسی راه یابند و شکوه و جلال خاصی به این خلافت ببخشند. یحیی برمکی و فرزندانش، فضل و جعفر، از معروف‌ترین افراد این خانواده بودند که در دوره هارون الرشید قدرت و نعمت زیادی کسب کردند؛ امّا پس از چندی دوره نکبت و سقوط آنها فراهم شد تا آنجا که خانواده آنها به گدایی افتادند. از جمله عامل سلب نعمت از آنان ظلمی بود که آنها، خصوصاً یحیی در حق امام موسی‌بن‌جعفر(ع) انجام دادند، و زمینه شهادت او را توسط هارون فراهم کردند.

یزید در سه سال حکومت خود سه ظلم بزرگ انجام داد:

  • ۱. به شهادت رساندن امام حسین(ع)
  • ۲. قتل عام مردم مدینه و اهانت به ناموس آنان
  • ۳. سنگ باران کردن خانه خدا

ولی نعمت سلطنت از او و نسلش گرفته شد. و همه قاتلان امام حسین(ع) بعد از قیام مختار به سزای عمل خود رسیدند.

رهاکردن عادت‌های خوب

ترک عادت‌های خوبی مانند: خرج‌دادن برای امام حسین(ع)، کمک به فقرا، عادت به خواندن قرآن و دعا و نماز شب، تغییر نعمت‌ها و زوال و گرفته‌شدن آن‌ها را در پی دارد.

رهاکردن امر به معروف

ممکن است مراد از ترک عادت اختیار معروف، عمل شناخته شده در نزد شرع باشد و شاید مقصود این است که امر به معروف نکند و خود نیز بدان عمل ننماید.

قرآن کریم نیز در آیاتی به این مطلب اشاره دارد که در هر جامعه‌ای تا زمانی که گروهی از اندیشمندان متعهد و مسئول وجود دارند که در برابر مفاسد ساکت نمی‌نشینند و به مبارزه برمی‌خیزند و رهبری فکری و مکتبی مردم را در اختیار دارند، این جامعه به تباهی و نابودی و زوال نعمت دچار نمی‌شود. آنگاه که بی‌تفاوتی و سکوت در تمام سطوح جامعه حکم‌فرما شود و جامعه در برابر عوامل فساد بی‌تفاوت و بی‌دفاع مانَد و دیگران را از فساد نهی نکرده باشد، به دنبال آن نابودی و زوال نعمت حتمی است.

قرآن می‌فرماید: «فَلَوْ لاَ کَانَ مِنَ الْقُرُونِ مِنْ قَبْلِکُمْ أُولُوا بَقِیَّهٍ یَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسادِ فِی الْأَرْضِ إِلَّا قَلِیلًا مِمَّنْ أَنْجَیْنا مِنْهُمْ وَ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُوا ما أُتْرِفُوا فِیهِ وَ کَانُوا مُجْرِمِینَ»؛ هود، آیه ۱۱۶ و ۱۱۷ «چرا در قرون [و اقوام] قبل از شما دانشمندان صاحب قدرتی نبودند که از فساد در زمین جلوگیری کنند؟ مگر اندکی از آنها که نجاتشان دادیم و آنان که ستم می‌کردند، از تنعّم و کام‌جویی پیروی کردند و گناهکار شدند [و نابود گردیدند].»

در آیه از دانشمندان خواسته شده که برای حفظ خود و جامعه و باقی‌ماندن نعمت‌ها، باید امر به معروف و نهی از منکر نمایند.

و در آیه دیگر، راز ملعون واقع شدن کافران از بنی‌اسرائیل را این می‌داند که مسئولیت اجتماعی برای خود قائل نبودند و یکدیگر را از کار خلاف نهی نمی‌کردند و حتی جمعی از نیکان آنها با سکوت و ساز‌ش‌کاری افراد گناهکار را عملاً تشویق می‌کردند.

«لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ عَلى‏ لِسانِ داووُدَ وَ عِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ ذلِکَ بِما عَصَوْا وَ کَانُوا یَعْتَدُونَ کَانُوا لاَ یَتَنَاهَوْنَ عَنْ مُنکَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ مَا کَانُوا یَفْعَلُونَ»؛ مائده، آیه ۷۹ و ۸۰ «آنها که از بنی اسرائیل کافر شدند، بر زبان داود و عیسی بن مریم(ع) لعن [و نفرین] شدند؛ این به خاطر آن بود که گناه می‌کردند و تجاوز می‌نمودند. آنها از اعمال زشتی که انجام می‌دادند یکدیگر را نهی نمی‌کردند. چه بد کاری انجام می‌دادند!»

در تفسیر آیه فوق روایاتی وارد شده است که راه‌گشا و آموزنده است.

در حدیثی از پیامبر اکرم(ص) می‌خوانیم که فرمود: «لَتَأْمُرُنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَلَتأخذُنَّ السَفیهِ وَ لَتَأَطَّرِنَّهُ عَلَی الْحَقِّ اِطْراً، اَو لَیَضْرَبُنَّ الله قُلُوبُ بَعْضِکُمْ عَلَی بَعْضِ وَ یَلْعَنُهُمْ کَمَا لَعَنَهُمْ؛ حتماً باید امر به معروف و نهی از منکر کنید و دست افراد نادان را بگیرید و به سوی حق دعوت نمایید؛ و الاّ خداوند قلوب شما را همانند یکدیگر و شما را از رحمت خود دور می‌سازد. همانطور که آنها را از رحمت خویش دور ساخت.» این حدیث هشداری است به جامعه امروز ما که در مقابل منکرات ساکت و آرام نباشند؛ وگرنه نعمت‌هایی چون صفای قلب و رحمت الهی از آنان نیز گرفته خواهد شد.

در حدیث دیگری از امام صادق(ع) نقل شده است که در تفسیر «کَانُوا لاَ یَتَنَاهَوْنَ عَنْ مُنکَرٍ فَعَلُوهُ» فرمودند: «أَمَّا اَنَّهُمْ لَمْ یَکُونُوا یَدْخُلُونَ مَدَاخِلَهُمْ وَ لَا یَجْلِسُونَ مَجَالِسَهُمْ وَ لَکِنْ کَانُوا إِذَا لَقُوهُمْ ضَحَکوا فِی وُجُوهِهِمْ وَ أَنَسُوا بِهِمْ؛(۱۰) این دسته [که خداوند از آنها مذمت کرده] هرگز در کارها و مجالس گناهکاران شرکت نداشتند؛ بلکه فقط هنگامی که آنها را ملاقات می‌کردند، در صورت آنان می‌خندیدند و با آنها مأنوس بودند.»

پس یک لبخند به گناهکار نیز شرکت در جرم اوست و زمینه زوال نعمت را فراهم می‌کند. برای آگاهی بیشتر خوب است که نوشتۀ روش برخورد با گناهکار را نیز ببینید.

کفران نعمت

خداوند نعمت‌های بی‌شماری به ما داده است. از نعمت بعثت و امامت گرفته تا نعمت‌های عادی و معمولی همچون: سلامتی، عقل و انواع خوردنی‌ها و پوشیدنی‌ها. کفران این نعمت‌ها نیز تغییر نعمت یا زوال آن را به‌دنبال دارد.

شکرنکردن نعمت

این هم از گناهانی است که نعمت‌ها را تغییر می‌دهد. برترین شکر آن است که انسان نعمت را در مسیر خودش به کار ببرد و ترک آن به این است که در غیر مسیر صحیح استفاده کند؛ مثلاً: جوانی را در مسیر گناه و فساد، مال را در مسیر حرام و لهو ولعب و… به کار برد.
قرآن می‌فرماید: «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ»

شکر، نصف ایمان

«اصمعی» وزیر هارون الرشید که برای صید رفته بود، و در تعقیب صید از قافله عقب مانده و راه گم کرده بود، می‌گوید: در این حال، خیمه‌ای در وسط بیابان دیدم، تشنه بودم، هوا خیلی گرم بود. گفتم به این خیمه بروم تا استراحت کنم، بعداً به قافله برسم. وی که وزیر تقریباً نصف جهان آن روز بود، می‌گوید: وقتی به طرف خیمه رفتم، زن جوان با جمالی را دیدم که درون خیمه است. تا چشمش به من افتاد، سلام کرد و گفت: بفرمایید داخل! به او گفتم: به من مقداری آب بده تا بنوشم.

رنگش تغییر کرد و گفت: از شوهرم اجازه ندارم تا به تو آب دهم؛ ولی مقداری شیر که نهار من است، به تو می‌دهم. اصمعی می‌گوید: شیر را خوردم، ناگاه دیدم یک مرد سیاهی از دور رسید. زن گفت: شوهرم آمد. آبی را که به من نداده بود با آن دست و پا و صورت آن مرد را شست و به داخل خیمه برد. دیدم مرد بداخلاقی است و به من اعتنایی نکرد و من هم از خیمه خارج شدم.

زن مرا مشایعت کرد. من به او گفتم: حیف است تو با این جوانی و جمال، دل بسته این پیرمرد سیاه باشی. دیدم رنگش پرید و گفت: ای اصمعی! از تو انتظار نداشتم محبّت شوهرم را از دلم بیرون ببری. می‌دانی چرا با شوهرم چنین برخورد می‌کنم؟ چون از پیامبر اکرم(ص) شنیده‌ام که فرمود: «الْإِیمَانُ نِصْفَانِ: نِصْفٌ فِی الصَّبْرِ وَ نِصْفٌ فِی الشُّکْرِ» من به‌خاطر جمال و جوانی‌ام باید از خدا تشکر کنم و شکرش این است که با این شوهرم بسازم؛ برای اینکه ایمانم کامل شود، بر بداخلاقی او صبر می‌کنم و دنیا گذشتنی است؛ می‌خواهم از دنیا با ایمان کامل بروم.»

حضرت سجاد(ع) در ادامه به این آیه قرآن استناد نموده است که: قال اللهُ تعالی: «إِنَّ الله لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ»

یکی از مفسران می‌گوید: جمله «إِنَّ الله لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ …» که در دو مورد از قرآن با تفاوت مختصری آمده است، یک قانون کلی و عمومی را بیان می‌کند؛ قانونی سرنوشت‌ساز و حرکت‌آفرین و هشداردهنده!

این قانون که یکی از پایه‌های اساسی جهان‌بینی و جامعه‌شناسی در اسلام است، به ما می‌گوید: مقدرات شما قبل از هر چیز و هر کس در دست خود شما است، و هرگونه تغییر و دگرگونی در خوشبختی و بدبختی اقوام در درجه اوّل به خود آنها بازگشت می‌کند، شانس و طالع و اقبال و تصادف و تأثیر اوضاع فلکی و مانند اینها هیچکدام پایه ندارد، آنچه اساس و پایه است این است که ملّتی خود بخواهد سربلند و سرفراز و پیروز و پیشرو باشد، و یا بر عکس، خودش تن به ذلّت و زبونی و شکست در دهد، حتی لطف خداوند یا مجازات او، بی‌مقدّمه، و امان هیچ ملّتی را نخواهد گرفت؛ بلکه این اراده و خواست ملّت‌ها و تغییرات درونی آنهاست که آنها را مستحق لطف یا مستوجب عذاب خدا می‌سازد.

منبع: ماهنامه مبلغان ش۱۳۰

۰ دیدگاه

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *